کتاب ادبیات و تاریخ نگاری آن
معرفی کتاب ادبیات و تاریخ نگاری آن
کتاب ادبیات و تاریخ نگاری آن نوشتهٔ طه حسین و ترجمهٔ موسی اسوار است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ادبیات و تاریخ نگاری آن
طه حسین، ادیب و ناقد و محقق بزرگ، به سال ۱۸۸۹، در دهکدهای از توابع مَغاغه در استان مِنْیا در صَعِید مصر (مصر علیا)، متولد شد. در سهسالگی، در پی ابتلا به چشمدرد، بینائی خود را از دست داد؛ اما نبوغ او، از همان دوران کودکی، مشهود بود. تحصیلات ابتدایی را، به سائقهٔ فراگرفتن قرآن، در مدرسهٔ دهکده آغاز کرد و در نهسالگی (۱۸۹۸)، قرآن را از بر کرد. از سال ۱۹۰۲ تا سال ۱۹۰۸، در دانشگاه الاَزْهَر، به تحصیل زبان و ادب عربی و علوم اسلامی پرداخت و از سال ۱۹۰۸ که دانشگاه قدیم مصر تأسیس شد، بدانجا راه یافت و علاوه بر تلمّذ نزد استادان خارجی دانشگاه، زبان فرانسه را آموخت، و در سال ۱۹۱۴، با نوشتن رسالهٔ دکتری خویش به نام ذِکری أبی العلاء (یادکردِ ابوالعلاء مَعَرِّی)، نخستین فارغالتحصیل دورهٔ دکتریِ این دانشگاه شناخته شد. در همین سال، به عنوان بورسیهٔ دانشگاه مصر، به فرانسه رفت و، نخست در دانشگاه مونپلیه سپس در دانشگاه سوربن، تحصیل کرد و، در سال ۱۹۱۸، با دفاع از رسالهٔ خود دربارهٔ فلسفهٔ اجتماعی ابن خَلْدون، به اخذ درجهٔ دکتری توفیق یافت. وی، در سال ۱۹۱۹، به مصر بازگشت و تا سال ۱۹۲۵، در مقام استاد تاریخ قدیم (یونان و رم)، در دانشگاه مصر تدریس کرد و از این سال به بعد، استاد تاریخ ادبیات عربی در دانشکدهٔ ادبیات آن دانشگاه شد.
طه حسین، در سال ۱۹۲۶، اثر معروف خود به نام فی الشعر الجاهلی (دربارهٔ شعر جاهلی) را منتشر کرد که، به سبب انکار شعر جاهلی در آن، سخت جنجالبرانگیز شد. وی در سال ۱۹۲۸، رئیس دانشکدهٔ ادبیات و در سال ۱۹۴۲، به معاونت وزارت فرهنگ منصوب شد. سپس دانشگاه اسکندریه را تأسیس کرد و ریاست آن را بر عهده گرفت.
طه حسین، در سال ۱۹۵۰، مقام وزارت فرهنگ مصر را احراز کرد و در دوران وزارت خویش، آموزش ابتدایی و متوسطه و فنّی را مجانی ساخت. همچنین در صدد برآمد آموزش عالی را نیز رایگان سازد. وی از سال ۱۹۵۲ به بعد، فقط به کارهای ادبی و تحقیقی پرداخت و در سال ۱۹۷۳، درگذشت.
طه حسین، در تأسیس دانشگاههای عین شمس و اَسْیوط، انستیتوی تحصیلات اسلامی مادرید، و مدرسهٔ زبانهای خارجی قاهره نیز ذینقش بود. وی، علاوه بر اخذ درجهٔ دکتری از دانشگاههای سوربن و قاهره، دارای درجهٔ دکتری افتخاری از دانشگاههای کیمبریج و مادرید و آتن و رم و لیون و مونپلیه و نیز نشان لژیون دونور فرانسه بود و، افزون بر ریاست فرهنگستان زبان مصر و کمیتهٔ فرهنگیِ جامعهٔ عرب، عضویّت فرهنگستان فرانسه و فرهنگستان تاریخ مادرید را داشت و نیز عضو فرهنگستانهای دمشق و بغداد و رم بود.
