کتاب بدون پسرم هرگز
معرفی کتاب بدون پسرم هرگز
کتاب بدون پسرم هرگز نوشتۀ مسعود سمندری است. این کتاب را انتشارات روزنه منتشر کرده است.
درباره کتاب بدون پسرم هرگز
کتاب بدون پسرم هرگز در واقع یادداشتهایی است از لحظات بیسامانی، اندوه، تحقیر، زجر دوری از فرزند، درد غربت و آوارگی. این مشکلات خالی از هرگونه خیالبافی هنگامی پیش آمد که نویسنده نیز مانند بسیاری دیگر بنا بر دلایل بسیار دست به مهاجرت زد. اتفاقاتی برای او افتاد که اگر پیش نمیآمد، او هم مانند دیگران فقط یک مهاجر بود، اما این اتفاقات باعث شدند که او یک مهاجر آواره شود؛ آوارهای که معلوم نیست در کجا باید زیست کند. امروز در آلمان، فردا در دانمارک، روزی در انگلیس و... .
داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب بدون پسرم هرگز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای کوتاه ایرانی میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
بخشی از کتاب بدون پسرم هرگز
«هیچ نوامبری آنقدر زیبا، نبوده بهویژه هیچ روزی آنقدر زیبا و خواستنی نبوده است که روز بیست و یکم ماه نوامبر ۱۹۸۵.
بابا جون! بوسههاست که بر سروصورت پدر فرود میبارد. کودکان سر از پا نمیشناسند شادی است که خانواده را دربرگرفته یا خانواده است که آغوش بر شادی گشوده؟ بیگانگان استقبالکننده نیز از خوشحالی کودکان که معلوم است پس از مدتهای طولانی پدرشان را میبینند به وجد آمدهاند. دختر درحالیکه گیسوان بلندش را تاب میدهد از پدر شکایت دارد که چرا اینهمه مدت را دور از او بوده و پدر: دخترکم هرطور بود بالاخره آمدی ... دل بابا را بیش از این مشکن که بابا بسیار دل نازک شده است. همسر عاشقانه چشم بر مرد خود دوخته درحالیکه دست پسر کوچکش را در دست میفشارد؛ همه آنچه را گفتنی است با نگاه به مرد میگوید از دوری، جدایی سختی، عشق، هستی و خوشحالی این که هم اکنون با هم هستیم سالن انتظار فرودگاه کپنهاک چنان مینماید که با شادی کودکان همراه و پایکوب است و تاکسی که آنان را به منزل میرساند در شادکامی دستکمی از سالن فرودگاه ندارد.
روز بیست و یکم نوامبر ۱۹۸۵
اتاقها بهسرعت تقسیم میشوند زن نزدیک در آشپزخانه سرش را بر روی شانه مرد میگذارد و تنها آهی میکشد که همراه آن تمام گرمای کشوری دوردست را در فضای خانه و در قلب مرد میانبارد.
بچهها خیلی اذیتت کردند؟
تا زمانی که دوستم داشته باشی و تا زمانی که دوستت دارم هیچ مشکلی نیست. دوستداشتن حلال همۀ مشکلات است با دوستداشتن همه چیز قابلتحمل است.
زندگی خانوادگی در دانمارک آغاز میگردد. روزها با یادگیری زبان دانمارکی و جبران کمبودهای دوران دوری از یکدیگر، یکی پس از دیگری میگذرند. زندگی میرود تا در غربت جای خود را باز کند بدون اینکه چهرۀ عبوس خود را بنمایاند. فضای خانه پر از صدای خنده و یا جنجالهای کودکانه است. درودیوار خانه نیز چون پدر جانی تازه گرفتهاند. کودکان زندگی را با خود به ارمغان آوردهاند.»
حجم
۲۹۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۸
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
حجم
۲۹۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۸
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه