کتاب یادداشت های آدم پرمدعا
معرفی کتاب یادداشت های آدم پرمدعا
کتاب یادداشت های آدم پرمدعا نوشتهٔ جواد مجابی است. انتشارات به نگار این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر چند نیشخند ایرانی را در بر گرفته است.
درباره کتاب یادداشت های آدم پرمدعا
کتاب یادداشت های آدم پرمدعا مجموعهای از چندینوچند جملهٔ طنز و یا کنایی است که در کنار یکدیگر قرار گفتهاند. این جملات را جواد مجابی تحتعنوان ریشخند نوشته و تدوین کرده است. هر یک از این جملات نکاتی گاه به اندازهٔ یک کتاب در خود دارند؛ بهعلاوه خواندن آنها نیز خالی از لطف نبوده و میتواند موجب سرگرمی مخاطب فارسیزبان باشد.
خواندن کتاب یادداشت های آدم پرمدعا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران نثر طنز ایرانی پیشنهاد میکنیم.
درباره جواد مجابی
جواد مجابی ۲۲ مهر ۱۳۱۸ در قزوین به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، نقاش، طنزپرداز و روزنامهنگار ایرانی است. از او آثار گوناگونی منتشر رسیده است. او برای مدت کوتاهی سردبیر مجلهٔ «دنیای سخن» نیز بود. جواد مجابی یکی از شناختهشدهترین روشنفکران و هنرمندان معاصر ایران است که نامش همیشه در میان بزرگان دیگر آمده است. از او بارها از سوی مجامع اروپایی و آمریکایی برای سخنرانی دربارهٔ هنر و ادبیات ایران دعوت شده است. او یکی از نمایندگان شاخص ادبیات معاصر ایران بهشمار میرود.
آثار بسیار جواد مجابی در زمینههای زیر دستهبندی میشوند:
شناختنامه و مجموعه مقالات، سفرنامه، فیلمنامه، نمایشنامه، شعر، داستان کوتاه، رمان، گفتوگو و مصاحبه، پژوهش، داستان کودکان و طنز.
بخشهایی از کتاب یادداشت های آدم پرمدعا
«- حاجی فیروزی که آهنگهای دلانگیزی اجرا میکرد، اعلام کرد که هنگام آن رسیده تا هنرمندان اصیل، سطح کار خود را بهخاطر مردم پایین بیاورند.
- عتیقهفروش مچ دست خود را با ساعتِ شنی آراسته بود.
- وقتی که قلبش از کار ماند. هیچکس در خوشقلبی او شک نکرد.
- پزشک ارتشی اگر مریضش را بکشد ادعا خواهد کرد که در این مورد به وظیفه دومش عمل کرده است.
- در رسیدن به هدف کمی عجله داشت. وقتی به هدف رسید دیگر چیزی برای اشتغال ذهنی نداشت. شد مثل همه آنهایی که هیچگاه هدفی نداشتهاند.
- وقتی میبینیم انجمنهای خیریه را بیشتر زنان پیر اداره میکنند، به این فکر میافتم که آیا اینهم از ابتلائات پیری نیست؟
- لابد باور میکنید ـچی را؟ـ همه چیز این دنیا را، همهٔ این حرفهای دور و بر را.
- وقتی که از بلندیها میگذری مغرور مشو! این تو نیستی، این ارتفاع است.
- مردی که عاشق چیزهای آسان بود بهسختی بهدنیا آمده بود، بهسختی زندگی کرد و بهسختی مُرد.
- هیچ معلوم نشد که این عشق به چهکار میآمد؟
- دوستی قدیمی را دیدم، قیافهاش و نامش را فراموش کرده بودم. اما آن بلاهت نمایانش را... هرگز!
- وقتی که غذایش را میخورد عقایدش دربارهٔ دنیا و مافیها عوض میشود.
- آیا باز هم باید به دیگران حق داد. دیگرانی که یک دفعه هم به تو حق نمیدهند.
- مگر نه اینکه هر تجربه، تجربهٔ قبلی را نفی میکند، پس زنده باد مرگ.
- در کودکی شمشیر و قلم برای ما دو کلمهٔ همجوار بود، اکنون شمشیر تنها موقعی به قلم نزدیک میشود که بخواهد آن را درهم بشکند.
- فضای قهوهخانه آنقدر صمیمی بود که ما متوجه تلویزیون نشدیم.
- ادارهای که صبح ندارد
- آقای «ث» وقتی به ادارهاش رسید. جلوی در اداره یک جوخهٔ اعدام دید که لولههای تفنگ خود را بهسوی او نشانه گرفتهاند.
- برگشت و از سمت راست پیادهرو که از بهار و آفتاب و زن لبریز بود شروع کرد بهقدم زدن. تمام پیش از ظهر را شنگول بود.
- آقای «ث» معمولاً روزهای آفتابی دشمنانش را قال میگذارد.
- گربه کمین کرده بود. موش از کمینگاه گذشت. یک لحظهٔ تاریخی برای موش و گربه. بیچاره موش. بیچاره گربه. بیچاره لحظهٔ تاریخی.
- موفق و محبوب بود. همیشه لبخندی مؤدبانه بر لب داشت، دخل و خرجی متعادل و ذهنی شاد داشت. شب دیر به خانه نمیرفت، زنش را دوست میداشت... بالاخره نخواهم توانست داستان کوتاه شوهرِ ایدهآل را تمام بکنم.
- همیشه کاغذ سفید مرا بهوحشت میاندازد. اما همیشه کاغذهایی که سیاه کردهام مرا بیشتر میترساند.
- میگویند: چکمه درجا میزند قلم راه میرود اما دیدهام که گاه چکمه راه میرود و قلم درجا میزند و مصیبت از همینجا آغاز میشود.
- برای توفیق در سنتشکنی، از شکستن چینیآلات خانگی باید شروع کرده باشد.
- «کامیاری از آن فقیران است.»»
حجم
۱۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۱۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه