کتاب او از من دور میشود
معرفی کتاب او از من دور میشود
کتاب او از من دور میشود نوشتهٔ طیبه مزینانی است. نشر به نشر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر روایتی داستانی از زندگی شهید «بهبود نورعلیای»، طلبه و دانشجوی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، است.
درباره کتاب او از من دور میشود
کتاب او از من دور میشود یکی از کتابهای مجموعهٔ «مجاوران خورشید» است. این کتاب درمورد زندگی و درگذشت شهیدی است به نام «بهبود نورعلیای». او که سومین شهید دانشگاه علوم اسلامی رضوی بود، در سال ۱۳۴۵ در استان همدان به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۵ در شلمچه (جنوب ایران) و در عملیات «کربلای ۴» جان باخت.
این کتاب ماجرای زندگی این جوان را در چندین بخش روایت کرده است. عنوان برخی از این بخشها عبارت هستند از: «حقالناس» (راوی این بخش فروزان نورعلیای، خواهر شهید، است.)، «طبابت روح» (روایت دوست شهید)، «به خاطرِ دلِ تو» (روایت خواهر شهید)، «ما ماندیم...» (روایت دوست و همرزم شهید) و «کارگر کوره» (روایت دوست و شوهرخواهر شهید.).
در انتهای کتاب یک آلبوم تصاویر نیز قرار گرفته است.
خواندن کتاب او از من دور میشود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران روایتهای داستانی از زندگی شهیدان جنگ ایران و عراق پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب او از من دور میشود
«بچه که بودیم، شیطنت از سر و رویش میبارید. دانشآموز ممتاز کلاس بود اما گاهی اوقات، کارهایی انجام میداد که همشاگردیها و معلّمها از دستش به ستوه میآمدند. آنقدر هم زیرکانه نقشه میکشید که کسی نمیتوانست گناهِ کارهایش را به گردنش بیندازد. با وجود این، همه دوستش داشتند.
مقطع راهنمایی بودیم که انقلاب و راهپیماییها شروع شد. بهبود هم تغییر مسیر داد و با شور نوجوانیاش هر روز توی تجمّعات دانشآموزی و مردمی بود و کارش شده بود اینکه برود با یک عدّهٔ دیگر از انقلابیها، علیه شاه شعار بدهد.
پایمان که به دبیرستان رسید، خُلقوخوی او هم عوض شد. دیگر از آنهمه شیطنت خبری نبود. یکباره، تواضع، فروتنی و حالت عرفانی خاصی پیدا کرد که برای خیلیها درککردنی نبود. تبدیل شده بود به یک جوان آرام، ساکت و خجالتی. صحبتکردن با نامحرم، آنقدر برایش سخت بود که ما سربهسرش میگذاشتیم. بیشتر اوقاتش را در مراسم و محافل قرآنخوانی و دعا میگذراند و بیشتر اوقات، یک کنج همان محافل مینشست و دور از بقیه، بیشتر از همه گریهوزاری میکرد. حتّی گاهی اوقات، او را در حالی پیدا میکردیم که دعا تمام شده بود اما او هنوز به درگاه خدا زاری میکرد.
آدم عمیقی شده بود و سؤالهای عجیبوغریبی از معلّمها میپرسید؛ آنقدر که بعضی از معلّمها در جواب سؤالاتش سکوت میکردند.
بهبود، حسّاسیت خاصی به تمام مسائل اسلامی پیدا کرده بود. دوست داشت تمام رفتارها و اعمالش اسلامی باشد. آنقدر به مسائل دینی علاقهمند بود که یک روز وقتی دید جوراب من از قسمت انگشت شَست پا سوراخ است، با تعجّب پرسید: «چرا جورابت این شکلی شده؟»
بدم نمیآمد سربهسرش بگذارم. آنقدر در کودکی سربهسرمان گذاشته بود که به تلافی یکی از هزاران شوخیاش، گفتم: «آخر، وقتی میخوای نماز بخوانی، باید هفت موضع بدن روی زمین قرار بگیرد. از این هفت موضع، دو تایش شصت پاهای انسان است. من هم ناچار شدم شست جورابم را سوراخ کنم تا بتوانم آن را روی زمین بگذارم».»
حجم
۱۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
حجم
۱۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه