دانلود و خرید کتاب نوع بشر روبر آنتلم ترجمه قاسم روبین
تصویر جلد کتاب نوع بشر

کتاب نوع بشر

نویسنده:روبر آنتلم
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نوع بشر

کتاب نوع بشر نوشتهٔ روبر آنتلم است و با ترجمهٔ قاسم روبین در انتشارات مرکز منتشر شده است.

درباره کتاب نوع بشر

روبر آنتلم در نوشتن خاطرات ایام سپری‌کرده‌اش در اردوگاه‌های نازی تلاش کرده تا از داوری و حتی محکوم‌کردن فردی افراد دوری کند و قضاوت را به عهدهٔ تاریخ بگذارد.

کتاب نوع بشر نگاهی متفاوت به اتفاقات زندان‌های دورهٔ نازی است. نویسنده معتقد است درگیری در اردوگاه گاندرشایم هیچ وقت به معنای نبرد بین ۲ جناح به‌قصد کسب قدرت نبوده؛ نوعی رویارویی بین ۲ گروه از آدم‌ها بوده که هر گروه به‌زعم خود طالب برقراری قانون بودند.

نویسنده در مقدمهٔ کتاب می‌گوید آنچه در این کتاب آورده  است زیسته‌های اوست. وحشت در این روایت چندان عظیم نیست. در گاندرشایم (محل اسارت نویسنده) نه اتاق گاز بود و نه کورهٔ آدم سوزی. وحشت تاریکی بوده و نبود نشانه و تنهایی و فشار بی‌وقفهٔ روحی و نابودیِ تدریجی افراد. 

خواندن کتاب نوع بشر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان‌های واقعی پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب نوع بشر

«رفته بودم ادرار کنم. هوا هنوز تاریک بود. دیگرانی هم کنار من بودند، مشغول ادرار. حرف نمی‌زدیم با هم. پشت آبریزگاه چالهٔ مستراح‌ها بود، با سکوی کوتاهی که افراد دیگری با شلوارِ پایین‌کشیده نشسته بودند رویش. سقف کوچکی چاله را می‌پوشاند، آبریزگاه سقف نداشت. از پشت سرمان صدا شنیدم، صدای پاهای گالش‌پوش و سرفهٔ افرادی که می‌آمدند اینجا. مستراح‌ها هیچ‌وقت خلوت نبود. تمام وقت روی آبریزگاه بخار شناور بود.

فضای آنجا تاریک نبود، هیچ‌وقت کاملاً تاریک نمی‌شد. مستطیل‌های تاریک بندها ردیف کنار هم بودند، با لکه‌هایی از نور ضعیف زرد. از بالا، گذرا هم اگر کسی نظر می‌انداخت، ردیفی از لکه‌های زرد را که با فاصله‌ای معین کنار هم بودند می‌شد دید، و کمی بالاتر تودهٔ سیاهِ درهم‌فشردهٔ درخت‌ها بود. از آن بالا هیچ صدایی شنیده نمی‌شد، مگر فقط صدای تق‌تق موتور برق، البته سوای آن موسیقی‌ای که از ما بود و ما خودمان می‌شنیدیم. صدای فرورفتن گالش‌ها در گل‌ولای را نمی‌شنیدیم، صدای سرفه‌ها را نمی‌شنیدیم. دیگر سرهای رو به بالا گرفتهٔ به‌سمت صدا چرخیده را نمی‌دیدیم.

چند لحظه بعد، بعد از نظری گذرا به اردوگاه، روشنایی زردِ تقریباً مشابهی هم دیده می‌شد، که روشنایی خانه‌ها بود. از آن بالا، با قطب‌نما و از روی نقشه حتماً هزار بار از فراز جنگل گذشته‌اند، از فراز سر همین‌هایی که نگاه‌شان به آسمان و به‌سمت صدا بود، از فراز سر همین‌هایی که خواب بودند یا در اثنای خوابِ اس‌اس‌ها دراز کشیده بودند روی تخت. طی روز به دودکش بلندی چشم می‌دوختیم که شبیه دودکش کارخانه بود.

برگشتم توی بند، هیچ موجبی نمی‌دیدم که بیرون بمانم و چشم بدوزم به آسمانِ همچو شبی. چیزی در آسمان نبود و بی‌شک چیزی هم قرار نبود رخ دهد. بند برای ما در حکم خانه بود. شب می‌رفتیم آنجا می‌خوابیدیم. جایی که سرانجام قدم در آن گذاشتیم اینجا بود. رفتم روی تختم. پل، همان که با من دستگیر شده، بغل‌دستم خواب بود. ژیل هم، که در کمپی‌ین دیده بودمش، ایضاً خواب بود. ژرژ در تخت بالایی خوابیده بود.

شبِ بوخنوالد ساکت بود. اردوگاه به ماشین عظیم خواب شبیه است. نورافکن‌های چرخان بالای برجک نگهبانی همه‌جا را به تناوب روشن و تاریک می‌کردند: چشم اس‌اس‌ها باز و بسته می‌شد. در جنگلِ اطراف اردوگاه، گشتی‌ها پاس می‌دادند. سگ‌هاشان زوزه نمی‌کشیدند. دیده‌بان‌ها ساکت بودند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۳۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۸۸,۰۰۰
تومان