کتاب لنگرگاهی در شن روان
معرفی کتاب لنگرگاهی در شن روان
کتاب لنگرگاهی در شن روان نوشته گروهی از نویسندگان است که با گردآوری و ترجمه الهام شوشتریزاده در نشر اطراف منتشر شده است. نویسندگان این اثر چیماماندا انگزی آدیچی، رالف والدو امرسون، جویس کرول اوتس، جون دیدیون، راینر ماریا ریلکه و الکساندر همن است.
درباره کتاب لنگرگاهی در شن روان
پاندمیها ما را نهتنها سوگوار فقدان عزیزان و همنوعان، که سوگوار احساس امنیت، روابط اجتماعی، سرمایههای ازدسترفته و آرزوها و آیندهنگریهای نقشبرآبشده میکنند؛ سوگوار فقدان زندگی، آنجور که پیشتر بود؛ سوگوار لحظههای بازنیافتنیِ رؤیاپروری.
اندوه و فقدان از دیرباز با زندگی بشر گره خورده و او را، به امید یافتن مرهم، راهیِ گشتوگذارهای پرفرازونشیب در قلمروی مکاتب، ادیان، اندیشهها و فرهنگهای گوناگون کرده است. این کتاب مجموعهای از نوشتههای مختلف است که کمک میکند درک متفاوت آدمها از سوگواری را بخوانید.
«یادداشتهای سوگ»، روایت چیماماندا انگزی آدیچی است از تجربهٔ سوگ پدرش در دوران پاندمی که در نیویورکر منتشر شد؛ یادداشتهای داغدیدهای که محدودیتهای کرونایی امکان تجربهٔ عزاداری جمعی را از او گرفتهاند و حالا، در این انزوای ناخواسته، سوگ را به شیوهای متفاوت از سر میگذراند.
«درنگ تاریک» گزیدهای است از نامههایی که راینر ماریا ریلکه برای تسلیت به دوستان و نزدیکانش نوشته و در آنها از تجربهٔ سوگ و مواجهه با مرگ سخن گفته است. ترجمهٔ کامل این نامهها در دستور کار نشر اطراف قرار دارد و آنچه در این مجموعه میخوانید فقط چند نمونه از این نامههای ریلکه است.
«پس از زندگی» جستاری است از جون دیدیون دربارهٔ سوگ شوهرش. این جستار درخشان هم به صورت مستقل در نیویورکتایمز منتشر شده و هم با تغییراتی در کتاب سال اندیشهٔ جادویی که تا کنون، دو ترجمهٔ فارسی از آن منتشر شدهاند. آنچه در کتاب حاضر میخوانید ترجمهٔ نسخهٔ منتشرشده در نیویورکتایمز است که، تا آنجا که میدانم، پیش از این به فارسی منتشر نشده است.
«آکواریوم» جستار کمنظیری است از الکساندر همن، دربارهٔ مرگ دختر خردسالش ایزابل. همن نخست نسخهٔ مختصرتر این جستار را برای نیویورکر نوشت (که ترجمهای از آن پیشتر در ماهنامهٔ همشهری داستان منتشر شده) و یکیدو سال بعد، نسخهٔ بلندتر و البته تکاندهندهترِ آن را در قالب مجموعهجستار خودزندگینامهایاش، کتاب زندگیهای من، منتشر کرد. آنچه در این کتاب میخوانید ترجمهٔ همین نسخهٔ بلندتر است که پیش از این به فارسی ترجمه نشده است. تجربهای که همن در این جستار از آن میگوید، برای من و خانوادهٔ نزدیکم بسیار آشنا است و به همین دلیل، این متن برای من شخصیترین جزء این مجموعه است.
«تجربه» جستار بلندی از رالف والدو امرسون و حاصل تأمل و ژرفاندیشی بلندمدت او دربارهٔ تجربهٔ از دست دادن پسر خردسالش است. گرچه امرسون در این جستار به مضامینی کلیتر میپردازد و فقط اشارههایی به تجربهٔ سوگ فرزندش میکند، به نظر میرسد تأملات امرسون و نگاه عریان و صریحش به زندگی از همان مصیبتِ شخصی حاصل شده و مرگ فرزند حکم درگاهی برای اندیشیدن به مضامینی بلند مثل ارتباط زندگی، فلسفه و تجربه را برای او پیدا کرده است.
سرانجام، «قصهٔ بیوهزن» ترجمهٔ منتخبی است از خردهروایتهای خاطرهپردازانهٔ جویس کرول اوتس دربارهٔ تجربهٔ سوگ شوهرش، که در کتابی به همین نام منتشر شدهاند؛ کتابی که هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
خواندن کتاب لنگرگاهی در شن روان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به جستارهای درباره از دست دادن پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب لنگرگاهی در شن روان
هر یکشنبه، برادرم از انگلستان همهمان را با زوم دور هم جمع میکند، رسم پرسروصدای قرنطینهٔ ما. دو نفرمان از لاگوس وصل میشوند، سه نفرمان از آمریکا و گاهی پدر و مادرم ـبا صدایی خشخشی و اکودارــــ از آبا، شهر قبیلهٔ پدریام در جنوب نیجریه. هفتم ژوئن، با پدرم حرف زدیم. طبق معمول فقط پیشانیاش توی صفحه پیدا بود چون هیچوقت درستوحسابی نمیدانست موقع تماس تصویری تلفن را چطور باید دستش بگیرد. گاهی یکیمان میگفت «بابا، گوشیت رو یه کم جابهجا کن». برادرم اُکی منصب جدیدی گرفته بود و پدرم به خاطر همین کمی سربهسرش گذاشت. بعد گفت شام نخورده چون ناهارشان را دیر خوردهاند. بعد دربارهٔ میلیاردرِ شهر همسایه حرف زد که میخواست زمینهایی را که نسلاندرنسل مال مردمِ شهر ما بودهاند بالا بکشد. بعدش گفت کمی ناخوشاحوال است، خوب نمیخوابد، اما لازم نیست نگرانش باشیم. هشتم ژوئن، اُکی رفت آبا تا بابا را ببیند و گفت بابا خسته به نظر میرسد. نهم ژوئن، گپمان را کوتاه کردم تا بابا استراحت کند. وقتی مثل همیشه مزه ریختم و ادای یکی از بستگان را درآوردم بابا بیصدا خندید. گفت «کا چی فو». شب به خیر. آخرین حرفی که به من زد همین بود. دهم ژوئن، بابا مرد. برادرم چاکس تلفن کرد تا خبر را بهم بدهد.
از هم پاشیدم.
حجم
۳۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۳۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
لطفا در طاقچه بی نهایت قرار بدید
آکواریوم ، فوقالعاده است . الکساندر همن خیلی ساده و روان و در عین حال جانکاه ، از مرگ دختر خردسالش نوشته ، کسانی که ناراحتی قلبی دارند احتیاط کنند . ماجرا واقعیه و بسیار اندوهناک ...
"سوگ معلم سنگدلی است. به تو میفهماند تسلیتها چه پوچاند و سوگ چقدر به زبان مربوط است، به ناتوانی زبان، به پرپر زدن برای کلمهها. چرا پهلوهایم اینقدر تیر میکشند؟ بهم میگویند از گریه است. نمیدانستم با ماهیچههامان هم گریه
من این کتاب را به صورت چاپی خونده ام بسیار متن پرکشش و پراحساسی داره و برای کسایی که بخوان به دیگران تسلی خاطر بدن کمک بزرگی محسوب میشه
میشه لطفاً تو بی نهایت قرارش بدید خواهشاً🙏🙏🙏
خیلی زیبا و تاثیرگذار بود ... مخصوصا برای کسی که درگیر سوگ هست خیلی میتونه تسکین بخش باشه
عالیست
کتاب بسیار تاثیرگذاری بود. برای کسانی که تجربهی از دست دادن دارند یا ترس از دست دادن دارند خیلی ملموس بود. مخصوصا جستار الکساندر همن که دربارهی از دست دادن فرزندش بود.
واقعا برای سوگواران مفیده.خیلی مفید.
واقعاً از خوندنش لذت بردم و جیرهبندی میکردم که دیر تموم شه. موضوع کتاب، تجربهی به سوگ نشستن آدماست و من خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم. چیزهای زیادی از این کتاب رو تونستم هایلایت کنم برای خودم.