دانلود و خرید کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است! غزال امیری
تصویر جلد کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است!

کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است!

نویسنده:غزال امیری
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است!

کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است! نوشتۀ غزال امیری است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. انتشارات کتاب نیستان در سال جاری مجموعه‌های متنوعی از داستان‌های کوتاه از نویسندگان جوان را منتشر کرده است که هرکدام در سبک و سیاقی منحصربه‌فرد با مخاطب خود روبرو شده‌اند. کتاب «اینجا، زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است» نیز در زمره همین آثار است. مجموعه‌‌ای از هشت داستان کوتاه غزال امیری از نویسندگان جوان این روزهای کشور.

درباره کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است!

ادبیات داستانی ایران در سال جاری رجعتی تازه به داستان کوتاه داشته است. گونه‌ای از هنر داستان‌نویسی که به باور بسیاری از فعالان ادبیات نه‌تنها نسل نو نویسندگان ایران در آن حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند که می‌توان ایران و کوتاه‌نویسانش را از صاحب‌سبکان این شیوه نوشتن به شمار آورد.

رویکرد امیری در این مجموعه داستان؛ رویکردی درون‌گرایانه و حسی است. او در داستان‌هایش سعی کرده است تا به کشفی درونی از خود، انسان‌های پیرامونش و رابطه میان آنها دست پیدا کند و آن را در قالب داستان بیان کند.

داستان نخست از این مجموعه با عنوان «چهل و چهار کوچه مشایخ» با همین رویکرد نوشته شده است. از دل یک روایت داستانی از زبان یک دختر که با نگاهی به زندگی و مرگ خواهرش و نوع نگاه اجتماعی به آنها روایت می‌شود؛ بیان بکر و به‌شدت داستانی و درعین‌حال به‌دور از سانتی‌مانتالیسم رایج در این نوع از سوژه‌ها.

در داستان دوم با عنوان «نام اصلی‌اش سیاوش بود» نویسنده به رابطه‌ای انسانی می‌پردازد که بین چند نفر در یک سفر شکل می‌گیرد که بعد از آشنایی عمیق، سپس هرکدام مسیرهای مختلفی را در پیش گرفته و از هم دور می‌شوند. رابطه‌ای که با عشق، و شکست در عشق برای یکی از اعضای گروه برای همیشه تمام، و تبدیل به خاطره می‌شود.

خواندن کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است! را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به مجموعه داستان‌های کوتاه از مخاطبان این کتاب به شمار می‌آیند.

بخش‌هایی از کتاب اینجا؛ زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است!

من، فاطمه، ستاره و چند نفر دیگر توی این داستان هستیم. معلوم نمی‌کند که این داستانِ کیست؛ من، فاطمه یا ستاره! این که فاطمه کیست یا من کی هستم هم معلوم نیست. شاید همه‌مان یکی هستیم و شاید هم نه! شاید همۀ ما خیال می‌کنیم که هستیم، یا خیال هستیم و فکر می‌کنیم که هستیم!

این فکر بیشتر از آنجایی آمد سراغم که حس می‌کردم کم‌کم شبیه فاطمه شده‌ام، وقتی که روی تخت بیمارستان جان می‌داد. نگاهم به دستانش افتاد که بی‌رمق روی تخت افتاده بودند. نمی‌توانست تکانشان بدهد. آنها را در دستم گرفتم و لمسشان کردم. جوان بودند. به من نگاه کرد و گفت: «خیلی شبیه همند، مگر نه؟!»

نمی‌دانم این را او گفت یا من! فقط دیدم دوتا دست کنار هم بودند، یکی‌شان کمی خسته‌تر و رنگ‌پریده‌تر. نفهمیدم آن دست خسته‌تر مال کداممان بود. برای اینکه دست خودم را پیدا کنم انگشت‌هایم را جمع کردم. فاطمه گفت: «فقط انگشت‌های من و تو این‌طوری است! نگاه کن. جای قلم روی انگشت وسطی فرورفته است.»

دستانم را از ترس در هم فشردم!

نه! قرار نبود شبیه او باشم، و آن حقیقت تلخ را ناگهان با به زبان آوردن آن جمله پذیرفتم که تا چه اندازه شبیه فاطمه هستم!

همراه تخت بغلی فاطمه را می‌پایید، از پاییدنش خوشم نیامد. خودم را به تختش چسباندم. دوست نداشتم کسی او را این‌طور ببیند. او زیباترین فرزند خانه بود، نباید دیگران صورت رنگ‌پریده و لب‌های کبودش را ببینند. نزدیک‌تر شد و آمد بالای سرش. حجب‌وحیا اجازه نداد چیزی بگویم. از بالای سر نگاهش می‌کرد. منظور نگاه‌های ناراحت مرا نگرفت. خودم را بیشتر به تخت چسباندم. دوباره ورانداز کرد و گفت: «چقدر زیباست!» با تعجب نگاهش کردم. پس این دست‌ها و صورت رنگ‌پریده مال کی بود؟ نفس راحتی کشیدم؛ فاطمه هنوز هم زیباست.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۹۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۶۰۰
۱۱,۸۸۰
۷۰%
تومان