کتاب دل من در کوهستان هاست
معرفی کتاب دل من در کوهستان هاست
کتاب دل من در کوهستان هاست نوشتۀ ویلیام سارویان است. این کتاب را انتشارات مهراندیش در سال ۱۳۹۹ منتشر کرده است.
درباره کتاب دل من در کوهستان هاست
شاعر ارمنی تبار زن مردهای که با پسر و مادرش، در خانۀ اجارهای فکسنیای در فرزنوی کالیفرنیا، زندگی میکند با نوازنده و بازیگر رهگذر پیری آشنا میشود که خودش در آمریکاست، ولی دلش در کوهستانهای اسکاتلند. شاعر که خود نانی ندارد وصلۀ شکم گرسنۀ خود و خانوادهاش کند و پولی ندارد که اجارۀ پسافتادۀ خانه را بدهد، پیرمرد بازیگر را به خانۀ خود مهمان میکند؛ بدون آنکه تکه نان و خرده پنیری هم در خانه داشته باشد. کوری، عصاکش کوری دیگر میشود. شاعر، پسر خود را برای نسیه گرفتن نان و اندک پنیری به نزد خواروبارفروش مهاجر کوی و برزن روانه میکند که برخاسته از خوابیدن کارخانههای دوروبر و بیکاری و بیپولی کارگران، کاروبارش نمیگردد و مگس میپراند و نگران آن است که ناچار شود فروشگاهش را تخته کند. چشمانداز، از هر سو تیرهوتار است و تنگدستی چنان صحنههای ساده و هرروزه و تکاندهندهای پیش چشم میگشاید که از سویی درد و سوگ از دیدن چهرۀ تیرهوتار زندگی میآفرینند و از سوی دیگر شادی و خنده از زیبایی بزرگی روح و جان آدمی برمیانگیزند.
خواندن کتاب دل من در کوهستان هاست را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان و رمانهای خارجی مناسب است. این کتاب داستانی تلخ و پرغصه دارد.
درباره ویلیام سارویان
ویلیام سارویان در ۳۱ اوت ۱۹۰۸ در فرزنوی کالیفرنیا چشم به جهان گشود. چهارمین فرزند یک خانواده مهاجر ارمنی بود. پدرش واعظ و شاعر بود. در سهسالگی، پس از مرگ پدر، به همراه برادر و خواهرش به پرورشگاه سپرده شد. پنج سال بعد، به نزد مادرش بازگشت. او در نداری و تهیدستی بزرگ شد. سارویان در پانزده سالگی با دبستان بدرود گفت. آموزش را خودش با خواندن و نوشتن پی گرفت و هنگامی که مادرش برخی نوشتههای پدرش را نشانش داد، بر آن شد که نویسنده شود. کارهای گوناگونی را آزمود. سرانجام چند مقاله کوتاه او در ماهنامه أورلند به چاپ رسید و نخستین مجموعه داستانش زیر نام سیراک گریان در دهه سی از سوی مجله ارمنی هادر نیک انتشار یافت. سارویان تا اندازه بسیاری نویسنده خودآموختهای بود، تاب انضباط و فشار را نداشت، با یکدندگی راه خود را رفت و انبوهی داستان کوتاه نوشت که خاستگاه آنها بیشتر دل بود و تنها گهگاه و اندک، سر. نخستین جلد آنها که در سال ۱۹۳۴ در آمد، ارزیابان هاجوواج ماندند، چراکه نه ساختار دقیقی داشتند و نه سمتوسوی درستی. بااینهمه، این تکههای کوچک کمابیش بیشکل، به دل خوانندگان مینشست و سرشان را گرم میکرد و دشوار میشد چندوچون و چرایی آن را روشن کرد.
سارویان از همان آغاز خود را چنان آزاد از شیوههای قراردادی واقعگرایی ادبی نشان داد که این، امروزه، او را چون و یکی از نخستین نمونههای آن چیزی که واقعگرایی جادویی خوانده میشود، برجسته میکند. او سختکوشید شیوة نگارش پر از شور به زندگی و امپرسیونیستیای بیافریند که به سبک سارویان شناخته شده است. او همچنین از ابزارهای تمثیلی در چارچوب داستان واقعگرایانه بهرهگیری کرده است و بسیاری از داستانهایش به آزمودههای زمان از کودکیاش در میان باغداران ارمنی آمریکا و بر ریشگی مهاجران برمیگردد. سارویان نخستین نویسنده آمریکایی بود که در سال ۱۹۳۹ هم جایزه انجمن ارزیابان نمایش و هم جایزه پلیتزر را از آن خود کرد. او جایزه پلیتزر را نپذیرفت. زمانی که داستان بلند او ماجراهای ولی جکسون بیرون آمد، چیزی نماند که سروکارش به گناه صلحدوستی به دادگاه نظامی کشیده شود.
او در دهههای سی و چهل و پنجابی سده بیست بسیار پرآوازه بود، در زندگی بیش از شصت کتاب بیرون داد و صدها داستان کوتاه و بلند، نمایشنامه، خاطرات و مقاله نوشت. نمایشنامههای سارویان، همچون داستانهایش، رشتهای از رویدادهای کوچکاند با پیوندهای اساسی. هر صحنه مینیاتوری دلنشین است که شخصیتها با کارهایی عجیب و گفتوگوهای شگفتآور بیربط، در آن، بر یکدیگر و بیننده تأثیر میگذارند. بااینهمه، هنگامی که آدم نگاهی به سراپای نمایشنامه میاندازد، میبیند صحنههای کوچک چون تکههای یک موزاییک جا میافتند، نگاره زندگی شکل میگیرد و داستان کوتاهی گفته میشود.
بخشهایی از کتاب دل من در کوهستان هاست
خانه چوبی سفید فکسنی با یک پیشگاه در خیابان لسن بنیتو در فرزنوی کالیفرنیا. پلکانی از پیشگاه پایین به دستم راست میرود. دری از پیشگاه به خانه هست و پلکانی در پشت که به پایین میرود. در وسط، یک درخت و در دست چپ، شیبی شتابنده به دورها به چشم میخورد. نیمکتی پشت به پلکان؛ مبل در خانه. دری در دیوار تو صحنه به اتاق عقبی. خانه دیگری در نزدیکی نیست، تنها زمین برهنه بیابان است و اسمان سرخ. تنگ غروب روزی از ماه اوت ۱۹۱۴ است.
خورشید شامگاهان پایین میرود. جانی، نهساله، پویا و بندباز، روی پلکان پیشگاه نشسته، بریده از جهان فرورفته در اندیشه نظمی والا و مقدس. دوردستها سوت قطار سوگوارانه جیغ میکشد. او شورمندانه گوش میدهد، همچو جوجهای سر به یکسو میگرداند، میکوشد مفهوم آن را دریابد و همزمان، از همه چیز سر درآورد. درست موفق نمیشود و جیغ که سر میآید شور خود را از دست میدهد. پسر دوچرخهسوار چهاردهسالهای در میان تو صحنه هویدا میشود، در کنار پلکان درنگ میکند، همچنان که بستنی قیفی میخورد و کیسههای روزنامه میبرد، در بیخبری از بار روی شانهها و دو دستگاه زیر پاها که از شادی و شکوه بستنی در جهان برخاسته، خاموش از پیادهرو میگذرد. جانی به پا میجهد و لبخندزنان به شیوه بسیار انساندوستانه برای پسر دست تکان میدهد، ولی نادیده گرفته میشود. پسر از دست راست بیرون میرود. جانی دوباره مینشیند و به نوای پرنده کوچک سرمست، ولی خشمگین گوش میدهد. پرنده پس از یک سخنسرایی کوتاه نیرومند بیمعنی، پرزنان، دور میشود. صدا اندوهناک پدر جانی که سروده خود را از بر میخواند، از درون خانه به گوش میرسد.
حجم
۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه