دانلود و خرید کتاب گزارش اندوه محمود جوانبخت
تصویر جلد کتاب گزارش اندوه

کتاب گزارش اندوه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گزارش اندوه

کتاب گزارش اندوه نوشتۀ محمود جوانبخت است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.

درباره کتاب گزارش اندوه

رمان و ادبیات سیاسی اجتماعی یکی از مهم‌ترین دستاوردهای چهار دهه انقلاب اسلامی است، اتفاقی که تا پیش از آن باوجود رمق داشتن و حیات آن، جلوه‌های قابل‌اعتنایی از خود بروز نداده است. انقلاب اسلامی و به دنبال آن دفاع مقدس و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران پس از انقلاب اما بستر و زمینه‌ای قابل‌اعتنا برای ظهور و بروز این پدیده را ایجاد کرد و نویسندگان زیادی باقوت و توان مختلف در شکل‌ها و نسل‌های متعددی به این پدیده ورود پیدا کرده و در آن به خلق اثر پرداختند.

خواندن کتاب گزارش اندوه را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

این کتاب به افراد علاقه‌مند به رمان‌هایی با فضای سیاسی و اجتماعی پیشنهاد می‌شود.

درباره محمود جوانبخت

محمود جوانبخت متولد ۱۳۵۱ در تهران، نویسنده، کارگردان، فیلم‌بردار و فیلمساز فعال در عرصه سینمای مستند دفاع مقدس است. وی دارای مدرک کارشناسی تاریخ است و فعالیت خود را در عرصه داستان‌نویسی از سال ۱۳۶۸ شروع کرده است. برخی از آثار مکتوب و داستانی او عبارت‌اند از: جامانده از کاروان، آبی قرمز، سهراب در آب (زندگینامه داستانی شهید رضا دشتی)، زندگینامه داستانی شهید عبدالحسین برونسی، مهربان مثل مسیح، ماهی‌ها در آب زنده‌اند، نبرد در الوک و "حکایت آن مرد غریب. از کارهای او در زمینه سینمای مستند نیز می‌توان به فیلم‌های در امتداد غدیر، طلوع و غروب اندلس و شماره ۶۶۳۲ اشاره کرد.

بخش‌هایی از کتاب گزارش اندوه

چیزی نگفته بود. فقط نگاهش کرده بود. سرد و بی‌معنا. سرباز هم گفته بود: «بفرمائید.» شاید اگر روزگار دیگری بود به همین راحتی رد نمی‌شد. حداقل با حرف چیزی می‌گذاشت توی کاسه‌اش. شاید می‌پرسید: «ناهار چی خوردی امروز؟» معمولاً طوری برخورد می‌کرد که طرف جوابش را می‌داد. اگر گفته بود: «فلان چیز را خورده‌ام.» می‌گفت: «همان، زیادی خوردی سر دلت مانده ... به‌خاطر همین داری هذیان می‌گویی.» اگر می‌گفت: «چیزی نخورده‌ام.» می‌گفت: «خب همان، برو یک چیزی بخور. فشارت افتاده ... دری‌وری می‌گویی.» ولی چیزی نگفت و راهش را کشید و از راه‌پله‌ها بالا رفت تا در طبقه اول شعبه‌ای را پیدا کند که تلفنی گفته بودند ساعت دو آنجا باشد. دیگر آن آدم سابق نبود. کُرک و پرش ریخته بود. وقتی به خودش فکر می‌کرد چیزی دستگیرش نمی‌شد. «چی شد که این‌جوری شد؟!» قدیمی‌ها اسمش را می‌گذاشتند روزگار. روزگار یک تیپا می‌زند توی ماتحتت حالی‌ات می‌کند که همیشه در بر همان پاشنه سابق نمی‌چرخد. کدام در؟ کدام پاشنه؟ کدام چرخش؟ ولی نه ... جدی‌جدی دیگر آن آدم سابق نبود. شکسته بود. همه جورش را روزگار باهاش حساب کرده بود ... حالا هم که دوهفته بود یک ورق تازه برایش رو کرده بود. دقیقاً دوهفته بود. حسابش را داشت. روز به روزش را. دقیق دوشنبه دوهفته پیش بود ...

از سرسرا که پا در خیابان گذاشت، گویی در سرمای گزنده‌ای شیرجه زده باشد، تا مغز استخوانش لرزید. کلاه کاموایی‌اش را از جیب درآورد بر سر گذاشت و تا زیر گوش‌ها پایین کشید. تُکمه‌های پالتوش را هم تا آخر بست و در پیاده‌رو راه افتاد. هرچه خواست تمرکز کند تا مسیرش را انتخاب کند، نتوانست. همین‌طور بی‌هوا راه افتاد.

fanoun
۱۴۰۱/۰۲/۲۰

این کتاب از بهترین‌ رمان‌هاییه که خوندم.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

قیمت:
۵۶,۴۷۵
۱۶,۹۴۲
۷۰%
تومان