دانلود و خرید کتاب زمزمه اشباح کلی آرمسترانگ ترجمه مریم رفیعی
تصویر جلد کتاب زمزمه اشباح

کتاب زمزمه اشباح

معرفی کتاب زمزمه اشباح

کتاب زمزمه اشباح نوشتهٔ کلی آرمسترانگ و ترجمهٔ مریم رفیعی است و ایران‌بان آن را منتشر کرده است. این اثر جزو مجموعهٔ «قدرت‌های سیاه» و کتاب یا جلد سوم آن است. این رمان نوجوانان را شک‌برانگیز، فانتزی و ماورای طبیعت توصیف کرده‌اند. این رمان برندهٔ جایزهٔ منتخب منتقدان رمانتیک تایمز سال ۲۰۰۹ بوده است.

درباره کتاب زمزمه اشباح

زمزمه اشباح پایانی ندارد. چویی، سیمون و درک به همراه توری همچنان در حال فرار از دست گروه ادیسون هستند. آن‌ها به خانهٔ یکی از دوستان پدر سیمون پناه برده‌اند تا از او و دوستانش بخواهند جلوی گروه ادیسون را بگیرند، زیرا آن‌ها به آزمایش‌های خطرناکی روی آورده‌اند و تغییر ژنتیکی دختری که می‌تواند ناخواسته اشباح را زنده کند، امری عادی نیست! ولی آیا واقعا می‌توان به کسی اعتماد کرد؟ و آیا آن‌ها می‌توانند گذشتهٔ تلخ و پرماجرایشان را پشت سر بگذارند و به زندگی عادی برگردند؟ چویی یک نقشه خوب دارد. و پایان کار نزدیک است.

خواندن کتاب زمزمه اشباح را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به نوجوانان دوستدار ادبیات داستانی و قالب رمان‌های ماورای طبیعی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کلی آرمسترانگ

کلی آرمسترانگ ۱۴ دسامبر ۱۹۶۸ به دنیا آمد. او یک نویسندهٔ کانادایی است که حدوداً از سال ۲۰۰۱ رمان‌های سبک فانتزی را دنبال کرده و بیش از ۳۰ رمان فانتزی منتشر کرده است. او رمان‌های خود را در مجموعه‌هایی جداگانه منتشر کرده است. آرمسترانگ ۳ رمان نیز در ژانر جنایی نوشته. این نویسنده چند رمان سریالی و داستان کوتاه برای سری Otherworld نوشته که برخی از آن‌ها به‌صورت رایگان در وب‌سایت او موجود است.

زمزمه اشباح یکی از کتاب‌های این نویسنده است.

بخشی از کتاب زمزمه اشباح

«پس از چهار شب فرار، سرانجام جایم امن بود، در تخت دراز کشیده بودم و از خواب عمیق بی‌رویای مردگان لذت می‌بردم... تا این‌که مردگان به این نتیجه رسیدند که ترجیح می‌دهند من بیدار شوم. همه چیز با خنده‌ای شروع شد که آهسته به درون خوابم رخنه کرد و من را از آن بیرون کشید. درحالی‌که روی آرنج‌هایم بلند شده و پلک‌زنان سعی داشتم به خاطر بیاورم که کجا هستم، صدای زمزمه‌ای که کلماتش نامفهوم بود، به گوشم رسید.

چشم‌هایم را مالیدم و خمیازه کشیدم. نور خاکستری‌رنگی از پشت پرده‌ها به داخل می‌تابید. اتاق ساکت و خاموش بود. خدا را شکر که خبری از اشباح نبود. در چند هفته‌ی اخیر آن‌قدر شبح دیده بودم که برای هفت پشتم بس بود!

صدای خش‌خشی پشت پنجره من را از جا پراند. این روزها هر شاخه‌ای که به شیشه می‌خورد مرا به یاد زامبی‌ای می‌انداخت که از مرگ برخاسته بود و سعی داشت به داخل بیاید.

به سمت پنجره رفتم و پرده را کنار زدم. هنگامی که به خانه رسیدیم نزدیک سپیده‌دم بود، به همین دلیل حدس می‌زدم اکنون نزدیک ظهر باشد. ولی مه بیرون آن‌قدر شدید بود که نمی‌توانستم جایی را ببینم. به جلو خم شدم و بینی‌ام را به شیشه‌ی سرد پنجره چسباندم.

حشره‌ای محکم به شیشه خورد و من یک متر در هوا بالا پریدم. و همان لحظه صدای خنده‌‌ای را از پشت سرم شنیدم.

برگشتم، ولی توری هنوز در تختخواب بود و در خواب ناله می‌کرد. ملافه‌ها را کنار زده و به پهلو خود را مچاله کرده بود و موهای سیاهش روی بالش پخش شده بود.»

s.sh
۱۴۰۱/۰۸/۲۴

یکی از بهترین کتاب های هست که خوندم پیشنهاد میدم بخونیدش.

کاربر ۳۹۸۲۴۸۴
۱۴۰۱/۱۰/۱۹

این کتاب محشرههههه من به شخصه کتابای خیلی زیادی خوندم ولی مجموعه قدرت های سیاه بهترینشون بوده وهرکی نخونه واقعا از دست داده

roza
۱۴۰۱/۰۸/۱۱

خیلی عالیه، تو خوندنش شک نکنید.

مشكل در همين جا نهفته بود، در تضادي كه در درك مي‌ديدم و هر چه تلاش مي‌كردم نمي‌توانستم از آن سردربياورم. يك لحظه با عصبانيت سرم داد مي‌كشيد و لحظه‌اي بعد باعث مي‌شد احساس حماقت و بي‌فايده بودن كنم. لحظه‌اي بعد هم اين شكلي مي‌شد: نگران و مضطرب.
s.sh

حجم

۲۶۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

حجم

۲۶۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

قیمت:
۲۰۰,۰۰۰
تومان