دانلود و خرید کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟ گروه نویسندگان ترجمه لیدا طرزی
تصویر جلد کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟

کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟

کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟ مجموعه داستان‌هایی کوتاه از نویسندگان زن است که توسط لیدا طرزی گردآوری و ترجمه شده و انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟

لیدا طرزی در این کتاب داستان‌هایی کوتاه از کاترین آن پورتر، کاترین منسفیلد، ویلا کتر، شرلی جکسون، ویرجینیا ولف، سیلویا تاون سند وارنر، الیزابت بوئن و دوروتی پارکر گردآورده است. ملاک انتخاب نویسندگان کتاب حاضر دورهٔ زندگی و فعالیت هنری آنان است. همگی این نویسندگان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم می‌زیسته‌اند. این دوره، دورهٔ ظهور تحولات شگرف و اساسی در باورها، فرهنگ و سیاست در جوامع غربی است. دورهٔ اعطای آزادی‌های مَدَنی و سیاسی به زنان، آزادی‌هایی چون داشتن حق رأی، برخورداری از حق تحصیلات عالی، حق اشتغال در خارج از منزل، کسب منزلت اجتماعی. دورهٔ خودشناسی و خودباوری برای زنان. دورهٔ گفتن از آمال و آرزوهای شخصی. دورهٔ فاش کردن غم‌ها و دل‌زدگی‌ها. دورهٔ رهایی از چگونه گفتن. دورهٔ دیگر گونه گفتن و به قول ویرجینیا وُلف دورهٔ زنانه گفتن. دورهٔ از سر گذراندن دو جنگ ویرانگر، دورهٔ اضطراب.

این کتاب می‌خواهد گوشه‌ای از دغدغه‌های زنان معاصر را نشان دهد، زنانی که بعضی‌شان همچون کاترین آن پورتر میان سنت و تجدد دست و پا می‌زدند یا مانند دوروتی پارکر به‌شدت درگیر فعالیت‌های مَدَنی و سیاسی بودند. شاید طنز تلخ و کم‌رنگ آثار این نویسنده به دلیل تمایلات سیاسی‌اش بوده باشد. ویلاکتر در داستان خاک‌سپاری مجسمه‌ساز، از آزمندی و طمع حاکم بر جامعه‌ای دور افتاده پرده برمی‌دارد، جامعه‌ای که در آن هنر بی‌مقدارترین کالای عالم و هنرمند خوارترین عضو جامعه تلقی می‌شود. کاترین منسفیلد هم به زبان دیگری دغدغهٔ انسانی خود را بیان می‌کند. لورای گاردن پارتی که یکی از مشهورترین داستان‌های کوتاه منسفیلد به شمار می‌آید، در کشف دخترانهٔ خود به رازی پی می‌برد که حتی توان به کلمه درآوردنش را ندارد. و سرانجام این شرلی جکسون است که در داستان لاتاری خود یک‌بار دیگر ما را در برابر این پرسش هولناک قرار می‌دهد که آیا به راستی ما انسان‌های متمدنی هستیم؟

قطعاً این پرسش و پرسش‌هایی از این دست ارزش اندیشیدن و دوباره اندیشیدن را دارند.

 طرزی در این کتاب سعی کرده راوی داستان‌های خود را فقط زنان انتخاب کند؛ زنانی که حضور و فعل و انفعال آن‌ها در این بازهٔ زمانی نمادی از دوران رهایی زنان در اروپا به شمار می‌رود، رهایی از ساختارهای نوشته شده و شکل‌گرفته برای زنان که بسیاری آن را در آن دوران بر نتابیده و علیه آن دست به اعتراض بلند کرده‌اند؛ خواه در کف خیابان‌ها و خواه در میان صفحات کاغذی داستان‌هایشان.

در ضمن، نویسنده در ابتدای هر داستان شرح‌حالی از هر نویسنده ارائه می‌دهد که برای آنان که این نویسندگان را نمی‌شناسند، راهگشاست.

خواندن کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات جهان خصوصاً ادبیات زنان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب از بانوان نویسنده چه خبر؟

بالاخره هوا عالی شد. اگر قرار هم می‌گذاشتند باز روزی بهتر از آن پیدا نمی‌کردند. گرم، بدون باد و آسمانی بی‌ابر. فقط مثل بعضی از روزهای اوایل تابستان یک سایه طلاییِ روشن آسمان را رنگ زده بود باغبان گرگ و میش سحر بیدار شده و چمن‌ها را زده و آب و جارو کرده بود، و حالا چمن‌ها و گل‌های مروارید برق می‌زدند. اما گل‌های سرخ چنان زیبایی و درخششی داشتند که فکر می‌کردی می‌دانند تنها گل‌هایی هستند که آدم‌ها را حالی به حالی می‌کنند. گویی می‌دانستند تنها گل‌هایی هستند که همه آدم‌ها می‌شناسندشان. صدها، بله، صدها غنچه یک شَبه باز شده بودند. بوته‌های سبز طوری سر خَم کرده بودند که گویی فرشته‌ای به دیدارشان آمده.

صبحانه هنوز تمام نشده بود که مردها آمدند تا چادر را عَلَم کنند.

«مادر، دوست داری چادر را کجا بزنیم؟»

«طفلک من، از من نپرس. می‌دانی که امسال همه چیز را به خودتان سپرده‌ام. فراموش کنید من مادرتان هستم. فکر کنید من هم یکی از مهمان‌ها هستم.» ولی مِگ نمی‌توانست برود و به کار مردها نظارت کند. قبل از صبحانه موهایش را شسته بود و حالا کلاه سبزش را سرش گذاشته بود و نشسته بود به قهوه خوردن. دو طره موی خیس روی هر گونه‌اش افتاده بود.

«لورا، تو برو. ناسلامتی هنرمندمان تویی!»

لورا با لقمه نان و کره‌اش پرید و رفت. بیرون غذا خوردن کیفی داشت که نگو و تازه او عاشق رتق و فتق کارها بود. همیشه حس می‌کرد بهتر از بقیه از پس این کار برمی‌آید.

چهار مرد در سنگ‌چین باغ ایستاده بودند. همه‌شان یک تا پیراهن. چند دیرک پوشیده در کرباس دستشان بود و ساک ابزارشان بر پشتشان. احساس‌برانگیز بودند. لورا آرزو کرد کاش نان و کره‌اش دستش نبود، ولی جایی نبود بگذاردش و نمی‌توانست بیندازدش دور. کمی سرخ شد. همان‌طور که می‌رفت سمت مردها قیافه جدّی به خودش گرفت.

درحالی‌که صدای مادرش را تقلید می‌کرد گفت: «صبح به خیر»، ولی لحنش به قدری تصنّعی بود که خودش خجالت کشید. مثل دختر بچه‌ها ادامه داد: «آ... شما تشریف آورده‌اید... برای چادر آمده‌اید؟»

مردی که قدش از همه بلندتر بود و به شدت

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

حجم

۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۵۰
۶,۶۱۵
۷۰%
تومان