کتاب خیال سبز برگ
معرفی کتاب خیال سبز برگ
کتاب خیال سبز برگ نوشتهٔ رضا طاهری است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب خیال سبز برگ
میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب خیال سبز برگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خیال سبز برگ
«خیال سبز برگ تقدیم به نگاه سبز شما
تدبیر چاره کی کند، این روزگار را
هرلحظه خون کند ،دل بی تاب زار را
داری خبربیاوبگومژده می دهم
جانی که هست عاشق وبیماریار را
تقدیم قامتت همه گلهای نوبهار
امسال و هر هزار، هزاران، بهار را
پیداست در کنار لبت غنچه های گل
پنهان نمی کنم به چنین انتظار را
گردی غبار مانده به صحرا ودرافق
یاری ندیده پهنهی صحراسوار را
چشمش زلال چشمه و مهتاب آسمان
اینگونه درخیال و گمانم نگار را
ای چشمهای تیز عقابم شکارکن
آهوی خوش خرام گریزان شکار را
جانا قرار نیست چنین بی قراریم
گفتی که برقرار بدارم قرار را
وصفت گل است وگل نه چنین اعتبار داشت
برتر زهر گلی نه یکی هرهزار را
****
پاییز خزان زار و زرد است
احوال زمانه سرد سرد است
درباغ نشان لالهی نیست
درجان زمین نشان درد است
سرسبز درخت باغ خرداد
در آذر بی نشاط زرد است
بربرگ بهار جوش بلبل
بربرگ خزان غبار و گرد است
هنگامه ی رقص دختران نیست
افغان و فغان و درد مرد است
مهری به میان جان کس نیست
گوی که زمانه دور طرد است
جمعیت جمع باغ و بلبل
از وحشت روزگار فرداست
چون باغ سرآورد شکوفه
گویم که خزان غم چه کرداست
****
بااین همه غزل که سرودم برای تو
اما چکامه ای نسرودم سزای تو
من عاشقم،ولی تو ببین ابر نوبهار
چون گریه می کند به چمن درهوای تو
در شهر خود غریبه ای ناآشنا منم
شهری حریف و من شده ام هم نوای تو
کی باز می شود گره از کارهای ما
چشمم امید بسته بدآن دستهای تو
بگذار تابگویمت از سالهای دور
آن سالها که کار دلم بود دعای تو
احساس می کنم که جهان پابه پای تو
در گردش است تاکه بگردد فدای تو
باشد دریغ ابر براین دشت سوخته
بغضی که بشکند،به صفا وسخای
من راوصال آن رخ خوبت خیال وخواب
دارم امید گفت و شنودی؛ صدای تو»
حجم
۲۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه
حجم
۲۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه