کتاب فروید در زمانه خودش و ما
معرفی کتاب فروید در زمانه خودش و ما
کتاب فروید در زمانه خودش و ما نوشتهٔ الیزابت رودینسکو و ترجمهٔ گلناز ملک است و انتشارات خوب آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب فروید در زمانه خودش و ما
الیزابت رودینسکو در کتاب فروید در زمانه خودش و ما سعی میکند با افسانهزدایی از او به ما بشناساند صدبرابر بیشتر از قبل مسحور در این کتاب با نگاهی دقیق، موشکافانه و گاهی تا سرحد ملال جزئینگر، ابعاد سیاسیاجتماعی جهانی را ترسیم میکند که به پدیدآمدن فروید و سپس ابداع دانش و جنبش روانکاوی منتهی شد؛ ماجرای ظهور مردی که بیشتر عمر حرفهایاش با زنان سروکار داشت و بسیاری از تکنیکهای مهم روانکاوی را زمانی کشف کرد که اجازه داد زنان هیستریک مغزش را بخورند! اما تا امروز بیش از همه مورد خشم و غضب زنان، بهویژه فمینیستهایی است که چند دهه بعد از مرگش به دنیا آمدهاند. شاید یکی از دلایلش این باشد که برداشتها از نظریهها و آثار او اغلب بدون درنظرگرفتن دلالتهای سمبلیکشان صورت میگیرد. فروید جوان مردانگی را با فاعلیت و زنانگی را با انفعال برابر میدانست ولی زود دریافت که اینها صفاتی است یافتنی در تمام انسانها، فارغ از جنس و جنسیت، و بیشتر از آناتومی، به موقعیتی بستگی دارد که کودک در آن رشد میکند. موقعیت یعنی خانواده، جامعه، ادیپ، اشتیاق مادر یا ترکیبی از همهٔ این عوامل همریشه و درهمتنیده که بر یکدیگر اثر میگذارند. بااینکه بعدها لکان توانست ابهامات مرتبط با این مسئله را برطرف کند، انگ زنستیزی هنوز هم بر پیشانی فروید جا خوش کرده است. در فصلی از کتاب که الیزابت رودینسکو در آن به رابطهٔ فروید با زنان زندگیاش میپردازد، میبینیم که این انگ چه بیانصافی تاریخی بزرگی در حق اوست. فروید شاید بهظاهر در دکترین و آثارش اهمیت چندانی به تأثیرات اجتماعی و سیاسی نمیدهد، اما الیزابت رودینسکو بهخوبی نشانمان میدهد که تکتک آثار او نوشتههایی سمبلیک دربارهٔ تأثیر ساختارهای اجتماعی در شکلگیری سوپر ایگوی انسانها، ازجمله سوپر ایگوی خود فروید است.
کتاب فروید در زمانه خودش و ما که در چهار بخش عرضه شده، گزارش زندگی مردی بلندپرواز را به دست میدهد برآمده از تباری متشکل از چند نسل از تجار یهودی گالیسیای شرقی، مردی که از خلال دورهای طولانی و پررنج فروپاشی امپراتوریهای اروپای مرکزی، جنگ جهانی اول، بحران اقتصادی و پیروزی نازیسم توانست زندگی مجللی برای خود دستوپا کند، و همزمان، محافظهکاری روشنبین که میخواست رابطهٔ جنسی را برای مهار بهتر آن آزاد کند، حلال معماها، مشاهدهگر دقیق گونههای حیوانی، دوست زنان، رواقیای مسلط به متون کلاسیک، «وهمزدای» پندارها، وارث رمانتیسیسم آلمانی، باطلکنندهٔ افسانههای مربوط به آگاهی، همچنین، و شاید بهخصوص، یک یهودی اهل وین، ساختارشکنِ یهودیت و هویتهای جماعتی، و به همان اندازه دلبستهٔ سنت تراژدیهای یونانی (ادیپ) و میراث تئاتر شکسپیر (هملت) بود. درست همان زمانی که به سرسختترین علم روزگار خودش یعنی روانشناسی روی آورد، کوکائین مصرف میکرد تا ضعف اعصابش را درمان کند و باور داشت که در ۱۸۸۴ مزایای گوارشی آن را کشف کرده است. او پا به جهان رؤیاها و امور غیرعقلانی گذاشت و خود را در کشاکش میان فاوست و مفیستو و میان یعقوب و فرشته دید؛ سپس حلقهای از پیروان را با الگوبرداری از جمهوری افلاطون بنیان نهاد و شاگردانی را به آن افزود که سخت دلمشغول رسیدن به انقلابی در خودآگاهی بودند. او که ادعا میکرد نوآوریهایش را در تمام حوزههای دانش به کار میبرد، دربارهٔ نوآوریهای ادبی معاصرانش در اشتباه بود، گرچه خود آنها مدلهای او را برمیگرفتند؛ هیچ از هنر و نقاشی دورانش نمیدانست؛ مواضع ایدئولوژیک و سیاسی نسبتاً محافظهکارانهای داشت، اما اسطورهٔ خاستگاهی بهتآوری را بر سوبژکتیویتهٔ مدرن تحمیل کرد که قدرتش نیرومندتر از هر زمان دیگری به نظر میآید، هرچند تلاشها برای زدودن آن همچنان جریان دارد. در حوالی حاشیههای داستان این مرد مشهور، داستان برخی از بیماران در مقام نغمهٔ مخالف بازگو شده است.
فروید همواره گمان میکرد آنچه در ناخودآگاه کشف میکند حاکی از وقایعی است که افراد در واقعیت از سر میگذرانند. کتاب فروید در زمانه خودش و ما این گزاره را معکوس میکند و نشان میدهد که آنچه فروید گمان میکرد کشف میکند در کنه خود چیزی نبود جز حاصل جامعه، حالوهوای خانوادگی و وضعیت سیاسیای که او فحوای آن را استادانه چنان تفسیر میکرد که گویی ماحصل ناخودآگاه است.
پیش روی ما مردی و آثاری است غرق در زمان تاریخی، در بازهٔ طولانی روایتی که در آن رخدادهای بزرگ و کوچک، حیات خصوصی و عمومی، دیوانگی، عشق و دوستی در هم تافتهاند، و نیز گفتوگوهایی که مدتهای مدید ادامه داشتهاند، ازپاافتادگی و مالیخولیا، تراژدیهای مرگ و جنگ و تبعید و دستآخر قلمروی همواره نامعلوم آینده، که باید بازآفرینی شود.
فروید، در زمانهٔ خودش و ما نخست به سال ۲۰۱۴ در فرانسه منتشر شد و در همان سال دو جایزهٔ Décembre Prix و Prix des prix littéraire به آن تعلق گرفت.
خواندن کتاب فروید در زمانه خودش و ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ روانکاوی و همچنین علاقهمندان به فروید پیشنهاد میکنیم.
درباره الیزابت رودینسکو
الیزابت رودینسکو (متولد ۱۹۴۴)، پژوهشگر، روانکاو و تاریخنگار فرانسوی است. مادرش، ژنی اوبری، روانپزشک، روانکاو و از نخستین زنانی بود که در فرانسه مدرک دکتری گرفت، زیر نظر ژاک لکان روانکاوی آموخت و سالها دوست لکان بود.
رودینسکو دانشآموختهٔ دانشگاه سوربن در دورهٔ کارشناسی ادبیات است، کارشناسی ارشد را زیر نظر تزوتان تودوروف گذرانده و در سال ۱۹۷۵ دورهٔ دکتریاش را در دانشگاه پاریس به پایان رسانده است. او در دورهٔ کارشناسی ارشد در کلاسهای میشل دو سراتو، ژیل دلوز و میشل فوکو شرکت میکرد و از ۱۹۶۹ تا ۱۹۸۱ عضو مدرسهٔ فرویدی پاریس (با مدیریت ژاک لکان) بود.
آثار او از اواخر دههٔ ۱۹۶۰ در فرانسه منتشر میشوند و تاکنون به بیش از سی زبان ترجمه شدهاند. از مهمترین آثار او میتوان به گفتاری در امر واقع: نظریهٔ ناخودآگاه و سیاست روانکاوی (۱۹۷۳)، تاریخ روانکاوی در فرانسه (جلد اول ۱۹۸۲، جلد دوم ۱۹۸۶؛ ترجمهٔ انگلیسی جلد دوم به نام ژاک لکان و شرکا: تاریخ روانکاوی در فرانسه [۱۹۹۰])، تروانی دو مریکور: زنی مالیخولیایی در خلال انقلاب (۱۹۸۹؛ ترجمهٔ انگلیسی به نام جنون و انقلاب: زندگیها و افسانههای تروانی دو مریکور [۱۹۹۳])، ژاک لکان: طرحی از زندگی، تاریخ نظام اندیشه (۱۹۹۳؛ ترجمهٔ انگلیسی به نام لکان: بهرغم همهچیز [۲۰۱۴])، واژهنامهٔ روانکاوی (۱۹۹۷) و نیمهٔ تاریک ما تاریخ پرورژن (۲۰۰۷) اشاره کرد.
بخشی از کتاب فروید در زمانه خودش و ما
«سال ۱۸۹۵، هیستری در تمام زنانی که گروه بزرگی از دانشمندان بررسی کرده بودند، پُررمزوراز باقی مانده بود. ترسیم چهرهای انسانی از این زنان به نویسندگان و قهرمانان زنشان واگذار شده بوداز فلوبر تا تالستوی و از اما بواری تا آنا کارنینا. زنانی که بار طغیانی عظیم را به دوش میکشند که به خودکشی یا جنون منتهی میشود. به نظر میرسید این «مرض»، بیتوجه به اثبات وجود هیستری مردانه در پاریس و وین و غیره، بیش از همه به زنان ضربه میزند.
پارادایم «زن هیستریک» که بهتدریج طی قرن بیستم کنار گذاشته شد، در پیوند با وضعیت جامعهای باقی ماند که در آن زنان هیچ راه دیگری جز نمایش بدنی رنجور برای بیان آرزوی آزادی نداشتند. اگر در اواخر قرن نوزدهم زنان دیوانه یا نیمهدیوانه از حومهٔ پاریس در شکلگیری درمان بالینی مشاهدهمحور (روش درمانی ژان مارتن شارکو) بهعنوان ابژههای تحقیق استفاده میشدند، زنان وینی در خلوت مطبهای خصوصی استقبال میشدند، جایی که نقش اصلی را در شکلدهی رویکردی مبتنی بر شنیدن ایفا میکردند؛ یعنی رویهای متمرکز بر احوال درونی بهجای وضعیت بیرونی. زنان بورژوای وین، برخلاف زنان طبقهٔ کارگر پاریس، از حق داشتن زندگی خصوصی به معنی صمیمانهاش برخوردار بودند. پریشانی وجودی آنها به دانشمندان مرد اجازه داد تا نظریهٔ جدیدی دربارهٔ سوبژکتیویته بسط دهند. این زنان بهواسطهٔ حضور خاموششان و از طریق روایتهای بالینی که زندگیهای واقعیشان را پنهان میکرد، منشأ ابداع روانکاوی بودند: منشأ ناگفتهای که مورخان موظفاند رد پایشان را دنبال کنند.
تعجبی ندارد که وقتی مطالعاتی دربارهٔ هیستری در سال ۱۸۹۵ به قلم فروید و یوزف بروئر منتشر شد، چنین تأثیری بر نویسندگان وارد کرد. چون مرهون این واقعیت بود که بیماران هم به اندازهٔ پزشکان حرفی برای گفتن داشتند، حتی اگر فقط پزشکان مجاز بودند اثرات بیماری را در پیشینهٔ بیمارانشان پیگیری کنند. خوانندگان آن زمان شاهد بودند که در جریان این مطالعات موردی، نظارت پزشکی به نفع روابط ترنسفرنسی [= مبتنی بر انتقال] بالینی کنار گذاشته شده است: نوسازی مجدد درمانی پویا که از درمانگران مغناطیسی قدیم به ارث رسیده بود.
اما آن تازگی واقعی در پس این حقیقت بود که دو نویسنده مسیری خلاف توصیفاتِ خشکِ آراسته به اصطلاحات تخصصیِ محبوب پزشکان روح و روان معاصرشان پیش گرفتند. فروید و بروئر که شوق غلبه بر تخیل داشتند، ماهرانه روایتهای داستانی را بر مطالعات بالینی موردی برتری دادند و حواسشان بود که به شیوهای ادبی درون جغرافیای آشنای فرومایگیهای خانوادگی دورانشان نفوذ کنند تا داستانهایی غیرمعمول و تازه از حوادث روزمرهٔ جنونی شخصی ارائه دهند که در زیر ظاهری کاملاً بهنجار پنهان شده بود. فروید مینویسد: «دختر به من گفت مادرش مدتی را در تیمارستان سر کرده است. مادر زمانی خدمتکارپرستاری داشته که بانوی سابقش مدتی طولانی در یک تیمارستان بستری بوده و داستانهای ترسناکی برایش تعریف میکرده است.» و جایی دیگر: «او شروع به حرف زدن دربارهٔ خانوادهاش کرد و چنان از این شاخه به آن شاخه پرید که به موضوع پسرعمویی رسید. پسر در ذهنش بسیار عجیبوغریب بود و والدینش تمام دندانهایش را یکباره کشیده بودند...[دختر بعدتر ارتباطی پیدا کرد میان] اینکه از برادر بیمارش پرستاری میکرده و برادر بر اثر مورفین چنان حملههای ترسناکی داشته که دختر از بغل کردنش هراسان بوده است... او کابوسهایی هم میدید. پایهها و دستههای صندلیها همه به مار تبدیل میشدند؛ هیولایی با منقار کرکس تمام بدنش را پاره میکرد و میخورد.»»
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه