کتاب من و همکلاسی های عزیزم
معرفی کتاب من و همکلاسی های عزیزم
کتاب من و همکلاسی های عزیزم نوشتهٔ عباس صفدری است و انتشارات نظری آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب من و همکلاسی های عزیزم
سالهاست که عده ای از فارغالتحصیلان دبیرستان دولتی دکتر نصیری، جمعی از دوستان و اکثر معلمین خود را یافتهاند و سالانه حدود سه گردهمایی جهت تجدید دیدار و یادآوری خاطرات و گپ و گفتوگو و قیل و قال و قرار و مدار باهم دارند. هستهٔ اولیهٔ این تجمع که اکنون به شناسایی بیش از ۳۹۰ نفر انجامیده با ۱۰ نفر از دانش آموختگان سال ۵۰ شروع شده است. کتاب من و همکلاسی های عزیزم روایت برخی خاطرات این افراد از آن دوره است.
خواندن کتاب من و همکلاسی های عزیزم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من و همکلاسی های عزیزم
«هر لحظه به من که کنار داود شریفی نشسته بودم نزدیکتر میشد. متأسفانه بهواسطه تداخل درسهای دانشسرا با دانشکده چیزی مطالعه نکرده بودم.
استرس تمام وجودم را فرا گرفته بود. به داود شریفی رسید.
پرسید: شما؟ داود جواب داد: " next Door "
از من پرسید: شما؟ گفتم: "next week" پرسید؟ By؟
گفتم : by Safdari
از من گذشت و به فرزین رسید.
ناگهان با خنده بچهها، بهطرف من برگشت و پرسید؟ what؟
گفتم: استاد متأسفانه فرصت نکردم مطالعه کنم، برای هفته آینده حتماً مطالعه خواهم کرد.
در پایان از سه نفر خواسته شد تا داستان خود را بهطور خلاصه شرح دهند.
از کلاس ۲۱۲، استاد اصلانیان بیرون آمدم.
**************
امروز نیامده بود. دلم گرفته بود. خیلی دلتنگ بودم. وقتی سال اول، روز اول مهر، برای انتخاب واحد آمده بودم، داشت از روی دیوار، واحدهای درسی را انتخاب میکرد. آرزو کردم با او همکلاس شوم. روزهای بعد وقتی نگاهم در نگاهش میافتاد، آنروز با خیال راحت دانشکده را ترک میکردم. تا اینکه....
قسمت دوم
تا اینکه امتحانات دانشکده شروع شد.
خوشبختانه، در چند کلاس با او همکلاس بودم. زمان بهسرعت میگذشت. نمیدانستم چه کنم؟ چطور بیان کنم؟
یک روز ده و نیم صبح، اتاق ۲۱۳ کلاس مشترک داشتیم. در کلاس نشسته بودم. منتظرش بودم. آمد و ردیف جلو نشست.
لحظهای بعد برگشت و معنی یک جمله انگلیسی را پرسید. چه روز خوبی بود. بعد از آن با هم احوالپرسی میکردیم. دنیا برایم تعریف دیگری داشت. در کلاسهای دانشسرا هم به او فکر میکردم. وقتی از دانشسرا تعطیل میشدم، با عجله به دانشکده میآمدم تا شاید او را ببینم.»
حجم
۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه