دانلود و خرید کتاب زندگی این پسر توبیاس ولف ترجمه بابک مستعجلین
تصویر جلد کتاب زندگی این پسر

کتاب زندگی این پسر

معرفی کتاب زندگی این پسر

کتاب زندگی این پسر نوشته توبیاس ولف است و با ترجمه بابک مستعجلین در انتشارات میلکان منتشر شده است. این کتاب روایت پسری جوان است که زندگی قرار نیست برایش آسان باشد.

درباره کتاب زندگی این پسر

توبی به همراه مادرش مدام در حال حرکت است. مادرش با طلاق از همسرش از پسر دیگرش هم جدا شده است. آن‌ها با هم ارتباطی بسیار نزدیک دارند. مادر تصمیم می‌گیرد با رویای ساختن یک زندگی بهتر ازدواج کند حالا توبی باید برای هویت و احترام به خود در برابر بددلی و دشمنی یک ناپدری جدید مبارزه کند، تجربه‌های او هم‌زمان تلخ و خنده‌دار است و وولف کار استادانه‌ای را برای نشان دادن ناامیدی‌ها و ظلم‌های دوران نوجوانی انجام داده است. نقشه‌های مختلف او - فرار به آلاسکا، جعل چک، و سرقت ماشین - در نهایت منجر به یک اتفاق دیگر می‌شود که زندگی توبی را تغییر می‌دهد. 

توبی وولف بچه آشفته‌ای است، او یک دزد، یک دروغگو است و در راه تبدیل شدن به یک کلاهبردار تمام عیار قدم بر می‌دارد. اما او همچنین پسری است که عاشق مادرش است. او فقط می‌خواهد قبول شود، و رویاهای معمولی و معصومانه‌ای برای یافتن دختری برای دوست داشتن و ازدواج دارد.

از کتاب زندگی این پسر فیلمی به کارگردانی مایکل کاتن-جونز در سال ۱۹۹۳ ساخته شده است. در این فیلم لئوناردو دی‌کاپریو، رابرت دنیرو، الن بارکین، جونا بلکمن، الیزا دوشکوه، کریس کوپر، کارلا گوگینو و توبی مگوآیر بازی کرده‌اند. 

خوندن کتاب زندگی این پسر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب زندگی این پسر

قرار بود وقتی به غرب می‌رسیم همه‌چیز تغییر کند. مادرم کودکی‌اش را در بِوِرلی هیلز گذرانده بود، و منشأ زندگیِ پیش‌روی‌مان خاطراتش از کالیفرنیا در دوران پیش از رکود اقتصادی بود. پدرِ مادرم که او را باباجون صدا می‌کردیم یکی از افسران نیروی دریایی بود که به‌واسطهٔ ارزش سهامش میلیونر شده بود. آن‌ها در خانه‌ای بزرگ که برجک داشت زندگی می‌کردند. درست قبل از این‌که باباجون همهٔ پولِ خودش و اقوام ایرلندیِ آلونک‌نشینش را به باد بدهد و بگذارد برود آن‌ور آب، مادرم یکی از چهار دختری بود که انتخاب شده بودند تا در جشنوارهٔ گل رُز بِوِرلی‌هیلز روی سکوی رژهٔ گل سوار شوند. موضوع رژهٔ گل رُز «پایان رنگین‌کمان» بود و با تحسین و تمجیدهای زیادی جایزهٔ آن سال را بُرد. بعدش مادر با جکی کوگَن آشنا شد. با هارولد لوید و مَریون دِیویس عکس گرفت که فیلمش، ملوان۴، روی کشتیِ باباجون فیلم‌برداری شده بود. وقتی باباجون در سفر بود، مادرم و مادرش زندگیِ رؤیایی‌ای داشتند، و گاهی روزهای متمادی نقش دو خواهر را بازی می‌کردند.

و آن ماشین‌ها... همین‌طور که منتظر بودیم تا موتور رمبلِر خنک شود، مادرم در مورد ماشین‌های‌شان برایم تعریف می‌کرد. می‌گفت باید آن ماشین‌ها را می‌دیدم! باباجون یک فرانکلینِ روباز داشت. پسری که خودش کرایسلر کروک با بوق آهنگین داشت دنبال مادرم بود. و البته، بحث ماشین‌های خانوادهٔ هِرناندِز هم بود، همسایه‌هایی که پس از کشفِ نفت زیرِ مزرعهٔ کاکتوس‌شان از مکزیک به آن‌جا آمده بودند. خانوادهٔ بزرگی داشتند. هر وقت قرار بود همگی جایی بروند، دسته‌جمعی سوار پیِرس اَروزهای مشابه‌شان می‌شدند و کارناوال راه می‌انداختند.

قرار بود چنین اتفاقی هم برای ما بیفتد. مردم یوتا صبح فقیر از خواب بیدار می‌شدند و شب ثروتمند به خواب می‌رفتند. لازم نبود مهندس معدن یا معدن‌شناس باشید. تنها چیزی که نیاز داشتید یک گایگرسنج بود. ما به‌سوی معادن اورانیوم می‌رفتیم؛ همان‌جایی که قرار بود مادرم کاری پیدا کند و حواسش به همه‌چیز باشد. وقتی فوت‌وفن کار را یاد گرفت، دنبال کشف و ثبت معدن خودش می‌رفت.

و تصمیم داشت وقتی پیدایش کرد، خوب همه‌چیز را جبران کند: سال‌های بیگاری، سال‌هایی که ابتدا بستنی‌فروشی و نوشابه‌فروشی می‌کرد و بعد کارآموز منشی‌گری شد که چیزی جز بدبختی و جیب خالی برایش نداشت، و حتی گاهی وضع از این هم بدتر بود. مادرم قصد داشت ازهم‌پاشیدنِ خانواده‌مان در پنج سال قبل را جبران کند، می‌خواست عوضِ بدبختی‌هایی را دربیاورد که به‌خاطر رابطهٔ طولانی با مردی خشن تحمل کرده بود، و قصد داشت زمانِ ازدست‌رفته را جبران کند. من هم قصد داشتم به او کمک کنم.

شمیرانی
۱۴۰۱/۰۲/۰۲

این کتاب اصلی ترین اثر وولف هست و باید اعتراف کنم واقعا کتاب خوب و جذابیه ... کتاب، روایت دوران کودکی و نوجوانی نویسنده ست، دیالوگ ها و توصیفات کتاب، کوتاه و دقیق هستند خط اصلی داستان هم فراز و فرود خاص

- بیشتر
narges
۱۴۰۱/۰۲/۲۲

داستان پردازی به قدری فوق العاده بود که گویی خودتون شاهد اتفاقات بودید،احساسات و حالات شخصیت ها به زیبایی بیان شده بود و از جهاتی اجازه قضاوت رو هم به خواننده می داد به طور کل رمان جالبی بود و

- بیشتر
vesta
۱۴۰۱/۰۵/۲۳

کتاب رو خیلی دوست داشتم. روان و هیجان انگیز بود، اما جوری نوشته نشده که منتظر اوج خاصی باشین. روایت زندگی نویسنده است، وقتی که با مادرش فرار میکنن و جاهایی که می‌مونن و تأثیراتی که تو این مسیر زندگیش

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۱/۰۶/۱۲

خیلی دوست نداشتم یکنواخت وکسل کننده، سرگذشت زندگی بعضی از خود ما خیلی ازاین بهتره، ترجمه عالی بود.

Sharareh Haghgooei
۱۴۰۱/۰۵/۰۲

داستان زندگی پسری تک سرپرست ، یاغی و متقلب

Behrouz
۱۴۰۳/۰۱/۰۱

در توضیحات کتاب آمده که سال ۱۹۹۳ با بازی لئوناردو دی کاپریو یک فیلم از روی این کتاب ساخته شده که اشتباهه. در واقع سال ۲۰۰۲ استیون اسپیلبرگ یک فیلم به اسم (اگه میتونی منو بگیر) با بازی دی کاپریو و

- بیشتر
Dreamer3028
۱۴۰۲/۰۹/۳۰

کتاب رو کامل نخوندم اما بنابر بخش نمونه و نظرات خوانندگان و توضیحات تکمیلی و کلی راجع به این اثر، احساس می‌کنم تا حدود زیادی مشابه "ناطور دشت" اثر جی‌دی سلینجر هست. یا حداقل ایده‌ی کلیش از اون گرفته شده.

hesam
۱۴۰۳/۰۸/۲۹

جذاب و خواندنی

کاربر 4839809
۱۴۰۳/۰۶/۰۶

خوب

کاربر ۴۰۴۹۴۴۳
۱۴۰۲/۰۶/۲۷

متن کتاب ساده هست اما کشش داره، حداقل برای من که این طور بود. برای آمادگی قبل از خواندن رمان های طولانی میتونه مفید باشه.

مثل هرکسِ دیگری، او هم همزمان چیزهای متفاوتی می‌خواست؛ قلب آدمی جنگلِ تاریکی است.
شمیرانی
هر مسابقه را با این باور آغاز می‌کردم که قرار بود برنده شوم، و مسابقه را با این باور به پایان می‌بردم که من باید برنده می‌شدم
شمیرانی
به‌هرحال، فقط بچه زِرزِروها راجع به پدر و مادرشان نِق می‌زنند و شکایت می‌کنند.
شمیرانی
به‌رغم همه‌چیز، ما دهاتی بودیم، و برای یک دهاتی نقطهٔ عطفِ سفر به شهر لحظهٔ ترکِ شهر است، لحظه‌ای که شهر همچون تله‌ای که دیر بسته شده، پشت‌سرش بسته می‌شود.
شمیرانی
ما با اطمینان خاطرِ معصومانه و بی‌شرمانه‌ای زندگی می‌کنیم که بین تمام انسان‌هایی که متولد شده‌اند، فقط ما، تمهیدات ویژه‌ای داریم که به‌موجب آن‌ها به ما اجازه داده می‌شود همیشه بی‌تجربه و معصوم بمانیم.
شمیرانی
قدرت فقط وقتی لذت‌بخش است که به رسمیت شناخته شود و بقیه از آن بترسند. شهامت و بی‌پروایی در ضعیفان برای قدرتمندان دیوانه‌کننده است.
mohammad taha
باحالی، مثل استعداد شطرنج یا موسیقی، خودش هرکسی را که لازم بود پیدا می‌کرد. عوضی و نچسب بودن هم همین‌طور بود. عوضی و نچسب بودن خودش ما را انتخاب کرده بود.
liljohnishere
فصل بهار بود. زمین با برف‌های ذوب‌شده اسفنجی شده بود، و اگر به‌دقت گوش می‌دادید، در گرم‌ترین روزها موفق می‌شدید صدای یکنواختِ سوت‌مانندِ تبخیر را همچون بارشی ملایم بشنوید. درختان با رشد برگ‌های جدید غبارآلود بودند. خرس‌ها در پهنای گرانیتیِ کوهستان‌های درخشان بالای سرمان نمایان شده بودند، کوهستانی که نور خورشید را می‌گرفت و حرارت صخره‌ها را جذب می‌کرد. موقع ناهار مردم از خانه‌ها بیرون می‌آمدند، روی پله‌های جلوی در می‌نشستند و با نگاه‌هایی رو به بالا و چهره‌هایی مهربان به کوهستان نگاه می‌کردند.
سکولاریسم مدرن
بدون این‌که چشم از آینه بردارد از من پرسید چطور به‌نظر می‌رسد. من هم به او گفتم واقعاً زیبا شده است. «همیشه همین رو می‌گی.» «خب حقیقته.» مادرم گفت: «خوبه.»
سکولاریسم مدرن
قربانی‌ها سزاوار سرزنش‌اند؛ بگذار مردم هرقدر دوست دارند تظاهر کنند که این‌طور نیست؛ خودی باشی بهتر است تا غریب بیفتی؛ مغروربودن بهتر از مهربان‌بودن است؛ و همرنگ جماعت بودن بهتر از تنهابودن است، چون این‌طوری بیش‌تر خوش می‌گذرد.
mohammad taha
باید مراقب باشید چه آرزویی می‌کنید. وقتی بی‌تجربه هستیم و هنوز به تکامل نرسیده‌ایم، باور داریم رؤیاهای‌مان به‌حق‌اند، و دنیا شکل گرفته تا ما را به منافع‌مان برساند، و شکست و مرگ برای آدم‌های ضعیفی است که سریع دست از کار می‌کشند. ما با اطمینان خاطرِ معصومانه و بی‌شرمانه‌ای زندگی می‌کنیم که بین تمام انسان‌هایی که متولد شده‌اند، فقط ما، تمهیدات ویژه‌ای داریم که به‌موجب آن‌ها به ما اجازه داده می‌شود همیشه بی‌تجربه و معصوم بمانیم. این اطمینان خاطر در لحظه‌هایی خاص به‌طرز عجیبی می‌درخشد.
کاربر... :)
هرازگاهی شبی می‌رسید که جز نشستن و گریه‌کردن هیچ کاری از دستش برنمی‌آمد.
تکّه ابر
قدرت فقط وقتی لذت‌بخش است که به رسمیت شناخته شود و بقیه از آن بترسند. شهامت و بی‌پروایی در ضعیفان برای قدرتمندان دیوانه‌کننده است.
تکّه ابر
راجع به من چه فکری می‌کرد؟ از نکوهش و نارضایتی‌اش می‌ترسیدم، اما بیش از آن از درک‌نکردنش می‌ترسیدم. حتی از احساسِ تمسخرش درقبالِ چیزی که نمی‌توانست درکش کند هم وحشت داشتم.
تکّه ابر
اما او شجاعت و انضباط آلمانی‌ها را می‌ستود و می‌گفت به‌نظر او در جنگ طرفِ گروه اشتباه را گرفته بودیم. باید به مسکو حمله می‌کردیم، نه برلین.
vesta
خیلی فکر کردم که باید به چه‌چیزی اعتراف کنم، ولی نمی‌توانستم دقیقاً بفهمم مفهوم ارتکاب به گناه یعنی چه. تلاش برای جداکردنِ یک گناه از این حس مثل ماهیگیری در مرداب است؛ احساس می‌کنی چیزی مقاومت می‌کند و درنهایت ناامید می‌شوی، چون می‌فهمی قلابت به کف رودخانه گیر کرده و آن چیزی که به قلابت گیر کرده کل دنیاست.
mohammad taha

حجم

۲۶۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۶۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان