دانلود و خرید کتاب چهار قطره خون علیرضا آذر
تصویر جلد کتاب چهار قطره خون

کتاب چهار قطره خون

نویسنده:علیرضا آذر
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۴.۲از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چهار قطره خون

کتاب چهار قطره خون سرودهٔ علیرضا آذر است و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. اشعار این کتاب در قالب مثنوی سروده شده‌اند.

درباره کتاب چهار قطره خون

کتاب چهار قطره خون مجموعه اشعاری از شاعر جوان کشورمان، علیرضا آذر است.

«نانحس»، «لحد»، «تاریک‌خانه»، «بی‌نامی»، «چار قطره»، «زخم بستر»، «دایره» و «آلبوم» که هشت مثنوی تشکیل‌دهنده‌ٔ این مجموعه هستند، غم زیبای شاعر را تمام و کمال به تصویر می‌کشند و رد آن را بر قلب و ذهن خواننده می‌گذارند.

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب چهار قطره خون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره‌ علیرضا آذر

علیرضا آذر در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در شهر تهران متولد شده است. آذر از دوران دبستان به شعر علاقه‌مند بود. مشوق‌های او پدر و مادر و معلم‌هایش بودند. آذر به شاعرانی همچون حسین منزوی، حافظ، سعدی، صائب، فروغ فرخزاد و قیصر امین‌پور علاقه دارد؛ اما الگوی خاصی را (همانطور که خودش عنوان کرده) دنبال نکرده است. قالب‌های شعری مورد علاقه او چهارپاره، غزل، مثنوی و سپید هستند. او در زمینه ترانه‌سرایی هم فعالیت می‌کند. نخستین فعالیت علیرضا آذر در زمینه ترانه‌سرایی مربوط به سال ۸۹ و ترانه تیتراژ پایانی سریال ستایش است.

بخشی از کتاب چهار قطره خون

من قول دادم تویِ این وحشت ...

هم سنگرِ بازَندگی باشم

تو گیر و دارِ دار و درگیری ...

روی تمیز زندگی باشم

دنیای بعدی روبروی تو ...

می‌جنگم و بازم گلاویزم

ایندفعه جای نور تو رگهام ...

از مادهٔ تاریک می‌‌ریزم

من اهل دنیای پس از اینم ...

مرگ اتفاقِ حتمی مَن‌هاست

این زندگی با مرگ تکمیله ...

آدم نَمیره بیشتر تنهاست

من مانده ام در انجمادی تیز ...

گنجشک‌هایی بر تنم مُردند

صدها کنیزِ یوغ بر گردن ...

در مطبخِ چِشمم زمین خوردند

حالا که من منحوسِ این شعرم ...

حالا که تو در من گرفتاری

حالا که لب‌های سمرقندت ...

افتاده توی زیر سیگاری

من هم به تو بخشیدمت ای عشق..

. ته ماندهٔ بلخ و بخارا را

از کوه‌های تو گرفته تا ...

آیینهٔ مخدوشِ دریا را

عقلم به من، قلبم گرفتارِ..

. تاریخِ روز آشنایی بود

همیشه در من بین عقل و قلب ...

انگیزهٔ زور آزمایی بود

نحسی از آن جا اتفاق افتاد ...

که زادهٔ روزِ بدی بودم

در زیر و روی نبضِ بودن‌ها ...

من خطِ صافِ ممتدی بودم

اما تو نانحسِ جهان بودی ...

با تو مبارک بود حتی مرگ

با تو در این سیرِ سقوطِ سخت ...

ترسی نمی‌افزود حتی مرگ

با تو تمامِ قرعه‌ها خوبند ...

با تو عزیزِ مرغِ آمینم

از چشم تو دنیای تُنگم را ...

همسنگِ اقیانوس می‌بینم

وقتی که قلب زندگی با من ...

در خون نشست و غم دهن وا کرد

چشمانمان در هم گره خورد و ...

آیینه را آیینه پیدا کرد

یک در کنار پنجره رویید ...

زین پس جهان در خانه جا میشد

یا پنجره میرفت سمتِ مرگ ...

