کتاب امپراطور عشق
معرفی کتاب امپراطور عشق
کتاب امپراطور عشق نوشته بهزاد بهزادپور است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان در سال ۱۳۸۹ منتشر کرده است.
درباره کتاب امپراطور عشق
داستان رمان امپراطور عشق به قبایل عرب پیش از زمان اسلام برمیگردد. رباح، شخصیت اول این فیلمنامه، بردهای سیاهپوست است که زندگیاش در حادثهٔ معروف عامالفیل متحول میشود. حمامه، یکی دیگر از شخصیتهای اصلی کتاب، زنی است که به عنوان برده او را نزد رباح فرامیخوانند و رباح در حالی که دلش گرفتار حمامه شده، باید تصمیم بگیرد که اسیر شهوتش بشود یا اینکه مسیر آزادگی را انتخاب کند. امپراطور عشق در قالب فیلمنامه نوشته شده است؛ به همین دلیل، خواننده تمام حوادث را مانند فیلم از پیش چشم میگذراند. داستان هیچگاه از روند سریع و پر از اتفاق خود بازنمیایستد و تا انتها خواننده در تعلیق این موضوع که رابطهٔ رباح و حمامه به کجا میرسد، میماند.
خواندن کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
رمان امپراطور عشق را به تمام علاقهمندان به تاریخ و دوستداران فیلمهای تاریخی و داستانهای عاشقانه و مذهبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب امپراطور عشق
تقاطع دو کوچه
حمامه افتان و خیزان میدود و میگرید. به تقاطع کوچه نزدیک میشود. ناگهان کارگزار مانند حیوانی زخم خورده از کوچه دیگر به سرعت وارد تقاطع کوچه میشود و چشمان خشمگینش به حمامه میافتد. حمامه با دیدن او مانند مجسمه خشک میشود. تمام بدنش رعشه میگیرد. کارگزار مانند مار افعی، آرام آرام به حمامه نزدیک میشود. ناگهان حمامه از جا کنده شده و عقب عقب شروع به دویدن میکند. کارگزار با فرار حمامه وحشیتر شده و مانند گرگی گرسنه به دنبال حمامه میدود.
حمامه در حالی که میدود، ناگاه بر زمین میخورد. کارگزار همزمان با نزدیکشدن به او شلاقش را در هوا میچرخاند و بر پیکر خستة او میکوبد. حمامه در زیر باران شلاق ضجه میزند. به یکباره شلاق کارگزار به دوردست حمامه میپیچید و گره میخورد. کارگزار با عجله به وسیله شلاق، حمامه را بر روی زمین به دنبال خود میکشد و حمامه پرپرزنان فقط جیغ میکشد.
اتاق خلف
خلف در مقابل رباح ایستاده، همسرش در کنارش به رباح خیره مینگرد. رباح با چشمهای سرد و شادمانش به خلف مینگرد.
خلف: دوست دارم گاه گاهی برای تفریح و عیادت به تماشای حمامه و بردهداری تو بیایم. فکر میکنم این بار وظیفهشناسی و خشونت تو بسیار دیدنی باشد.
همسر: البته اگر تا اولین سرکشی ما او در زیر چنگالت زنده بماند.
خلف موذیانه میخندد و با دستهٔ شلاقش به سینه رباح ضربه آرامی میزند. در این لحظه کارگزار نفس نفسزنان در آستانه در اتاق ظاهر میشود.
کارگزار: آماده است مولای من.
[رباح و خلف و همسرش به سمت در اتاق سر میچرخانند. رباح بیصبرانه در انتظار دیدن دوشیزه است. کارگزار شلاقش را به سمت خود میکشد و حمامه که از گوشه لبش خون جاریست، در آستانه در ظاهر میشود. چهره زیبا و جادویی حمامه، چشمهای سرخ رباح را مات و حیران میکند. نفس رباح بند آمده است.
خلف و همسرش موذیانه به رباح خیره شدهاند و از حالت او لبخندی بر لبانشان جاری میشود. رباح با چشمهای ریزش همچنان خیره مانده و آب دهانش را به آرامی فرو میدهد. گویا لذیذترین طعمه در مقابلش ایستاده است. ناگهان خلف سکوت را میشکند و به کارگزار میگوید.
خلف: شلاق را به رباح بده تا او را با خود ببرد.
کارگزار با تعجب و حیرت دسته شلاق را به آرامی در دستهای بیحرکت رباح میگذارد و رباح همچنان مات مینگرد. ناگهان خلف بر سر رباح فریاد میزند.
خلف: این کنیز توست باور کن.
رباح از فریاد خلف تکان خورده و به خود میآید. اما گویی همچنان مغزش از کار افتاده است. خلف با فریادی هشداردهنده میگوید.
خلف: او را با خود ببر و بدان که نگاه شادمان خدایان تو را بدرقه میکند. برو از او لذت ببر... برو...
ناگهان رباح مانند سگی گرسنه و مات با خشونتی وحشیانه شلاق را دنبال خود میکشد و حمامه با تکانی شدید از جا کنده شده و به دنبال او نامتعادل میدود. رباح مانند دیوانگان از مشعلدان کنار راهرو، مشعلی برداشته و به سرعت وارد حیاط میشود و حمامه را با خشونت به دنبال خود میکشد. خلف و همسرش با شادی موذیانهای به رفتن رباح مینگرند.
حجم
۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
نظرات کاربران
بعد از ۷ سال دوباره این کتاب رو خوندم و لذتی که بردم رو نمیتونم با کلمات توصیف کنم :)))))