دانلود و خرید کتاب تسلیم شدن رای لوریگا ترجمه حسین حضرتی
تصویر جلد کتاب تسلیم شدن

کتاب تسلیم شدن

نویسنده:رای لوریگا
انتشارات:نشر خزه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تسلیم شدن

کتاب تسلیم شدن نوشتۀ رای لوریگا و ترجمۀ حسین حضرتی است. نشر خزه این کتاب را منتشر کرده است. کتاب، حاوی یک رمان اسپانیایی و روایت‌گر مردی است که در معرض ظلم دیگران قرار می‌گیرد.

درباره کتاب تسلیم شدن

کتاب تسلیم شدن، رمانی است که در سال ۲۰۱۷ نوشته شد؛ اثری که جایزهٔ معتبر آلفاگوارا را برای رای لوریگا به ارمغان آورد و موفقیت سال‌های دههٔ نود میلادی را برایش تکرار کرد. این اثر، نخستین رمان علمی‌تخیلی بود که به کسب این جایزه نائل شد.

تسیلم شدن، در عین به تصویر کشیدن یک تباه‌شهر، روایت‌گر تکاپوی انسان برای شناختن جوهرهٔ وجودی خویش است. این رمان، از مردی می‌گوید که دنیایش را از او گرفته‌اند و او را بدل به بردهٔ جامعه‌ای به‌ظاهر بی‌نقص می‌کنند. این مرد تسلیم نمی‌شود و برای نجات خویش از این وضع می‌کوشد.

در این رمان، ردّ پای نویسندگانی چون فرانتس کافکا و جورج اورول، به‌خوبی حس می‌شود.

خواندن کتاب تسلیم شدن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره رای لوریگا

خورخه لوریگا ترنوا، مشهور به رای لوریگا در در سال ۱۹۶۷ در مادرید به دنیا آمد. او نویسنده، فیلمنامه‌نویس و کارگردان سرشناس اسپانیایی است.

لوریگا پیش از انتشار نخستین رمان‌اش حرفه‌های گوناگونی را تجربه کرد و هم‌زمان چندین داستان در مجله‌های مختلف به چاپ رساند. دو رمان نخست او «از همه بدتر» و «قهرمان‌ها» نام داشتند. این نویسنده با این کتاب‌ها، به‌راحتی، جای خود را میان نسل جوان باز کرد و در زمان بسیار کوتاهی او را به یکی از مهم‌ترین چهره‌های نسل اول نویسندگان اسپانیای دموکراتیک به شمار آورد.

نوآوری رای لوریگا در ادبیات اسپانیا، بیان احساسات و عواطف عمیق انسانی در قالب زبانی نزدیک به زبان مردم است. این زبان، سرانجام، منجر به خلق نثری بسیار سیال و با حضور شخصیت‌هایی باورپذیر و لحنی طنزآلود و زنده شد. سبک این نویسنده را نزدیک به «رئالیسم کثیف اسپانیایی» قلمداد می‌کنند.

لوریگا در سال ۱۹۹۷ فیلم سینمایی «اسلحه برادرم» را کارگردانی کرد و آن را روی پرده برد. این فیلم، اقتباسی بود از رمانی به قلم خودش با عنوان «از بهشت‌رانده‌ها». او بعدها در سال ۲۰۰۶ فیلم بلند «ترسا: تن مسیح» را هم کارگردانی کرد؛ اثری که فیلمنامۀ آن را خودِ لوریگا، بر اساس زندگی «سانتا ترسا» (قدیس مسیحی)، نوشته بود. این هنرمند، همچنین، برای چند نفر از کارگردان‌های سرشناس سینمای اسپانیا فیلمنامه نوشته است؛ افرادی مانند دانیل کالپالسورو (غایبین، ۲۰۰۵)، کارلوس سائورا (روز هفتم، ۲۰۰۴) و پدرو آلمودوبار (جسم زنده، ۱۹۹۷).

آثار رای لوریگا به بیش از ۱۵ زبان دنیا ترجمه شده است.

بخشی از کتاب تسلیم شدن

«شهر از دور هیبت عجیب‌وغریبی داشت، ولی انصافاً از نزدیک چیز دیگری بود. از دور به نظر می‌رسید یک گنبد کاملاً گرد باشد، ولی در اصل از شیشه‌هایی لوزی‌شکل ساخته شده بود که یک رأس‌شان رفته بود توی زمین و باهم نیم‌کره‌ای شفاف ساخته بودند که تمام شهر را توی دلش جا داده بود. اینکه چطور سازه‌ای با آن ابهت را بنا کرده بودند از درک من بیسواد خارج است، اما زنم که برعکس من کتابخوان است و از آن خانم‌های فهمیدهٔ روزگار، با من موافق بود که این شهر حیرت‌آورترین چیزی است که توی عمرمان دیده‌ایم و بهتر از آن توی مخیله‌مان هم نمی‌گنجد و درضمن، ساختمان‌های باشکوه و برج‌هایی که قبلاً در پایتخت دیده بودیم هیچ‌کدام به گرد پایش هم نمی‌رسند. هرچقدر هم ازش تعریف کنم فایده‌ای ندارد، باید آن را از نزدیک دید تا به عظمتش پی برد. نمی‌شود با کلمات ابعاد و زیبایی‌اش را وصف کرد و از پیچیدگی‌اش گفت، از اینکه چطور زیر آن گنبد هزار تا بزرگراه و بلوک ساختمان و قطار و جاده و انبار جا شده بود و از آن عجیب‌تر همه‌چیز از جنس شیشه یا مادهٔ شفاف دیگری بود. فکر می‌کنم شیشه نبود، اگر بود که زیر وزن خودش می‌شکست. بگذریم، من که نه از معماری سر درمی‌آورم، نه می‌فهمم چطور آن شهر عظیم و درخشان را سرپا نگه داشته بودند، بهتر از این نمی‌توانم توصیفش کنم.

در آن شهر شفاف، همه‌چیز را می‌شد دید؛ از پشت هر ساختمانْ ساختمان‌های دیگر معلوم بود و بااینکه آدم خیال می‌کرد همه‌چیز توی هم فرو رفته، همه‌جا تمیز و مرتب بود. نه از سایه خبری بود، نه از گوشه‌کناری که تاریک افتاده باشد، اگر هم بود من‌یکی به چشم ندیدم. گنبد از تمام شهر محافظت می‌کرد و هر ساختمانی که زیرش ساخته بودند از جنس همان لوزی‌های شفاف بود، مثل کندویی توی کندویی دیگر و همین‌طور تا آخر و میان این همه وضوح و روشنایی، آدم‌ها شبیه زنبورهای زحمتکشی بودند که هرکدام داشتند می‌رفتند به کاروبارشان برسند. راه ارتباطی شهر بزرگراه شش‌باندهٔ عریضی بود که کم‌وبیش بدون استفاده بود، چون اهالی شهر چپیده بودند آن تو و کم بودند آنهایی که مثل ما به شهر می‌آمدند. برایم سؤال شد که چطور بدون کامیون‌های حمل مواد غذایی و مبادلهٔ کالا امورات این‌همه آدم می‌گذرد؛ چیزی که از روستاهای کوچک بگیر تا شهرها و بندرها در همه‌جا رایج است، و چطور ممکن است تمام مایحتاج زندگی آن تو موجود باشد. از فرودگاه یا قطارهایی که بیایند و بروند هم خبری نبود، فقط یک قطار داشتند که داخل گنبد می‌گشت. برای‌اینکه درک قضیه راحت شود می‌توانم این‌طوری بگویم که گنبد عینهو لانهٔ مورچه‌ای بود که وقتی تکه سنگی را برمی‌داریم و پیدایش می‌کنیم، می‌بینیم همه‌چیز را خود مورچه‌ها به‌تنهایی راست‌وریس می‌کنند. فقط ما بودیم که بزرگراه را گز می‌کردیم و مدت درازی که توی راه بودیم آدمیزادی ندیدیم که، حالا سواره یا پیاده، برود به سمت شهر یا ازش بیاید بیرون. خولیو مثل همیشه ساکت بود، ولی من می‌دیدم با هر قدمی که به سمت شهر برمی‌دارد چشم‌هایش بیشتر از حیرت برق می‌زند. می‌دانستم هنوز آن‌قدر بچه است که نمی‌تواند شکوه و شوکت چیزی را که می‌بیند درک کند. طفلک حتماً توی عالم بچگی خیال می‌کند که دنیا پر از این‌جور شهرهاست، ولی خب زهی خیال باطل، ما می‌دانیم از این خبرها نیست. حتی توی کتاب‌ها هم چیزی شبیه این شهر ندیده بودیم. روی ماه و سیاره‌های دیگر هم از این خبرها نبود، کشورهای دیگر پیشکش. هیچ جهان‌گردی هم خبر از شهری نداده بود که این‌قدر شفاف، این‌قدر درندشت و این‌قدر شگفت‌انگیز باشد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۵۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان