دانلود و خرید کتاب مرده خوار سحر رفیع
تصویر جلد کتاب مرده خوار

کتاب مرده خوار

معرفی کتاب مرده خوار

کتاب مرده خوار نوشتهٔ سحر رفیع است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یک مجموعه داستان کوتاه را در بر دارد. این کتاب در مجموعهٔ «جهان تازهٔ داستان» منتشر شده است.

درباره کتاب مرده خوار

کتاب مرده خوار ۱۲ داستان کوتاه نوشتهٔ سحر رفیع را در خود دارد.

عنوان این داستان‌ها به‌ترتیب عبارت‌اند از «آن‌ها» (برندهٔ مقام دوم جایزهٔ ادبی هدایت در سال ۱۳۹۵)، «مرده خوار» (نامزد دریافت جایزهٔ ادبی حیات در سال ۱۳۹۴)، «پاگرد» (برندهٔ مقام پنجم جایزهٔ ادبی فرشته در سال ۱۳۹۷)، «فاز دو»، «صدای ماهی ها»، «گونی گرده زده»، «تند تند نفس بکش»، «نارس، بالغ، بالغه»، «گربهٔ بی‌بی»، «مگر چندبار نوزده ساله می‌شدم؟»، «ساعد» و «سیگار».

خواندن کتاب مرده خوار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب مرده خوار

«می‌دانی پدرم چه‌طور سیگارش را بعدِ سی سال ترک کرد؟ اگر از مادرم بپرسی می‌گوید یک‌شبه و به‌راحتی ــ البته به لطف دعاها و نذرونیازهایی که کرده بود. اما اگر از من بپرسی… نه، بهتر است از من نپرسی.

پدرم مرد بی‌احساسی بود. هیچ‌چیز توی دنیا او را خوشحال نمی‌کرد. می‌توانم تصور کنم که حتی شبی که خبر به دنیا آمدن مرا به او داده‌اند، احتمالاً میزان بودنِ خط‌ریش‌هایش را توی آینه وارسی کرده، سگک کمربند چرمی‌اش را درست بالای زیپ شلوارش تنظیم کرده و با خودش غریده: اَه! باز هم یک دختر زرزروی دیگر!

خب، انصافاً هم من زرزرو بودم، اما چیزی که می‌خواهم برایت تعریف کنم این نیست. نه. راستش می‌خواهم چیز دیگری را به تو بگویم. یک رازِ مگو: عشقِ پنهانیِ پدرم.

پدرم نگهبان بود، نگهبان یک بنای تاریخی قدیمی که به موزه تبدیل شده بود. اغلب هم شب‌ها شیفت بود و روزها می‌خوابید. اصلاً علت سیگار کشیدنِ شبانه‌اش همین شب‌بیداری‌ها بود. اما همیشه از کارش راضی بود. می‌گفت سکوت و آرامشی که توی آن خراب‌شده هست هیچ جای دیگری پیدا نمی‌شود. شب‌های تابستان، وقتی شیفت نگهبانی‌اش نبود و مجبور بود شب را در خانه بگذراند و وزوز مگس‌ها و زرزر بچه‌ها و خرخر زنش نمی‌گذاشت بخوابد، آهسته می‌رفت توی حیاط، روی موزاییک‌های تلنبارشدهٔ گوشهٔ حیاط می‌نشست، سیگاری آتش می‌زد و به ستاره‌ها خیره می‌شد. بعضی شب‌ها که خواب به چشمم نمی‌آمد من هم آهسته می‌رفتم پشت پنجره و از پشت توریِ فلزی بوی سیگار را حس می‌کردم ــ بوی تند چیزی که نمی‌فهمیدم کشیدنش چه لذتی دارد. توی دوران کودکی چندین‌بار از سر کنجکاوی فیلترهای ریخته کفِ حیاط را جمع کردم و به هم چسباندم و برای خودم یکی ساختم، اما هر کاری کردم دودِ خاکستری بیرون نیامد.

وای از آن دود خاکستری. همان که شب‌های پدرم را در چنگال خودش فروبرده بود. من از پشت سوراخ‌های ریز توری می‌دیدم که وقتی سر سبیل‌های پُرپشت پدر به تن خاکستری‌اش می‌خورد، دیگر نه چیزی می‌دید و نه چیزی می‌شنید. چنان در خودش فرومی‌رفت که اگر قاسم که تنها پسرش بود از تب می‌سوخت یا مادر از درد کمر توی خواب ناله‌های بلند سر می‌داد، عین خیالش نبود. بعد از هر پکی که به سیگار می‌زد چند لحظه‌ای به دیوار سیمانی روبه‌رو خیره می‌شد، بعد با احتیاط و بدون هیچ عجله‌ای آهسته‌آهسته نفسش را بیرون می‌داد و با صبوری عجیبی آن‌قدر منتظر می‌ماند تا آن عفریتهٔ خاکستری خود را نمایان می‌کرد: دودی اغواگر و ملعون که از تخت سینهٔ پدرم بیرون می‌زد و چون زنان مکارهٔ چیره‌دست، تن گرم و نازکش را روی صورت پدر می‌کشید و سُر می‌خورد میان گودال چشمان او و قبل از این‌که پدرم بتواند حدس بزند اندام آن لکاته این‌بار به چه شکلی درآمده، سریع خودش را توی هوا محو می‌کرد. پدرم زل می‌زد به طنازیِ درهم‌پیچیده‌اش که چرخان‌ورقصان تا جایی میان ستاره‌ها بالا می‌رفت و به‌آهستگی ناپدید می‌شد. بعد انگار که حسرتی توی دلش را خالی کرده باشد، حریص‌تر از قبل، پک عمیق دیگری به سیگارش می‌زد و آن دود ملعون، دوباره و دوباره، رقصان‌رقصان پیدا و پنهان می‌شد. و پدرم ساعت‌ها بیدار می‌ماند، انگار جادو شده باشد، بدون این‌که حرفی بزند، یا چیزی بگوید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۷ صفحه

حجم

۹۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۷ صفحه

قیمت:
۲۷,۵۰۰
۱۳,۷۵۰
۵۰%
تومان