یا در به روی مرگ وا میشد

از چاله بیرون میزدم تا چاه ...

راهِ فرار از خویشتن باشد

ای تف به هرچه دل ...

همان بهتر آدم فقط چشم و دهن باشد

بازم دوباره چِشممو بستم ...

من خواب می‌بینم تو رو با اون

دارین قدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاتونو میشمارین ...

من پشتتون وِیلون و سرگردون

تنهایی یه حَرفِ برای تو ...

اما واسه من کُل دنیامه

تو بال وا کردی از این برزخ ...

من روزگارم دورِ پاهامه

دیوونه میشم از شبِ زندون ...

از هر طرف دیوار و دیواره

یه معجزه میخوام دنیامو ...

از پشت و روی آینه برداره

یه معجزه میخوام بعد از این ...

مالِ خودم باشه جهانِ من

این دفعه تو مهمون این بزمی ...

با من بنوش از استکان من

یه جرعه از این شوکران بسه ...

تا مست دنیای خودت باشی

توو زحمتِ وابستگی‌هامون ...

خانوم و آقای خودت باشی

تو رفتی از آغوشِ این کوچه ...

تا رهسپارِ شعرِ فرداشی

من که نرفتم تا که برگردم ...

پشت سرِ کی آب میپاشی

تن خسته و دلگیر و رنجورم ...

راه زیادی باز در پیشه

خسته نمیشم از شب و روزم ...

این روز و شب بازم عوض میشه

تاریخِ ما تاریخِ لیلی‌هاست ...

تاریخِ مجنون‌های ولگرده

چشماتو وا کن تا ببینی باز ...

دنیا با دنیامون چیا کرده

توو قلبِ من جای خیانت کو؟ ...

توو قلبِ تو هرچی که باید مُرد

من خواب دیدم توی این خونه ...

سقف بلندمون ترک می‌خورد

ای مُردِشور نسخه پیچی‌ها ...

لعنت به قرصای فراموشی

اسم همه جز اسم تو اینجاست ...

لعنت به لیست تویِ هر گوشی

از سادگی خسته م نمی فهمی؟ ...

خطی بکش توو دفترِ دنیا

دنیا تو رو رنجوند و راهی کرد ...

ای خاکِ عالم توو سرِ دنیا

باید سکوتی تازه تر باشم ...

چیزی برای حرف بودن نیست

یک شهر واژه پشتِ در مُرده ...

میلی برای در گشودن نیست

هر آنچه باید از تو می گفتم ...

گفتم، نوشتم، بُت تراشیدم

هر دختری از خانه ای می رفت ...

پشت قدمهاش آب پاشیدم

این‌ها که گفتم از سکوت است و ...

حرف نگاهم روی کاغذ ریخت

در چشم‌هایم سوز می رفت و ...

از گونه‌ها قندیل می آویخت

چیزی نخواهم گفت باور کن...

گاهی سکوت، آیینهٔ داد است

روزی مرا خواهی شنید از دور ...

بغض ابتدایِ تُردِ فریاد است

Mono
۱۴۰۲/۰۱/۲۶

چه‌قدر من جهان شعرهای علیرضا آذر رو دوست دارم! از معدود شاعرهای چند دهه‌ی اخیره که همه‌ی کارهاش رو با علاقه دنبال می‌کنم. پیشنهاد می‌کنم شعرهاشون رو با صدای خودشون هم گوش بدین. حتما لذت می‌برین و خب سانسور هم ندارن.

- بیشتر
•رضی•
۱۴۰۲/۰۸/۲۳

متاسفانه کتاب غلط املایی زیاد داره.

سیدمحمد
۱۴۰۳/۰۶/۱۹

من عاشق دیکلمه های آموزنده استاد ادب جناب علیرضا آذرهستم.

مبادا آدم دیگر, مباد از من مقرب تر.. تو هم که داغ و طغیانگر ...و من که بزدل و ترسو همیشه هر چه در عالم به پیشت خاک و خاکستر بدون تو زمان پر زندگی ر دین و دل پر پر
کاربر ۵۰۹۶۴۹۶

حجم

۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان