دانلود و خرید کتاب ببر پشت دروازه ژان ژیرودو ترجمه عبدالله کوثری
تصویر جلد کتاب ببر پشت دروازه

کتاب ببر پشت دروازه

نویسنده:ژان ژیرودو
انتشارات:نشر نی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب ببر پشت دروازه

کتاب ببر پشت دروازه نوشتهٔ ژان ژیرودو و ترجمهٔ عبدالله کوثری است. نشر نی این نمایشنامهٔ فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب ببر پشت دروازه

کتاب ببر پشت دروازه حاوی یک نمایشنامه است که در ۲ پرده نوشته شده و بیش از ۲۰ شخصیت دارد. گفته شده است که درون‌مایه یا تم اصلی این نمایشنامه سرنوشت است. ژان ژیرودو این تم را به ببری تشبیه کرده که پشت خم کرده و آماده است تا هر لحظه از دروازهٔ جنگ بیرون بجهد. در دنیایی که پیش روی ما است سرنوشت با جنگ یکی می‌شود و هر چیز دیگر، از جمله عشق، شرف، سیاست، علم و حتی رؤیا بر گرد جنگ دَوَران دارد. ژیرودو هم مثل سوفوکلس در تراژدی «اودیپ شهریار»، چارچوب نمایشنامه‌اش را از اسطوره‌ای یونانی گرفته است و آن را را همچون محملی برای طنز به کار می‌گیرد.

می‌دانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب ببر پشت دروازه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر فرانسه و قالب نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ببر پشت دروازه

«(حیاطی در قصر. از هر گوشهٔ آن دریا پدیدار است. در وسط حیاط بنای دروازهٔ جنگ. دروازه باز است.)

(هلن. تروئیلوس جوان.)

هلن:هی، با توام، آهای! تو که آن پایین ایستاده‌ای. آره، با توام. بیا این‌جا.

تروئیلوس:نه.

هلن:اسمت چیه؟

تروئیلوس:تروئیلوس.

هلن:بیا این‌جا.

تروئیلوس:نه.

هلن:تروئیلوس، بیا این‌جا.

(تروئیلوس به نزد او می‌آید.)

حالا شد. وقتی به اسم صدات می‌کنند، اطاعت می‌کنی. هنوز کارهات مثل بچه‌ننه‌هاست، این آدم را گول می‌زند. می‌دانی که باعث شدی برای اول بار توی عمرم مردی را صدا کنم. این‌قدر به‌ام می‌چسبند که فقط باید لب بجنبانم. من مرغ‌های دریایی را صدا کرده‌ام، سگ‌ها را صدا کرده‌ام، آن هم با صدای بلند، اما مردها را هرگز. مکافاتش را می‌بینی. چی شده؟ داری می‌لرزی؟

تروئیلوس:نه. نمی‌لرزم.

هلن:چرا می‌لرزی، تروئیلوس.

تروئیلوس:بله، می‌لرزم.

هلن:تو چرا یکسر دنبال من می‌افتی؟ هروقت پشت به آفتاب راه می‌روم و یکدفعه می‌ایستم، کلّهٔ سایهٔ تو جلو پایم سبز می‌شود. البته اگر از پاهام بالا نکشد اشکالی ندارد. بگو ببینم، چه می‌خواهی؟

تروئیلوس:چیزی نمی‌خواهم.

هلن:به من بگو چه می‌خواهی، تروئیلوس!

تروئیلوس:همه‌چیز. همه‌چیز را می‌خواهم.

هلن:همه‌چیز را می‌خواهی. ماه را؟

تروئیلوس:همه‌چیز. همه‌چیز و بیشتر.

هلن:هیچ نشده داری مثل مردهای واقعی حرف می‌زنی. می‌خواهی مرا ببوسی؟

تروئیلوس:نه!

هلن:تو می‌خواهی مرا ببوسی، مگر نه، تروئیلوس؟

تروئیلوس:بعدش بی‌معطلی خودم را می‌کشم!

هلن:بیا جلوتر. چند سال داری؟

تروئیلوس:پانزده سال. متأسفانه.

هلن:آفرین بر متأسفانه‌ات. تا حالا دخترهای هم‌سن‌وسالت را بوسیده‌ای؟

تروئیلوس:ازشان بیزارم.

هلن:با وجود این، بوسیده‌ای‌شان؟

تروئیلوس:خب، بله، آدم ناچار است ببوسدشان، همه‌شان را. حاضرم بمیرم تا ناچار نباشم هیچ‌کدام‌شان را ببوسم. هیچ‌کدام‌شان را.

هلن:انگار حاضری خودت را از شر کلّی زندگی نجات بدهی. چرا نیامدی رک‌وراست بگویی: هلن، من می‌خواهم ببوسمت! از نظر من هیچ اشکالی ندارد که تو ببوسی‌ام. حالا ببوس!

تروئیلوس:محال است.

هلن:یک روز، دم‌دمای غروب، آرام و بی‌صدا می‌آمدی سراغ من که کنار کنگرهٔ قصر نشسته بودم و داشتم غروب آفتاب را در جزیره تماشا می‌کردم، صورتم را توی دست‌هات می‌گرفتی و برمی‌گرداندی طرف خودت ـــ سرم دیگر طلایی نبود، سیاه شده بود، فقط سایه بود، مشکل می‌توانستی مرا ببینی ـــ و بعد مرا می‌بوسیدی، و من شاد می‌شدم. با خودم می‌گفتم، عجب، این تروئیلوس است. تروئیلوس جوان مرا می‌بوسد. مرا ببوس!

تروئیلوس:محال است.

هلن:می‌فهمم. فکر می‌کنی همین که مرا ببوسی ازم بیزار می‌شوی؟

تروئیلوس:آه! پیرمردها اقبال‌شان بلند است، بلدند بگویند چه می‌خواهند!

هلن:تو هم خوب بلدی بگویی.

(پاریس وارد می‌شود.)

پاریس: هلن حواست باشد، تروئیلوس جوانِ خطرناکی‌ست.

هلن:برعکس. می‌خواهد مرا ببوسد.

پاریس: تروئیلوس، می‌دانی که اگر هلن را ببوسی، می‌کشمت؟

هلن:برای او مردن مسئله‌ای نیست، هرچند بار که باشد.

پاریس: چه‌ش شده؟ دورخیز کرده که جست بزند؟ می‌خواهد یک‌باره بپرد روی تو؟ پسر خیلی خوبی‌ست. تروئیلوس، هلن را ببوس. به‌ات اجازه می‌دهم.

هلن:اگر توانستی وادارش کنی مرا ببوسد، زرنگ‌تر از منی.

(تروئیلوس که کم مانده بود خودش را روی هلن بیندازد، بلافاصله پس می‌کشد.)

پاریس: گوش کن تروئیلوس! همین حالا مجمعی از بزرگان شهر می‌آیند تا دروازهٔ جنگ را ببندند. جلو چشم آن‌ها هلن را ببوس. این‌جوری مشهور می‌شوی. تو دوست داری مشهور بشوی، مگر نه؟

تروئیلوس:نه. خوش دارم هیچ‌کس نشناسدم.

پاریس: دوست نداری مشهور بشوی؟ نمی‌خواهی پولدار و قدرتمند بشوی؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۱ صفحه

حجم

۱۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۱ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
تومان