کتاب پاریس دوراس
معرفی کتاب پاریس دوراس
کتاب پاریس دوراس نوشتهٔ آلن ویرکندله و ترجمهٔ قاسم روبین است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب دربارهٔ ارتباط دوسویهٔ مارگریت دوراس و شهر پاریس است؛ تأثیراتی که پاریس بر دوراس گذاشت و البته تأثیری که پاریس از این نویسندهٔ بزرگ گرفت؛ دوراس در آثارش، پاریس را جاودانه کرد.
درباره کتاب پاریس دوراس
آلن ویرکُندُله، پژوهشگر ادبی و شارح آثار نویسندگانی چند از جمله دوراس، در این کتاب نگـاهی دارد به مقولهٔ مکان و نقش آن در زندگی و آثار داستانی دوراس، با ذکر مصداقهای عینی و به روالی تناوبی از مکان به اثر و از اثر به مکان ـ بری و بحری ـ در رفت و برگشتهای روایت بین پاریسِ محل زندگی و هندوچینِ مستعمرة فرانسه که «وادی آبها» است و زادگاه و سرزمین نوباوگیِ مارگریت.
مؤلف با مرور تکتک آثار و تأکید بر وجه رواییِ مکان در متن، بر آن است تا لایهٔ معناییِ دیگری از مکان ارائه دهد و همزمان با ترسیم تقویمیِ زمانْ مراحل شکلگیری ذهنی و کسب تجربه در زبان و اسلوب نوشتن و نیز حضور نویسنده در تحولات اجتماعی را در مقاطع مختلف نشان دهد ـ از بحبوحه جنگ و نهضت مقاومت تا جنبشهای اجتماعی از جمله دفاع از جنگ استقلالطلبانهٔ الجزیره، جنبش ماه مه ۶۸، مراوده با نحلههای فکری و گروههای ادبی و غیره. مکان برای دوراس هم شاهد هستی بوده است و هم بستر کلام.
و بعد هم آخرین تصویر از مکان، محبر واپسین: گورستان مونپارناسِ پاریس.
چیزی در پاریس نیست که دوراس خود را در آن شریک نکند. از ماجرای اشغال توسط نازیها تا جانبداری از آزادیخواهان الجزیره، از گشتزنیهای شبانه در محلات و حاشیهٔ پاریس تا بودن در جریان زندهٔ شهر، چه یک پاتوق ادبی در کافه باشد چه یک مغازه کوچک در محله. چیزی که ارتباط بین دوراس و پاریس را یگانه میکند این است که در همهٔ این لحظهها و در ۷۰ سال، دوراس بیوقفه نوشته است، نوشتههایی که حتی اگر پاریس درونشان حضور مستقیمی ندارد، اما محل زایمانشان است یا حداقل سبب زایش ادبی نویسندهشان.
خواندن کتاب پاریس دوراس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شخصیت مارگریت دوراس و پژوهشگران آثار او پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پاریس دوراس
«باز همان آپارتمان منطقهٔ وانوْ، اقامت مشترک با برادر ارشد، دردانهٔ مادر، هرزۀ خانواده، کم و بیش عزیزتر از بقیه. بهصرافت میافتد تا به پاس و یاد پدر در رشتهٔ ریاضیات تحصیل کند؛ در دانشکدهٔ حقوق ثبتنام میکند. محلهٔ مورد علاقهاش کارتیهلاتن است، ترجیح میدهد در آنجا زندگی کند. سودای آزادی و استقلال در سر دارد، ولی همخانگی با برادر را سدّ راه خود میداند، ناچار خانهٔ محلهٔ وانو را ترک میکند، در حوالی خیابان وُژیرار ساکن میشود. گرچه چهار سال رشتهٔ حقوق را دنبال میکند ولی شاگرد کوشایی نیست و عزم چندان جزمی برای حقوقدان شدن ندارد. هوشمندی و گرایش فرهنگی و طبع پرشور جایی برای کوشش در رشتهٔ حقوق باقی نمیگذارد. دوستان هنوز زندهاش نقل میکنند که دختر زیبایی بوده، با ملاحتی طبیعی. به قول ژرژ سمپرن «آدم انگار با یک ’ تاناگرا‘ی خردجثه روبهروست.» نوباوگیِ سپریکردهاش در هندوچین آوازهٔ غیربومیِ پررمز و رازی به او داده است. آزاداندیشیاش خبر از تحولات آتی میدهد، ماجراهای حاصل از دلباختگی، لباسهای ظریف ابریشمی و باب روز جلوهای پرزرق و برق به او میدهد، حالتی خودشیفته، همچون مانکنی مقابل دوربین. فضای کارتیهلاتن را با خوشاحوالی سیر میکند. رستورانهای کوچک دانشجویی را ترجیح میدهد، غذاخوریهای محلهٔ سنمیشل، کوچهٔ موسیو لوپرنس. پانسیونهای خانوادگی مخصوص شهرستانیها یا مسافرانی که اغلب از استانهای مرکزی یا بروتانْی به پاریس آمدهاند، یا خوابگاههایی که از دانشجویان مثل فرزندان خود پذیرایی میکنند، سیاحت در محلهٔ مونمارتر با همان سنّتهای دههٔ ۲۰، و مونپارناسِ دههٔ ۳۰. گاهی هم نشستن روی صندلیهای آهنی باغ لوکزامبورگ برای مرور و مطالعهٔ درسهایش... رفتن به سینما و تآتر. سعی میکند هیچیک از نمایشنامههایی را که پیتویِف در آن نقش ایفا میکند از دست ندهد. از دیدن نمایشنامههای کلودل و ایبسن و چخوف هم غافل نمیماند. رد و نشانههایی از دیدن این آثار تآتری را بعدها در دههٔ ۶۰ در آثار خودش میبینیم. دوباره منزل عوض میکند، کوچه شومل، حوالی سِوْر بابیلون، در قلب پاریس، پاریسِ هنرها، پاریسِ ادبیات، محلهای باب سلیقهاش، فضایی تقریباً شهرستانی و در عین حال فرهنگی، محلهای جهانوطنی با جنبوجوش روشنفکرانه. در همان دوره با سیاست و مبارزهٔ سیاسی آشنا میشود، مبارزی فعال علیه فاشیسم. نسبت به جبهه مردمی و پیشرفتهای اجتماعی نمیتواند بیاعتنا باشد، در مبارزه علیه دستراستیهای افراطی و در تظاهرات مستمر، که اغلب به خشونت و درگیری میانجامد، حضور دارد. بهکمک یکی از دوستانش بهاسم فرانس با مبانی متون سیاسی آشنا میشود، در صدد کسب آگاهی سیاسی است. هدفش از حضور در جناح چپ دست یافتن به مطالبات اجتماعی است. حالا دیگر با پاریسِ سیاسی مأنوس شده است. فعالیت سیاسی ادامه پیدا میکند، در درگیریهای خیابانی علیه حضور استعماری فرانسه در الجزیره، و بعدها در ماه مه ۶۸ مشارکت فعال دارد. پاریس جذبش میکند، به این نتیجه میرسد که پاریس تنها جایی است که درخور زندگی است. به هیجان میآید از شکوه این شهر (سپیدهدم باغ لوکزامبورگ، فضای خاکستری کوچه و خیابانِ خیس از باران، مواج مثل تابلوهای مونه، پسکوچههای تار از مه اما آکنده از خلوص در محلهٔ سنژرمن دِپره، دکههای محصولات دستساز سوغات شهرهای فرانسه. تمام این مناظر بدیع بعدها در آثار سینمایی دوراس تجلی پیدا میکنند. پاریس از چشم او شهری است الهامبخش، مدرن و رها از قید و بندها، و البته چاه شهری پذیرندهٔ سلایق و امیال گوناگون، شور و طبع رنگارنگ، چه خوب و جه بد، شهرِ فرهٔ عشق و نیز فجور عیش. دوراس بعدها اما جلوههای دیگری میبیند، فساد و فرومایگی حاکم در شهرها و روستاها را بهعینه شاهد است. مناسبات سلطهگرانهٔ اجتماعی را بهچشم میبیند، و اِما بُواریهایی که زاییدهٔ این مناسباتاند. مارگریتِ سالها بعد راقمِ تباه شدنهاست، و قید و بندها: دختر جوان شهر نِوِر در کتاب هیروشیما عشق من، آن دسباردِس در رمان مُدراتو کانتابیله تاوان آن مناسبات اجتماعیاند.»
حجم
۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه