دانلود و خرید کتاب زنبق های دهه هشتاد ترجمه لیدا طرزی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب زنبق های دهه هشتاد اثر لیدا طرزی

کتاب زنبق های دهه هشتاد

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب زنبق های دهه هشتاد

کتاب زنبق های دهه هشتاد، مجموعه داستان‌های برگزیده‌ جایزه ا.هنری در سال ۲۰۰۶ است که لیدا طرزی انتخاب و ترجمه کرده است.

درباره‌ کتاب زنبق های دهه هشتاد

کتاب زنبق های دهه هشتاد، مجموعه داستان‌های کوتاهی است که در سال ۲۰۰۶ برنده‌ جایزه ا.هنری شدند. جایزه ا. هنری هرسال به عنوان یکی از معتبرترین جوایز ادبی آمریکا، به داستان‌های منتخب نشریات آمریکا و کانادا اهدا می‌شود. این جایزه را به افتخار ویلیام سیدنی پورتر که به نام هُنری اُ.هنری معروف بود، نام‌گذاری کردند. او در طول حیاتش، چهارصد داستان کوتاه نوشت که همگی آن‌ها به دلیل خلاقیت بی‌نظیر و طنز ظریفش، به عنوان بهترین نمونه‌های داستان کوتاه در دنیا شناخته می‌شوند.

حضور داستان هایی از نویسندگان صاحب نام همچون آلیس مونرو و ویلیام ترور در این مجموعه از نقاط قوت آن است. 

خواندن کتاب زنبق های دهه هشتاد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب زنبق های دهه هشتاد

پدرم هجده سالش بود که بالاخره قاطرکش‌ها آن بلا را سر مزرعهٔ پدرش آوردند. او می‌گوید آن سال کامیون‌های بزرگ با بار قاطر تلق‌و تلق از سراسر ایالت می‌کوبیدند و مستقیم به‌طرف کشتارگاه می‌رفتند. کامیونها در جاده‌هایی می‌راندند که خود قاطرها کشیده بودند؛ روی شن و سنگ‌ریزه‌هایی که خود آن زبان‌بسته‌ها کوبیده بودند.

هر روز یکی، دو بار صدای عَرعَر بلندی را از کامیون‌های در حال گذر می‌شنیدی، بعد سکوت بود و تو برای مدتی دست از کار می‌کشیدی که به آن سکوت گوش کنی. قاطرهایی که بار می‌زدند و می‌بردند به برکت کاه و جویی که خورده بودند، چاق و پَروار بودند؛ همگی نعل شده و در بهار جوانی. هر وقت از پدربزرگم می‌پرسیدی می‌گفت چاقی بهترین رنگ است، ولی پدرم می‌گوید آن سال، همان سال غم‌آفرین، بهترین رنگ مُرد.

پراید و جِیک و ویلی‌بوی، چَمپ و پیت مُردند. کیت و سو و بچه یتیم مُردند؛ بچه یتیم مُرد.

بهار آن سال، بعدازظهر یک روز باران شسته، پدر پدرم به ناشویل می‌رود و دو تراکتور اینترنشنال هاروستر می‌خرد به ۱۸۰۰ دلار، نقد. او در حالی‌که اسکناس‌ها را می‌شمرده و سرش را تکان می‌داده به فروشنده گفته: «امروزِ روز چارهٔ دیگری نداریم.» او هر عذر و بهانه‌ای آورده بود تا آن به قول مردم قاطرکش‌ها را نخرد، ولی سرانجام وضعیت مالی مزرعه به جایش تصمیم گرفت. کامیون‌های بزرگ تراکتورها را آوردند و در حیاط گِلی جلو طویله خالی کردند. تراکتورها شبیه بچه‌های قهر کرده یک روز همان‌جا قور کردند و ماندند. زمین تنباکوی پدربزرگم پشت تراکتورها گسترده بود و در گرمای بهار می‌درخشید. آن سوی دامنهٔ سرسبز، رودخانهٔ «کامبرلند» از میان چتری از درختان پیدا بود، طغیان کرده و تیره از باران.

صبح روز بعد، پس از کارهای روزمره، پدربزرگم کارگرها را صدا می‌زند تا طرز کار ماشین‌های جدید را درست همان‌طور که فروشندهٔ ناشویل برایش گفته بود، توضیح بدهد. مدت طولانی کنار یکی از تراکتورها می‌ایستد و در حالی‌که یک دستش را روی بدنهٔ آن می‌گذارد، در موردش حرف می‌زند. بعد همهٔ اعتماد به نفسش را جمع می‌کند و از تراکتور بالا می‌رود تا راهش بیندازد. سه بار امتحان می‌کند تا اینکه بالاخره تراکتور به‌شدت می‌لرزد، به جلو خیز برمی‌دارد و ردیف بالای نرده‌ها را خٌُرد می‌کند. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

حجم

۲۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

قیمت:
۶۲,۱۰۰
تومان