آثار او متعدد و در حوزههای نقد و تاریخ و ادب و فرهنگ است. از آن جمله است: یادکردِ ابوالعلاء مَعَرِّی؛ رهبران اندیشه؛ سخن چهارشنبهها (سه جلد)؛ دربارهٔ شعر جاهلی؛ دربارهٔ ادب جاهلی؛ آن روزها؛ در پیرامون سیرهٔ نبوی (سه جلد)، با ابوالعلاء مَعَرِّی در زندانش؛ همراه با مُتَنَبِّی (دو جلد)؛ از شعر و نثر؛ آیینهٔ اسلام؛ عثمان؛ علی و فرزندانش؛ فلسفهٔ ابن خلدون (به زبان فرانسه)؛ درسهای تاریخ کهن؛ آیندهٔ فرهنگ در مصر. شماری از این آثار به چندین زبان، از جمله فارسی، ترجمه شده است.
طه حسین کتاب ادبیات و تاریخ نگاری آن را در ۱۹۲۷ در صدر کتاب معروف خود، دربارهٔ ادب جاهلی املا کرده است. مقصود او نقد روشهای مرسوم و متعارف در تألیف و تدریس تاریخ ادبیات در مصرِ زمان او بوده است. این نقد هرچند، از یک سو، در پارهای جنبهها تند و بیپروا و از سوی دیگر، کمالطلب و ناظر به موارد مصداقی در نظام آموزشی قدیم در مصر است، از حیث تأکید بر صحیحترین روشهای پژوهش و تتبع در تاریخنگاریِ ادبیات و اقتضائات علمی و ذوقی آن، و لزوم پرهیز از مسامحه و آسانپنداری در تدریس و تدوین تاریخ ادب، روشنگر و راهگشاست. بیتردید، تأکید بر معیار ادبی، شناخت روشهای جدید پژوهش علمی، آگاهی از زبانهای کهن، تسلط بر زبانهای زنده، احاطه بر تاریخ و فرهنگ و ادب ملل مسلمان، تعمق در نقد ادبی، شناخت متون صحیح و جنبههای زبانی و بلاغی آنها، آگاهی از معتبرترین منابع تحقیق، و اتّصاف به وسعت دید و روحیّهٔ علمی و ذوق ادبی و تخصّص و دانش نه تنها در تاریخنگاریِ ادب عربی بایسته است بلکه بهلحاظ تطابق جنبهها و جهات بسیاری از ادبیات عربی با ادب فارسی، خاصّه در شناخت متون و قرائت آنها و استناد به منابع و استفاده از ذخایر مشترک فرهنگی و تقسیمبندی ادوار ادبی و تعامل فرهنگیِ ابنای دو زبان و تداخل حوادث بر آنان و تأثرات تاریخی مشترک، محلّ تأمّل و درخور اعتناست.
خواندن کتاب ادبیات و تاریخ نگاری آن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای تاریخ و ادبیات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ادبیات و تاریخ نگاری آن
«امّا این ادبیّات چیست که از بدو سخن بر گرد آن میگردیم بی آنکه قدری در آن تعمّق کنیم؟ آیا بهتر نبود که آن را بشناسیم تا وجه رابطهٔ آن با این همه مطالعات معلوم و لزوم عنایت مجدّدِ وزارت معارف به آن، به صورتی که پیشتر گفتیم، محقّق گردد؟ آری، خوش دارم بی هیچ تکلّف و ترفندی و بی هیچ تشبّثی به زبان و سبک دانشمندان، دیدگاه خود را دربارهٔ ادبیّات شرح دهم. موضوع، به خودی خود، از آن جمله سادهتر است هرچند مصریان به این اعتقاد خو گرفتهاند که ادبیّات چیز عجیب و غریبی است و تحدید آن دشوار است و مشکل بتوان به کنهِ آن رسید. هیچیک از محقّقان متأخّر ادب عربی نیست که به کلمهٔ ادب و معانی گوناگون آن در ادوار تاریخ عرب عنایت نکرده باشد، خواه در این کار موفّق بوده باشد یا نباشد. چنین کسی، همینکه از این مهمّ فارغ گردد، به معنایی توجّه میکند که اکنون باید از این لفظ دریافت. او در