کتاب الکی خوش
معرفی کتاب الکی خوش
کتاب الکی خوش و چهار نمایشنامه کمدی دیگر نوشتهٔ امیر لشکری است و انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب الکی خوش
شاید اینطور به نظر برسد که ادبیات نمایشی معاصر ایران این روزها دست خالی است و افت پیدا کرده است اما با خواندن نمایشنامههایی از جوانانی چون امیر لشکری این گزاره کاملاً رد میشود. لشکری از جوانانی است که توانسته خون تازهای در رگهای نمایش ایران جاری کند. این کتاب شامل پنج نمایشنامه است. نمایشنامهٔ نخست از این مجموعه با عنوان «الکی خوش» بر اساس دو شخصیت با عناوین مرد شیکپوش و ولگرد شکل پیدا کرده است که طی آن در یک رویداد ناگهانی، پس از آشنا شدن این دو شخصیت با هم، مرد شیکپوش به دلیل از دست دادن انگیزهاش برای زندگی، تصمیم میگیرد مدتی مانند ولگردان زندگی کند و به همین دلیل، میخواهد وسایلش را به ولگرد ببخشد. در این لحظه، لشکری با ترتیب دادن صحنهٔ انتزاعی انفجار و کشته شدن مرد ولگرد به تلخترین شکل موجود و با هوشمندی ناشی از آگاهی به زبان و موقعیت طنز، پرده از تلاش مرد شیکپوش برای کسب موقعیت مرد ولگرد بر میدارد که در واقع استعارهای است از منش و شیوهٔ رفتاری او در زندگی تا پیش از آن.
در نمایشنامهٔ «زیارت نطلبیده» نیز نویسنده از همین موقعیت برای پایانبندی و به تصویر کشیدن ذهنیت درونی انسانها استفاده میکند. «یک بحث داغ فرهنگی»، «وور وور» و «کافیه فقط چند لحظه فکر کنی» از دیگر نمایشنامههای این مجموعه هستند. در نمایشنامه «وور وور» تلاش لشکری برای به تصویر کشیدن پارهای دیگر از سیاهیهای زندگی اجتماعی معاصر به زبان طنز و در قالب دیالوگ میان چهار نفر به تصویر کشیده شده است. در این نمایش انسانها برای کلاه بر سر هم گذاشتن تلاش عجیبی میکنند.
لشکری در نمایشنامههای خود بیش از هر چیز سعی کرده با کم کردن پرسوناژهای نمایش و تمرکز بر روی دیالوگ و ترسیم رخدادها در پلاتوهای کوچک و ساده، بر درون انسانهای حاضر در نمایشنامهها، باور آنها و نیز نوع نگاه و اندیشهشان و تصمیمگیریهایشان تمرکز کند.
شخصیتهای نمایشنامههای لشکری همگی بسیار ساده و قابل ترسیم در مختصات ذهنی مخاطبشان هستند. هیچ نوع پیچیدگی ساختاری و ظاهری برای خلق آنها در نظر گرفته نشده؛ اما هیچ کدام از آنها بر خلاف این ظاهر ساده، انسانهایی قابل پیشبینی نیستند و این مسئله به زیباترین شکل در پایانبندیهای لشکری در این چهار اثر دیده میشود.
هرزمان که مخاطب حس میکند روالی منطقی و قابل حدس در این نمایشنامه پیدا کرده و از ادامه دادن باقی ماجرا دوری میکند، نویسنده با چرخشی عجیب و زیبا و با استفاده از طنز بیانی، او را به سمتی غیر قابل پیشبینی هدایت میکند و در نهایت با خلق یک پایان کمدی و البته دور از انتظار، او را در پیشگاه متن به تحسین وا میدارد.
خواندن کتاب الکی خوش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران نمایشنامههای معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب الکی خوش
(ایستگاه اتوبوسی واقع در شهر شیراز)
(پیرزن که زنبیلی حاوی مقداری پیاز همراه دارد، گوشهای از ایستگاه نشسته است. پس از چند لحظه پیرمردی عصازنان و در حالیکه نانی به دست دارد، وارد ایستگاه شده و با کمی فاصله از پیرزن مینشیند. پیرزن با نگاهش پیرمرد را ورانداز میکند. پیرمرد که از عینک زمختش پیداست چشمانش آن چنان سویی ندارند، دستمال جیبیاش را بیرون آورده، عرق صورتش را گرفته و خطاب به پیرزن میگوید:)
پیرمرد: سلام!
(پیرزن که انگار نشنیده، گوشش را نزدیک کرده و میگوید:)
پیرزن: چی؟!
پیرمرد: (بلندتر) سلااام!
پیرزن: گفتم شاید چیزی گفتی!
(پیرمرد نانِ در دستش را بالا گرفته و همینطور که بلندای نان را نظاره میکند، میگوید:)
پیرمرد: باز هم نون گرون شد!
پیرزن: چند؟!
پیرمرد: مگه شنفتی چی گفتم؟!
پیرزن: صد تومن؟!
پیرمرد: خوبه که دندونِ خوردن ندارم، وگرنه توی این گرونی کلاهم پس معرکه بود!
پیرزن: اون موقعها با صد تومن میشد یه لشکر رو نون داد!
پیرمرد: حالا که نونِ خودت هم نمیشه صد تومن!
(پیرزن همینطور که سمعکی را از داخل کیفش بیرون میآورد، میگوید:)
پیرزن: همین روزهاست که کاسه گدایی دست بگیریم!
پیرمرد: ما که عمرمون رو کردیم، خدا به داد جوونها برسه!
(پیرزن سمعک را به گوشش نصب کرده و بیمقدمه میگوید:)
پیرزن: علیکِ سلام!
پیرمرد: امروز چی خریدی؟
پیرزن: پیاز!
پیرمرد: تو که دیروز هم پیاز خریده بودی!
پیرزن: دیدم ارزونتر از بقیهس، گفتم تا گرون نشده بخرم!
حجم
۱۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه