دانلود و خرید کتاب رز، اسحاق صابر اسحاقی
تصویر جلد کتاب رز، اسحاق

کتاب رز، اسحاق

نویسنده:صابر اسحاقی
ویراستار:سیما بستاک
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رز، اسحاق

کتاب رز، اسحاق نوشتۀ صابر اسحاقی و حاصل ویراستاری سیما بستاک است. این داستان را انتشارات نامه مهر منتشر کرده است.

درباره کتاب رز، اسحاق

کتاب رز، اسحاق اوج فداکاری و عشق یک زن را در قالب یک داستان به تصویر می‌کشد. «اسحاق» تا آخر عمر با اینکه نمی‌توانست همسرش را لمس کند، به او وفادار ماند. این داستان از اشخاص مختلفی تشکیل شده است. این اثر دو شخصیت اصلی به نام «رز» و «اسحاق» دارد که سال‌های سال با هم بزرگ شدند و همدیگر را دوست دارند.

خواندن کتاب رز، اسحاق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی می‌توانند از خواندن کتاب رز، اسحاق لذت ببرند.

بخشی از کتاب رز، اسحاق

«کارگر معدن بی‌سواد قصّهٔ ما، طبق عادت هر شب، شاعرانه و زیبا حرف‌هایش را کنار هم می‌گذاشت و بدون تپق و یا جابه‌جاشدن یک حرف و کلمه، آن‌ها را پشت‌سرهم می‌گفت و جمله‌های عاشقانه‌اش گوش رز را نوازش می‌داد. آن شب هم مثل همیشه، رز دوست داشت فقط بشنود و اسحاق بگوید. برای رز هم زندگی روی زیبای خودش را نشان داده بود و پس از آن همه درد و رنجی که حاصل از تفکّرات غلطش بود، حالا می‌توانست آرامش خود را باز یابد و این گفتن و شنیدن چه‌قدر زیبا بود، زیباتر از هر گفت‌وگویی در این جهان.

جاذبهٔ چشمان رز چنان اسحاق را سحر کرده بود که او هرگاه به آن‌ها نگاه می‌کرد، لحظه‌ای دیوانه می‌شد و دوست داشت از شدّت ضربانی که در سینه‌اش احساس می‌کرد، قلبش را از سینه در بیاورد و به او تقدیم کند؛ اما چون می‌دانست رز حتّی نمی‌تواند کوچک‌ترین دردی در او ببیند، از این کار صرف‌نظر می‌کرد.

آن دو بسیار بخشنده بودند و سعی می‌کردند به افراد نیازمند کمک کنند. حتّی اگر چیزی را بسیار دوست داشتند به افرادی که محتاج بودند، می‌بخشیدند. آن دو رسم عجیبی داشتند، گاهی بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین وسیله‌هایشان را به هم می‌بخشیدند و از آن هدیهٔ ارزشمند، همانند جانشان محافظت می‌کردند. به همین خاطر امشب هم مثل هر دفعه، به دنبال این بودند که چیزی به یکدیگر هدیه بدهند. برای آن دو ارزش مادی هدیه‌ها مهم نبود و تنها حس خوبی که در قلبشان موج می‌زد اهمیت داشت.

اسحاق یک شاخه گل رز سفید و یک گردن‌بند با پلاکی که روی آن اسم رز نوشته شده بود، تهیه کرده بود و رز هم برای او یک پیراهن سفیدرنگ خاص خریده بود.

اسحاق که پیراهن را از داخل جعبه‌اش درآورد ناگهان درخشش خاصّی، فضای نسبتاً تاریک و شاعرانهٔ آنجا را روشن کرد و کمّی توجّه حاضران درون مهمانی را نیز به خود جلب نمود. او فوراً آن پیراهن را به داخل جعبه‌اش بازگرداند. واقعاً از این هدیهٔ زیبا و عجیب، تعجّب کرده بود، به همین خاطر رو به رز گفت:

- عزیزم! هدیهٔ زیبا و ارزشمندیه، بسیار هم زیباست امّا این درخشش اصلاً طبیعی نیست. راستش به همین خاطر کمی از این پیراهن می‌ترسم.

رز لبخند زد و گفت:

 - عزیز دلم! خب این پیراهن نبایدم عادی باشه. من اینو دادم به یه جادوگر برات درست کرده!»

کاربر ۶۴۸۱۶۸۱
۱۴۰۲/۰۸/۱۷

با احساس و قشنگ🌹🌹🌹

کاربر ۷۱۵۷۷۸۵
۱۴۰۲/۰۸/۱۶

با آرزوی خوب برای نویسنده

کاربر ۷۱۵۷۷۷۲
۱۴۰۲/۰۸/۱۶

کتاب خوب و قشنگیه. ولی حس می‌کنم ادامه‌ای داره...

کاربر ۷۱۵۷۷۶۱
۱۴۰۲/۰۸/۱۶

زیبا و قشنگ. بسیار لذّت بخش

کاربر ۷۰۸۴۵۴۲
۱۴۰۲/۰۸/۱۴

بااحساس🌹🌹🌹

کاربر ۵۵۵۲۴۶۸
۱۴۰۲/۰۸/۱۴

چه قشنگ و عاشقانه😓😓😓

narges
۱۴۰۲/۰۸/۱۴

بسیار زیبا....

shahyad
۱۴۰۲/۰۸/۱۴

عالی

کاربر ۴۳۸۲۲۲۳
۱۴۰۳/۰۳/۰۴

کتاب بسیار تخیلی و افتضاحی بود منی که بالای سیصدتا رمان خواندم اصلا توصیه نمیکنم که وقتتون رو با خواندن این کتاب هدر بدید

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۲۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان