دانلود و خرید کتاب در هچل افتاده اورلی والونی ترجمه آمنه کرمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب در هچل افتاده

کتاب در هچل افتاده

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در هچل افتاده

کتاب در هچل افتاده نوشتهٔ اورلی والونی و ترجمهٔ آمنه کرمی است. انتشارات دیدار این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان فرانسوی دربارهٔ پیرمردی ۸۳ساله است که با سگش و در انزوا زندگی می‌کند.

درباره کتاب در هچل افتاده

کتاب در هچل افتاده به ۱۵ زبان مختلف از جمله ایتالیایی، انگلیسی و آلمانی ترجمه شده و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است. داستان در هچل افتاده دربارهٔ پیرمردی ۸۳ساله است که با سگش و در انزوا زندگی می‌کند؛ آدمی بدعنق و بدجنس که در ابتدای داستان چندان به دل نمی‌نشیند. از همه گریزان است و تنها چیزی که به زندگی امیدوارش می‌کند، وجود سگش «دزی» است. چیزی که به زندگی یکنواخت و خالی از لطفش رنگ‌وبویی می‌دهد، آزاررساندن به بقیه است؛ طوری‌که هیچ‌کس از آزار و اذیت‌های او بی‌بهره نمی‌ماند! اما با وجود سرایداری به نام «خانم سوآرز»، همسایه‌ای به نام «خانم کلودل» و پیداشدن سروکلهٔ دخترکی به نام «ژولیت» در عمارتشان، اتفاق‌های جدیدی در زندگی‌ این شخصیت رقم می‌خورد.

اورلی والونی در این کتاب با نگاهی منحصربه‌فرد، موقعیت سالخوردگان را توصیف کرده است. این رمان حاوی لحظاتی تلخ و شیرین با چاشنی طنز است که خواننده را به خواندن کتاب تشویق می‌کند. این نویسنده سعی می‌کند در داستان‌هایش از انسان‌هایی معمولی در اطراف خود الهام بگیرد که در عین سادگی پیچیده نیز هستند.

خواندن کتاب در هچل افتاده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اورلی والونی

اورِلی والونیْ از نویسندگان معاصر فرانسه در سال ۱۹۸۳ در شتنه ملبری و در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. در سال ۲۰۰۸ از دانشکدهٔ اقتصاد فارغ‌التحصیل شد، اما رؤیای دیگری در سر می‌پروراند؛ نویسنده‌شدن. در سال ۲۰۱۳ با انتقال همسرش به کشوری دیگر، این فرصت برایش فراهم شد تا پس از ۴ ماه کار فشرده، اولین رمان خود به نام «درهچل‌افتاده» را بنویسد.

بخش‌هایی از کتاب در هچل افتاده

«فردینان بِرَن هشتادوسه‌ساله، شال و کلاه کرده و روی چمدانش وا رفته است. با درماندگی به آپارتمانی نگاه می‌کند که آماده می‌شود تا برای همیشه ترکش کند. او که از جابه‌جاشدن متنفر است، او که از زندگی‌کردن در کنار دیگران بیزار است، او که کلاً از عالم و آدم بیزار است، چطور به این‌جا رسیده بود؟ قلب‌اش تندتند می‌زند، حالش خوب نیست. سرش را بین دو دست‌اش می‌گیرد و نفس‌اش را به‌شدت بیرون می‌دهد. اگر آدمی احساساتی بود چشم‌های سوزانش که محکم به هم فشارشان می‌دهد، پر از اشک می‌شدند. تا جایی که می‌تواند به‌آرامی نفس می‌کشد: بوی کهنهٔ نفتالین حفره‌های بینی‌اش را می‌سوزاند، انگار اولین بار است که این بو در خانه می‌پیچد، بویی آشنا که بلافاصله آرامَش می‌کند. دلش برای این بوی نا تنگ می‌شود، همین‌طور برای کاغذ دیواری بلوطی‌رنگ با گل‌های درشت، هر چند هیچ‌وقت دوست‌اش نداشته.

به همهٔ این چیزهای بی‌فایده‌ای که زندگی‌اش را می‌ساختند، عادت کرده بود. همین مبل‌های پوشیده شده با نایلون یا کتاب‌هایی که داخل ساک‌های پلاستیکی چیده شده بودند تا از گرد و خاک در امان بمانند. همهٔ این‌ها در آن تنهایی راهبانه همراهش بودند، در زندگی آرام خودش. سال‌ها است که فردینان تنها زندگی می‌کند، بدون معاشرت و بدون هیچ دوستی. در واقع خودش هم به نوعی چنین زندگی‌ای را می‌خواست. در تمام زندگی‌اش، به تنهایی تصمیم گرفته بود که البته به ندرت تصمیمات خوبی از آب درآمده بودند، اما همواره از تصمیمش دفاع می‌کرد و از تک و تا نمی‌افتاد. تصمیم‌اش را عوض نمی‌کرد و اعتراف نمی‌کرد که اشتباه کرده است. ضعف‌ها، اشتباه‌ها یا احساساتش را همیشه پنهان می‌کرد، فقط کینه‌ها، خشم‌ها و حسادتش را بروز می‌داد. او همیشه تصمیم‌هایش را به بقیه تحمیل می‌کرد. همان‌طور که مادربزرگش می‌گفت: «یک قوچ واقعی!» چطور ممکن است عقب‌نشینی کند؟ اجازه بدهد غریبه‌ای او را به دام بیندازد و به‌جای او روی سرنوشت‌اش اثر بگذارد؟ فردینانی که متنفر است از این‌که به او بگویند چه کاری انجام بدهد! آن هم در این سن و سال. وانگهی می‌داند که هرگز تحمل زندگی‌کردن در آن‌جا را نخواهد داشت، دور از خانه‌اش و دور از روزمرگی یکنواختی که کاملاً با شخصیت‌اش جور درمی‌آید. می‌داند که آن‌جا مثل بچه‌ها با او رفتار خواهند کرد، به راهی می‌برندش که می‌خواهند. تبدیل‌اش می‌کنند به بابابزرگی بی‌خاصیت، در حالی که او آدم عاقلی است. به قول خودش زیرک است، نه احمق! و تازه همهٔ آن پیرزن‌ها واقعاً غیرقابل‌تحمل هستند، به‌خصوص برای فردینان. خاله‌زنک‌ها کفرش را درمی‌آورند.»

AS4438
۱۴۰۱/۰۷/۲۰

بدنبود، داستانی درمورد سالمندان ومشکلات واخلاقیاتشان، خیلی گیرا نبود.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۲۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان