دانلود و خرید کتاب شب های خیابان ایرانشهر زهره حسین زاده علوی (بهاره منفرد)
تصویر جلد کتاب شب های خیابان ایرانشهر

کتاب شب های خیابان ایرانشهر

معرفی کتاب شب های خیابان ایرانشهر

کتاب شب های خیابان ایرانشهر نوشتهٔ زهره حسین زاده علوی (بهاره منفرد) است و انتشارات ماهواره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب شب های خیابان ایرانشهر

داستان شب های خیابان ایرانشهر به سال‌های جنگ ایران و عراق برمی‌گردد، سال‌هایی دور و از خاطر رفته... .

داستانی که در عین داستان بودن، یادآور حقایقی اگرچه تلخ و دلهره‌آور است، اما بازگوکنندهٔ شب‌ها و روزهایی است که خیلی از ما با پوست و گوشت خود آن را لمس کرده و می‌شناسیم.

آرزو، دختری دانشجو است که در اوایل دههٔ شصت، داستان روزهای پر التهاب بمباران‌های تهران را بازگو می‌کند. شب‌هایی که در پناهگاه به همراه خانواده و همسایه‌ها دور هم جمع می‌شدند. داستان به آشنایی آرزو و دکتر فرامرز شمس می‌پردازد. داستانی که سراسر خاطرات دور است.

خواندن کتاب شب های خیابان ایرانشهر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شب های خیابان ایرانشهر

«کمی جلوتر، حرکت اتومبیل‌ها کند می‌شد.

- "گمونم بازرسی میکنن..."

- "وای نه!"

- "نترس..."

و با عجله همانطور که پشت فرمان بود، بارانی اش را درآورد و آنرا بسویم گرفت.

- " آرزو... زود اینو بذار زیر پالتوت، انگار که... انگار بارداری..."

- "چی؟"

- "زود باش !"

نمی دانستم چکار کنم! اما ترس و اضطراب، چاره ای برایم باقی نمی گذاشت. دکمه های پالتویم را باز کردم و بارانی مچاله شده را طوری که مشخص نباشد، روی شکمم گذاشتم و فورا دکمه هایم را بستم. نگاهی به شکمم کرد و گفت: " خوبه، امیدوارم به خیر از این مرحله بگذریم..."

***

در هر حال، هواپیما سر وقت از زمین برخاست و به موقع در استانبول بر زمین نشست. از همانجا با خانه تماس گرفتم و خیال پدر و مادر را از رسیدنم راحت ساختم. خوشبختانه پرواز استانبول- تهران هم بدون تاخیر از زمین بلند شد.

با دیدن مسافرانی که اکثرا ایرانی بودند، حس خوبی در دلم جاری شد. احساس می کردم از زندان بیرون آمده و به خانه خود باز می گردم. از خلال صحبت‌های مسافران متوجه شدم موج حملات هوایی به تهران شدیدتر از قبل شده و تعداد بسیاری از ساکنین تهران، خانه های خود را رها کرده و راهی شهرهای امن شده اند. قلبم مچاله شد. بی اختیار بیاد آن شبها و پناهگاه خیابان ایرانشهر افتادم.

***

بوی عطرش مرا بیاد روزهای دور انداخت. در همین هنگام صدای وحشتناکی بلند شد. زمین لرزید. جیغی کشیدم و بی اختیار خود را در آغوشش انداختم. در گوشم گفت: "نترس آرزو...، تموم شد. نترس"

نفسهای تندم با گریه همراه بود. سرش را به سرم چسباند. گرمای وجودش آرامم می کرد.

- "فرامرز... منو از خودت جدا نکن..."

چیزی نگفت. کمی گذشت.

- "گمونم وضعیت سپید شده باشه"

آرام آرام از پله ها بالا می رفتیم. در میان تاریکی، دستم را محکم در دست گرفته بود و با دست دیگر شمع را.

و باز در ادامه:

پس از آنکه چراغ قوه و رادیوی کوچک را برداشتیم، همراه هم از پله ها به سمت زیر زمین روان شدیم. در میانه راه برق قطع شد.

- "مراقب باش عزیزم..."

و چراغ قوه را روشن کرد. بالاخره خود را به پناهگاه رساندیم. کمی گذشت و خوشبختانه صدایی شنیده نشد و خیلی زود وضعیت سپید اعلام شد. قبل از آنکه پناهگاه را ترک کنیم، گفت: " آرزو یه فکری کردم...، چطوره یه تخت و یه کاناپه و میز و صندلی بخریم و انباری بزرگ رو به یه اتاق کامل و راحت تبدیل کنیم و شبها همین پایین بخوابیم؟"

- "خیلی خوب میشه. بیاد قدیما که همگی در انباری خاله فریده تا صبح می گفتیم و می خندیدیم و یواشکی بیسکوئیت و چایی می خوردیم!"

- "حالا چرا یواشکی؟"

- "چون مسواک زده بودیم و بعد از خوردن بیسکوئیت ها از سر تنبلی دیگه کسی به خونه برنمی گشت تا دوباره دندوناشو مسواک بزنه، برای همین یواشکی می خوردیم تا مامانم و خاله فریده منوجه نشن و نگن برین بالا و از نو مسواک بزنین!"

- "آها!"»

hexman
۱۴۰۱/۱۲/۱۶

عالز توصیه میشه

تارا
۱۴۰۱/۱۲/۱۶

من همیشه از داستان‌هایی که حال و هوای دوران بچگیهامو تداعی کنه، لذت میبرم. چه برسه اونا واقعیت‌هایی باشه از اون دوران! این کتابم جدیدا خوندم و خیلی دوستش داشتم. من از لحظه لحظه های ترس و اضطرابی که نویسنده بیان

- بیشتر
jojo1350
۱۴۰۱/۱۲/۲۸

از مورد علاقه های من! دهه ۶۰ دهه ای که دیگه تکرار نمیشه داستان قشنگی بود و با اینکه زیاد در این باره کتاب نوشته شده. ولی میتونم بگم موضوع و روند تکی داشت.

shima
۱۴۰۱/۱۲/۲۷

داستان بر میگرده به زمان جنگ ایران و من عاشق اون دوره هستم. حس و حال اون زمان با الان قابل قیاس نیست. کلا داستان قشنگی داشت و توصیفات و توضیحات کامل و گیرا بود.

داستان دوست
۱۴۰۲/۰۵/۰۵

برای کسی که خودش دوران جنگ رو ندیده، نوشتن این داستان با ریزه کاری جالب بود. منو کلا برد به همون دوران جنگ و حس و حالش. لذت بردم. گاهی اعتماد کردن به نویسنده های تازه کار یه کم سخته،

- بیشتر
کاربر 3776913
۱۴۰۲/۰۱/۲۴

با سلام به نظر من کتابی متوسط بود، خوندنش بد نبود ولی نمیشه بعنوان یک کتاب پرمحتوا با داستانی غنی ازش یاد کرد.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان