کتاب قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک
معرفی کتاب قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک
کتاب قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک نوشته آدام اوزان است و با ترجمه سارا واعظ و مرتضی مرادی در انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شده است.
درباره کتاب قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک
اوزان، آدام معتقد است: «قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک: بازگشتی به اقتصاد سیاسی در تدریس علم اقتصاد». بهطور معمول اقتصاد نئوکلاسیک، میان علوم اجتماعی، در بیتوجهی کاملش به «قدرت»، بیهمتاست. این کتاب سعی دارد این رویکرد را بررسی کند.
کتاب قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک، از جمله کتابهایی است که میتواند بهعنوان کتاب کمکدرسی برای دورههای اقتصاد سیاسی استفاده شود. از آنرو که علاوه بر تشریح مفاهیم اصلی علم اقتصاد سیاسی و نظریات اقتصاددانان این حوزه بهخصوص در مورد مفهوم قدرت، به مدلسازی اقتصادی دست زده و پلهبهپله، مراحل آمادهسازی ذهن خواننده برای درک اهمیت نیاز به بازگشت به علم اقتصاد سیاسی در تدریس علم اقتصاد را طی کرده است.
خواندن کتاب قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به اقتصاد و دانشجویان این رشته پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قدرت و اقتصاد نئوکلاسیک
برای مثال والراس، علم اقتصاد را بیشتر بهعنوان مطالعه روابط بین اشیا معرفی کرد، و نه روابط میان انسانها و [در واقع]، اظهار میکند که به روابط میان عوامل انسانی، میتوان همانند روابط میان نهادهها و ستادهها نگریست (بولز و گینتیس، ۱۹۹۳، ص ۸۴). بولز و گینتیس این نظریه را «افسانه والراس» مینامند که دلالت بر «مفهوم غیرسیاسی اقتصاد دارد که در آن، تنها قدرت عوامل اقتصادی، قدرت خرید [آنها] است» (همان، ص ۸۶). بنابراین اقتصاددانان بزرگ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم معتقد بودند که «علم اقتصاد»، خلاف اقتصاد سیاسی، میتواند و باید جدای از اعمال قدرت سیاسی، نقش دولت و روابط میان اقشار جامعه سرمایهداری، مورد بررسی قرار گیرد. آنها در واقع، اصول علمی این قسمتهای جامعهشناسی و علوم سیاسی را کمتر مورد بررسی و تحقیق قرار دادند.
این فرایند، که دامنه سوالاتی را که میتوانست مطرح شود کاهش داد، از سوی انقلاب اوردینالیستی دهه ۱۹۳۰، بیشتر ادامه پیدا کرد. [انقلاب اوردینالیست]، «کاردینالیسم» را رد کرد و علم اقتصاد را - بهعنوان «علم اقتصاد اثباتی»- در ارتباط با کمیابی، بهجای رفاه اقتصادی و کاهش فقر، بازتعریف کرد (کلین، ۱۹۸۰). جونز، هدف علم اقتصاد را «حداکثرسازی شادی از طریق خرید لذت، در پایینترین هزینه ناشی از ناراحتی» نامید (کوتر و راپاپورت، ۱۹۸۴، ص ۵۱۰). او [جونز]، پارتو، فیشر، مارشال و پیگو - اجتماعی که [بعدها] کوتر و راپاپورت (۱۹۸۴) آن را «مدرسه رفاه مادی» نامیدند- همگی معتقد بودند که «مقایسه بینفردی مطلوبیت»، برای توضیح قیمتها و توزیع کالا، ضروری نیست. ولی آنها بر استفاده از مطلوبیت کاردینالی اصرار داشتند، زیرا در ابتدا، به کاهش نیازمندی و فقر توجه داشتند که [برای این منظور]، به یک مفهوم قابلاندازهگیری و مقایسهپذیر از مطلوبیت نیاز بود (همان، ص ۵۱۲-۵۱۰).
رابینز (۱۹۳۲) که انقلاب اوردینالست را به راه انداخت، با حمله به ایده قابلیت اندازهگیری و مقایسهپذیر بودن مطلوبیت بهصورت بینفردی، بهشدت نظریه مطلوبیت کاردینالی را تخریب کرد. هیکس و آلن (۱۹۳۴)، در ادامه نظریه او، رویکرد منحنی بیتفاوتی را بهطور کاملتر بسط دادند و به این موضوع پرداختند که علم اقتصاد اثباتی، از مدرسه رفاه مادی پیشین، که برای بیان رفاه اقتصادی و کاهش فقر بر کاردینالی بودن [مطلوبیت] تکیه کرده بود، والاتر بود، زیرا با توجه به طبیعت مطلوبیت، رفتار مصرفکننده را میتوان با فرضیات کمتر و بیمحدودیتتری توضیح داد.
حجم
۳۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
حجم
۳۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه