کتاب سرنوشت تلخ
معرفی کتاب سرنوشت تلخ
کتاب سرنوشت تلخ نوشتهٔ معصومه دلدار در انتشارات متخصصان چاپ شده است. این کتاب همان طور که از نامش پیداست روایت سرنوشتهای تلخ است.
درباره کتاب سرنوشت تلخ
داستان کتاب دربارهٔ سرنوشت دختری است که از بچگی تا بزرگسالی، از خانهٔ پدر تا خانهٔ شوهر همیشه با آزار و اذیت زندگی کرده و هرگز رنگ خوشی را ندیده است. شخصیتهای دیگر داستان نیز هریک سرنوشتی و گرفتاریهایی مختص به خود دارند.
کتاب سرنوشت تلخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سرنوشت تلخ
این خانم چه نسبتی با شما داره؟
خواهرمه ...
دو تا برگه داد گفت امضا کن.
گفتم برا چی گفت گزارش بیمارستانه بفرستم کلانتری! ولی من از کسی شکایت ندارم.
بالاخره من وظیفه ام بود پیگیری کنم ازش تشکر کردم و مرخص شدم. رسیدیم خونه.
رقیه: دستت درد نکنه شکایت نکردی!
رفتم توی اتاق دراز کشیدم دلم نمی خواست قیافشو ببینم.... خیلی خسته شده بودم از خودم از زندگی نکبت بارم از بی کسیم از همه خسته بودم. یک هفته گذشت و یه کم حالم بهتر شد.... رقیه دوباره شروع کرد پول بده قبضا مونده سرکارم که نمی ری خراب شدی رو سرم. یعنی یه آدم چقدر میتونه پست باشه. می گه برو بامردها دوست شو ازشون پول بتیغ ... خدایا من کجا برم تو این شهرغریب من هر روز از کجا پول بیارم بدم به رقیه تا کتک نخورم کاش به جای لیلا من می مردم من برا بچم باردار بودم پول دزدی خوردم خودم نمی دونستم شوهرم دزدی کرد از شرکت انداختنش بیرون الان تو کار ضایعاته داره ضایعات جمع میکنه منم با خودش می بره اون رانندگی میکنه من براش از سطل زباله ها آشغال جمع می کنم.
مادرم با گریه گفت. رقیه تهدید کرده بود من مجبور شدم تو رو شوهر بدم. نمی دونستم اینطوری میشه.
دختر بدشانس من تو خونه ما کار کردی کتک خوردی تو خونه رقیه کار کردی کتک خوردی تو خونه شوهر هم کار می کنی هم کتک می خوری.
از دست خانوادم نجات پیدا کردم تو خونه شوهرم هم روزی هزار بار می میرم و زنده میشم. پدرم با دیدن اشک هام گفت بزار بیاد خونه ببینم چرا اینکارها رو میکنه.
پدرم نمی دونم چرا دل سوزی می کرد.
مادرم می گفت پدرم یه کار نگهبانی پیدا کرده اونجا کار میکنه کمتر میاد خونه.
من: مامان من چه گناهی کرده بودم تو زندگیم اینطور مجازات شدم سهم من از زندگی فقط کتک خوردن بود. چرا خدا نخواست من یه ساعت احساس خوشبختی بکنم اصلاً نفهمیدم خوشبختی چی هست تو این خونه خوشبختی من دخترمه تنها هم زبونم تنها دل خوشیم.
مادرم آیسل و بغل کرد کلی بوسش کرد هاله واسش یه عروسک خریده بود. هاله بوی خواهرم و می داد.
هاله گفت چون نامادریم اذیتم می کرد فرار کردم اومدم پیش عزیز از این به بعد با عزیز اینا زندگی می کنم.
توی خونمون چیزی برای پذیرایی نبود. خیلی خجالت کشیدم گفتم علیرضا خرجی نمی ده خودم تو خونه ها کارمیکنم واسه خودم جهیزیه می خرم که انقدرخانواده شوهرم تو سرم نزند
حجم
۶۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۶۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بسیار تاثیر گذار بود
خیلی خلاصه شده اگر بخوام بگم: نامفهوم، گیج کننده و کاملا بی محتواست! ظاهرا خاطرات واقعی نویسنده است و به همین خاطر سرشار از انرژی منفی و ناله و احساسات سرکوب شده است. البته مشکل اصلی اینجاست که کتاب داستان پردازی
به نظر میاد نویسنده این کتاب، حتی با زوایای کلی و ساده ی نگارش هم آشنایی نداشته است. چه برسد به اصول داستان نویسی و عناصر داستان. این اثر درواقع یک دفترچه خاطرات ناقص و بی شالوده است که به
سلام چرا صفحات کامل نیست کتاب سر نوشت تلخ
ورق به و رق خوندم و باهاش گریه کردم
خیلی عالیه