دانلود و خرید کتاب وصل هزار مجنون سعید تشکری
تصویر جلد کتاب وصل هزار مجنون

کتاب وصل هزار مجنون

نویسنده:سعید تشکری
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب وصل هزار مجنون

کتاب وصل هزار مجنون نوشته سعید تشکری است. این کتاب مجموعه‌ای از نمایشنامه‌های نویسنده است که انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.

درباره کتاب وصل هزار مجنون

این مجموعه حاصل ۳۰ سال نمایشنامه‌نویسی است. در واقع این مجموعه حاصل سه دوره نمایشنامه‌نویسی است. دوره نخست حاوی آثاری است که براساس اسطوره‌های دینی نوشته شده. دوره دوم نمایشنامه‌های بعد از جنگ است و دوره سوم که برای نویسنده مهم‌تر است شامل آثاری می‌شود که اسطوره‌های دینی معاصرسازی شده و به عنوان نمایشنامه شهودی نامیده می‌شود چون آرمان و درونیات انسان تبدیل به تجربه زندگی شده است. 

کتاب وصل هزار مجنون حاصل سی سال عمر نویسنده در نمایشنامه‌نویسی طی سال‌های ۶۵ تا ۸۵ است. در این مجموعه نمایشنامه‌های «وقت آمین»، «رستگاری»، «شهادت‌خوانی»، «هامبورگ، بصره قوچان»، «وقتی به ماه رسیدی»، «فتح‌نامه سلطان ماضی!»، ‌«باران را هیچ‌کس ندید»، «روشنان»،‌ «پروین من بمان»،‌ «به خورشید بگو»، ‌«آواز پر جبرئیل»، «دست هزار غریب»، «سمن‌بویان»،‌ «وصل هزار مجنون»، «برفابه‌های بهاری»،‌ «آینه چشمان»،‌ «آبی‌های زمین»،‌ «حال شباب»، ‌«بشارت»،‌ «هفت دریا شبنمی»،‌ «دیده بیدار»،‌ «قاف»،‌ «اینک هاویه»، ‌«وقت کوچ است»،‌ «یوسف می‌آید»، ‌«آینه، وقت آفتاب»، «عاشق‌ترین روزگار»، ‌«اهل اقاقیا» و «آه و ماه» گنجانده شده است. 

خواندن کتاب وصل هزار مجنون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب وصل هزار مجنون

ک حجره در کنار حجره‌های دیگر. حوضی در وسط. پله‌هایی که به بام می‌رسند و بیرق‌های رها در باد. سبز، مشکی، سپید. آسمان آبی و پهنهٔ باز بیابان که تا افق ادامه دارد.

نگاه که می‌کنیم:

همه این بنای کهن نشانه‌های دیگری هم دارد که یک رویدادگاه به هم پیوسته است و در عین حال منفرد و جدای از هم. سیال!

حجرهٔ یحیای کاتب با محراب آینه‌کاری شده و شمعدان‌ها هم‌چنان که تکه‌ای از بناست اما سیال است و مدور. پس بنای باستانی ما هم ـ چنین ـ خواهد بود!

یحیی: جرأتی نبود. نه این‌که می‌ترسیدم. نه... اما هراسی هولناک مرا می‌خواند تا کتابت کنم این ایام قدسی را. یحیی را که می‌باید می‌مرد، زنده ماند! در اقلیم باران و یاران. این حجره‌ها. این حوض... این بام... و این محراب آشنای همیشه بود. سید رضی! آخ سید رضی چگونه کنار نامت یحیای شمشیر زن ایستاد و خواند و نوشت. یحیی... یحیی را تو ساختی؟ تو خواندی‌اش یا صاحبخانه! به غم نمی‌پیچم، اما دهان من هنوز دوست دارد یحیای روزگار را بخواند و کتابت کند.

[تاخت اسب‌ها که به شتاب می‌تازند. طالح منتظر آمدن سواران است.]

طالح: بالاخره آمدید. طالح و بغداد چقدر باید منتظر شما بماند. کاری بزرگ خواهم کرد، تا خلیفه الطالع ا... بداند طالح کیست و چه خدمتی می‌کند. صدای سم اسب‌هایتان کندتر از قلب من می‌زند. بشتابید... بشتابید... بشتابید... یکی از شما، همان که سردستهٔ شما سواران است، جلو بیاید. بقیه بمانند. تو... رئیس اینان هستی؟

یحیی: بله و شما طالح سردار هستید؟

طالح: آری. کدام زیر دست نام سرورش را چنین بی‌حرمت می‌برد؟

یحیی: من و سوارانم به قصد خدمت آمده‌ایم.

طالح: اینجا چه کسی جز خدمت خلیفه را در دل دارد؟ بر سرِ که منت می‌گذاری؟ چاکری وظیفهٔ ماست.

یحیی: اما من چاکر خلیفه نیستم. می‌خواهم فقط به خدایم خدمت کنم.

طالح: مگر خدمت به خلیفه، خدمت به خداوند نیست؟

یحیی: نه، نیست. آن‌چه تو می‌گویی کفر است. خدمت به خلیفه‌ای که عدالت را نمی‌داند کجایش خدمت به خداوند است؟!

طالح: همهٔ سواران تو چنین می‌اندیشند؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است
شیخ مفید: رؤیایی خوش دیدم. کنار درختی سبز، مولایمان علی به تو کتابی را هدیه کردند و تو از شادی گریستی. سید رضی فراموش نکن، آن‌چه که تو تمنایش را در دل داری... اکنون به تو داده‌اند. قدر بدان و بر صدر بنشین که وقت گشایش است. وقت می‌گذرد. اقلیم باران و صفا اینجاست. نام آن کتاب را می‌خواهی بدانی؟ سید رضی: نامش چیست؟ شیخ مفید: از عالم غیب، نامی برای تو هدیه آمده است. سید رضی: عالم غیب همان عالم امکان است. فرصت یافتن است. هر چه هست آن عالم است که به این زمان و مکان می‌آید. آه استاد! می‌ترسم... می‌ترسم. شیخ مفید: آن کتاب نامی خجسته دارد. سید رضی: [مشتاق] نامش چیست؟ شیخ مفید: نهج البلاغه... سید رضی: [زمزمه می‌کند.] نهج البلاغه!
چڪاوڪ

حجم

۷۱۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰۲ صفحه

حجم

۷۱۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰۲ صفحه

قیمت:
۲۷۰,۴۵۰
۸۱,۱۳۵
۷۰%
تومان