کتاب و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد
معرفی کتاب و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد
کتاب و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد مجموعه داستانی نوشتهٔ زهره حسین زاده علوی (بهاره منفرد) است و انتشارات ماهواره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد
کتاب و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد مجموعهای است از سه داستان کوتاه:
۱- رؤیای بیتا ۲- و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد و ۳- شب بود و باران
از نظر نویسنده، داستان دوم اصلی ترین داستان کتاب محسوب میشود؛ هر چند بعد از انتشار کتاب، نظرات مختلفی دریافت کرد. اکثرا رویای بیتا را نقطه عطف این مجموعه میدانستند. شاید از آن جهت که داستان بر پایه اتفاقهای ماورایی نگاشته شده است.
راوی هر سه داستان دختران جوان هستند؛ دخترانی که هر کدام دل به رویای خود سپردهاند:
بیتا و داستان عشق و علاقهاش به کاوه، استاد شیمی دانشکده علوم پایه...
بهاران و تصویری از خاطرات محو دوران کودکی و احساسی که به دکتر خشایار افشار، تنها همسایه آنها در کوچه بنبست دارد...
سارا، دختر نقاش و ماجرای تابلویی نیمه تمام که در شبی بارانی کامل میشود...
خواندن کتاب و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب و هنوز آفتاب بر کوچه می تابد
«در رویاهایم غوطه میخوردم که گفت: " این هم عکس خودمه، همینجوری چند روز پیش بخاطر تو گرفتم!"
و عکس را بیرون آورد و به من داد. نگاهش کردم. همان خشایار، همان کاوه، همان مرد جوان که بهاران کوچک را به پدرش رسانید. با موهایی قهوه ای و خوش حالت، چشمانی روشن، صورتی زاویه دار. نگاهم را از عکس بصورتش دوختم. با لحن جالبی گفت:" نمیدونم تو چی توی این قیافه دیدی که دوست داری عکسهای منو نگه داری!"
- "شما از زمانی که من بچه بودم، همراهم بودین تا به الان. شما دوست خوب من هستین. تنها دوست من در دنیا!"
***
از آن اتفاق سالها گذشته و من همچنان در آن پاییز پر از رمز و راز و غم آلود،
مانده ام! هنوز باد بوی غریبانه عطرش را میپراکند. هنوز از پنجره اتاق، سایه اش در میان تاریکی خیابان جاریست. گویی هیچ چیز تغییر نکرده، هیچ چیز!
درست در بالاترین نقطه شهر، زیر آن درخت بلند، کنار آن نیمکت، آخرین تصویر از او باقی مانده. همانجا که نور خورشید، با دست و دلبازی تمام، بر صورتش میتابید و من برق دیدگانش را میدیدم. درست در بالاترین نقطه شهر، زیر آن درخت بلند، باد عطرش را در فضا میپراکند.
میدانم روزی دوباره او را نه در رویا، که در حقیقت خواهم دید. آن روز خواهد آمد!»
حجم
۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
نظرات کاربران
من این کتابشونم خوندم!!! مجموعه سه تا داستان هست و هر سه تاش قشنگ بود ولی اولی و دومی رو بیشتر پسندیدم. شاید نتونم بگم به اندازه باغ نارنج و بهشته دوستش داشتم ولی ردش هم نمیکنم و میتونم بگم قشنگ بود.
نویسنده پرکار و توانایی هستند خوندن آثار ایشون رو توصیه میکنم
مجموعه داستان قشنگی بود. مثل سایر آثار ایشون نثر روان و خوبی داشت.
این کتابو که فکر میکنم اولین کار خانم بهاره منفرد باشه، سال پیش خوندم. مجموعه سه داستان کوتاهه. من از داستان اول و دومش خیلی خوشم اومد. اولی رویای بیتا هست و دومی اسم خود کتابه و سومی، شب بود
خلاصه کتاب رو خوندم و پسندیدم دوست دارم کلش رو هم بخونم و با قلم ایشون آشنا بشم.
دوست داشتم ولی جزو مورد علاقه های درجه اول تا سوم من نیست. توصیه میشه همچنان!