این تحدیدِ معنا دچار تکلّف میشود. اگر کهنگرا باشد، به سجع و جناس رو میآورد و در این تفنّن افراط میکند. اگر هوادار نو باشد، حذاقت خود را به رخ میکشد و مغلق میبافد و جملات غریب و نامعهود ردیف میکند، گویی از اصول عالی فلسفه مفهومی را بیان یا از آسمان وحی نازل میکند. موضعِ هر دو گروه در برابر شعر با موضعشان در قبال ادب مطابقت دارد. آنان با سجع و جناس و اینان با حذاقتنمایی و وحیجویی جلوه میفروشند. من در صدد چنین نوآوریهایی نیستم بلکه بر آنم که تعریف شیء را چنانکه هست به دست دهم و همان تصوّری را از آن حاصل کنم که در ذهن درسخواندگان نقش میبندد. بسیار گفتهاند که اَدَب از اَدْب، به معنای دعوت به ضیافت، مشتق شده است. نیز دربارهٔ تکلّف در پیوند لفظِ اَدَب و اَدْب به معنای دعوت به ضیافت، سخن بسیار گفته شده است. دربارهٔ دلالت این کلمه بر معانی گوناگون طیّ ادوار هم سخن بسیار است.
در جایی دیگر آوردهام که استاد ما، نالینو، دربارهٔ اشتقاق این کلمه نظری دارد. او آن را از دَأب، به معنای عادت، مشتق میداند و بر آن است که این کلمه نه از مفرد بلکه از جمع مشتق شده است. دَأب را به أدْآب جمع بستهاند؛ سپس، در این جمع، قلب صورت گرفته و آداب گفته شده است همچنان که بِئر و رِئم به صورت أبْآر و أرْآم جمع بسته شده سپس، با قلب آنها، آبار و آرام به دست آمده است.
آقای نالینو آورده است: استعمال آداب در جمع دَأب چندان رواج یافته بوده که عربها اصلِ این جمع و قلبی را که در آن صورت گرفته بود از یاد بردند و خیال بستند این کلمه جمعی است که در آن هیچ قلبی صورت نگرفته است. از این رو، مفرد آن را ادب دانستند نه دأب. این کلمه در معنای عادت به کار رفته سپس از معنای طبیعیِ دیرین به معانی گوناگون دیگری تحوّل یافته است.
پیداست که نظر آقای نالینو، همچون نظر دیگر لغتشناسان، مبتنی بر فرض است زیرا از متون یا قراین صحیح علمی چیزی در دست نیست که نشان دهد لفظِ اَدَب از اَدْب، به معنای دعوت به ضیافت، یا از أدْآب، جمعِ دَأب، مشتق شده است. امّا آنچه در آن شک نیست این است که ما هیچ متن عربی صحیحی از دورهٔ جاهلیّت سراغ نداریم که در آن لفظ ادب آمده باشد. نیز آنچه محلّ شک نیست این است که این لفظ در قرآن نیامده است. فقط این را میدانیم که این مادّه در حدیث آمده است. نظر محدّثان در این باره نیز، هرچه باشد، برهانی قاطع برای این دعوی نیست که پیامبر (ص) آن را به کار برده باشد. حدیث مورد اشاره این سخن پیامبر (ص) است: أدَّبَنِی رَبِّی فَأحْسَنَ تَأدِیبِی. این حدیث برای اثبات حُکمی لغوی حجّت نیست مگر آنکه خود، بی هیچ شک و شبههای، محقّق شده باشد یا، دست کم، به ظنّ قوی، روایت آن به همین عبارت از پیامبر صحیح باشد و این جمله بعید به نظر میرسد. بنابراین، بی هیچ تردیدی توان گفت که ما نصّ صحیح و قاطعی در دست نداریم که ثابت کند لفظ ادب و ساختهای صرفی آن از فعل و اسم، پیش از اسلام و یا در صدر اسلام، شناخته بوده یا بهکار میرفته است.»
حجم
۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه