دانلود و خرید کتاب پوکه علی بیافرین
تصویر جلد کتاب پوکه

کتاب پوکه

نویسنده:علی بیافرین
انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب پوکه

کتاب پوکه اثر علی بیافرین در قالب رمان نوجوان توسط انتشارات دفتر نشر معارف منتشر شده است.

درباره کتاب پوکه

طی سال‌های اخیر نوشتن از سال‌های دفاع مقدس برای گروه سنی کودک و نوجوان وارد فضای جدیدی شده است. هرچند تعداد عناوین منتشر شده دراین‌رابطه برای این گروه سنی در مقایسه با ظرفیت جنگ تحمیلی، محدود است اما انتشار آثاری متفاوت در این زمینه این نوید را می‌دهد که می‌توان با استفاده از ظرفیت هنر، از سال‌هایی گفت که مردم ایران با همدلی توانستند در مقابل رژیم بعث که از سوی کشورهای مختلف حمایت می‌شد، بایستند و از خاک و ارزش‌های خود دفاع کنند. در این کتاب نویسنده کوشیده از فضای شعاری که سال‌ها قبل در ادبیات کودک و نوجوان با موضوع دفاع مقدس دیده می‌شد، فاصله بگیرد و داستانی را روایت کند که نوجوان امروز را با خود همراه کند.

این اثر، روایتگر داستان زندگی نوجوانی به نام علی است که در نزدیکی خانه‌شان به‌خاطر بمباران هوایی توسط نیروهای عراقی، یک پایگاه پدافند هوایی قرار دارد. او به همراه دوستانش برای بسیجیان یخ می‌برند. علی علاوه بر اینکه با مهدی فرمانده این پایگاه دوست شده است، عاشق داشتن یک پوکه ضدهوایی است. در این میان، علی که تحت عمل جراحی قرار گرفته، منتظر است تا مهدی به عیادتش بیاید، اما در این روزها حمله هوایی صورت می‌گیرد و... .

خواندن کتاب پوکه را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان و داستان ایرانی دفاع مقدس می‌توانند از مخاطبان این کتاب باشند.

بخش‌هایی از کتاب پوکه

با فریادهای حسن چشمانم را به‌سختی باز کردم. هنوز خواب‌آلود بودم. قیافهٔ حسن را جلوی چشمانم دیدم که هنوز به من زل‌زده و صدایم می‌زد تا بیدار شوم. به‌زحمت پتو را کنار زدم و بلند شدم. به حسن گفتم رختخوابم را جمع کند تا دست و صورتم را بشویم و برگردم. با چشمانی خواب‌آلود خود را به حیاط رساندم. فاصله درِ هال تا شیرِ آب وسط حیاط حدود پانزده متر بود. همیشه این فاصله برایم عذاب‌آور بود. با نِکّ‌ونوک خودم را به شیر آب رساندم، تا به قول مادرم دست و صورتم را گربه‌شور کنم. قسم می‌خورم گربه هم از من تمیزتر بود. بدون شک اگر ترس از مادرم و اخراج از مدرسه نبود، سالی یک‌بار هم مایل به شستشوی دست و صورتم نبودم.

در خانهٔ ما رسم بود که هفته‌ای یک‌بار حمام می‌رفتیم، به این صورت که پنجشنبه‌ها مخصوص مادرم و خواهرهای کوچکم بود و جمعه‌ها مخصوص من و برادرها و پدرم. من جمعه‌ها صبح با بچه‌های محل برای بازی به زمین‌های کشاورزی اطراف یا رودخانه می‌رفتیم. بچه‌ها تا ظهر برمی‌گشتند؛ یا خسته می‌شدند یا برای خوردن ناهار و تجدیدقوا به خانه برمی‌گشتند؛ اما من تا غروب برنمی‌گشتم، مگر اینکه انرژی‌ام به‌کلی تمام می‌شد و هیچ راه چاره‌ای غیر از بازگشت نداشتم.

من بیشتر به این دلیل تا دیروقت بیرون می‌ماندم که به حمام نروم؛ چون پدرم آن‌چنان کیسه‌ای برایمان می‌کشید که هیچ دباغی این‌چنین پوست حیوانی را نمی‌کند. هر دوهفته یک‌بار دایی‌هایم به تعقیب و گریز می‌پرداختند تا به هر شکل ممکن مرا دستگیر کنند و به ضرب و زور به حمام بفرستند. چون حاضر بودم تمام کوه‌های اطراف را بپیمایم، اما حمام نروم. هنوز هم به‌اجبار و اصرار اطرافیان چند روز یک‌بار حمام می‌روم. بعضی وقت‌ها که دایی حسین از فرط خستگی و تعقیب کردن من، ناچار می‌شد بلندبلند داد بزند:

«آهای دزد و بگیرید ... دزد ... دزد و بگیرید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۹۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان