دانلود و خرید کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز مارشا لوکاس ترجمه نوشین امیری
تصویر جلد کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز

کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز

معرفی کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز

کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز نوشتهٔ مارشا لوکاس و ترجمهٔ نوشین امیری (کارشناس‌ارشد مشاورهٔ خانواده از دانشگاه تهران) است. انتشارات ارجمند این کتاب را وارد بازار کتاب کرده است.

درباره کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز

شاید تا به حال این پرسش برایتان پیش آمده باشد که وقتی عاشق می‌شویم چه اتفاقاتی درون مغزمان رخ می‌دهد. ما می‌دانیم اینجور مواقع چه احساساتی را تجربه می‌کنیم؛ با دیدن کسی که دوستش داریم تپش قلب می‌گیریم یا دستانمان شروع به لرزیدن می‌کند اما نمی‌دانیم در مغزمان چه فعل و انفعالاتی رخ می‌دهد. مارشا لوکاس، روان‌درمانگر و عصب‌شناس، در کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز به صورت روان و علمی و صمیمی به ما توضیح می‌دهد که بر ساختارهای مغزی‌مان در اینجور مواقع چه می‌گذرد. سپس با رویکرد توجه‌آگاهی که نقش مثبت آن بر تغییر ساختارهای مغز بارها تأیید شده، به ما کمک می‌کند تا این ساختارهای معیوب و الگوهای قدیمی و عادات را تغییر دهیم تا روابط صمیمانه، شاد و پرشورتری داشته باشیم. درحقیقت، با خواندن کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز متوجه می‌شویم این مدارهای مغزی چه تأثیری بر روابطمان دارند و چگونه می‌توانیم با انجام تمرین‌های توجه‌آگاهی، مدارهای مغزی جدیدی در بخش رابطه‌جوی مغز ایجاد کنیم. نظریهٔ او در این کتاب بسیار ساده است: مغز خود را تغییر دهیم تا روابطمان تغییر کند. با چند دقیقه تمرین روزانه می‌توانیم تغییری بزرگ در روابط عاطفی خود ایجاد کنیم. توجه‌آگاهی در برقراری روابط عاشقانه، مواجهه با ترس‌ها، پرورش تاب‌آوری هیجانی و شناخت بهتر خود به ما کمک می‌کند. درواقع، با انجام فنون توجه‌آگاهی، مدارهای عشق‌ورزی مغزمان را بازسازی می‌کنیم.

خواندن کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز را به کسانی که به حوزه‌های عصب‌شناسی، روان‌شناسی و روان‌درمان‌گری، مراقبه و توجه‌آگاهی علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بازسازی مدارهای عشق ورزی مغز

انگار هیچ راهی برای خلاصی از دست این احساس ندارید؛ امروز صبح با همسرتان بحث شدیدی داشتید و ساعت‌ها بعد، هنوز در ذهن خود (و بدن‌تان) آن را مرور می‌کنید.

این نوع «گرفتاری هیجانی» مانعی بر سر راه حضور در روابط خود است؛ توجه‌تان را می‌دزدد و به ورطهٔ تجارب دردناک گذشته می‌کشاند.

انگار نمی‌توانید خود را از این وضعیت نجات دهید. سعی می‌کنید دوباره به آن فکر کنید، بارها و بارها گفتگوی خود را در ذهن‌تان مرور می‌کنید تا بهتر آن را درک کنید، اما انگار بیشتر و بیشتر در باتلاق احساساتی مثل خشم، نگرانی یا ناراحتی فرو می‌روید. در نهایت به نظر می‌رسد که از دست آن خلاص شده‌اید، اما یک رویداد کوچک و شاید کاملاً بی‌ربط کافی است تا دوباره در باتلاق هیجانی فرو روید؛ چه طرف مقابل همسرتان باشد، چه فردی که در زمان و مکان اشتباهی سر راه شما قرار گرفته است. دوباره و دوباره گرفتار می‌شوید. این وضعیت من را یاد این لطیفه می‌اندازد:

یک خودروی فِراری و یک دوچرخه، پشت چراغ قرمز کنار هم متوقف می‌شوند.

دوچرخه‌سوار می‌پرسد: «حداکثر سرعت این ماشین چقدره؟»

«بیشتر از ۳۲۰ کیلومتر بر ساعت»

دوچرخه سوار خم می‌شود و به داخل فراری نگاهی می‌اندازد: «خدای من! این عال...»

در همان لحظه، چراغ سبز می‌شود و رانندهٔ فراری پا را روی پدال گاز فشار می‌دهد.

رانندهٔ فراری مشغول رانندگی است که ناگهان، دوچرخه با سرعتی خیلی زیاد از کنار او رد می‌شود.

«یعنی چی؟!!» پایش را روی پدال گاز فشار می‌دهد. ناگهان می‌بیند که دوچرخه با سرعتی زیاد دوباره به سمت او برمی‌گردد و از او رد می‌شود. باور نمی‌کند!

با خودش فکر می‌کند: «امکان نداره» و کمی سرعتش را کم می‌کند تا ببیند که اینها توهم است یا نه.

از آینهٔ جلو به عقب نگاهی می‌اندازد و می‌بیند که دوچرخه دوباره با سرعت به او نزدیک می‌شود.

این بار دوچرخه‌سوار در زمان ردشدن از کنار او فریاد می‌زند: «بند شلوارم گیر کرده به آینهٔ بغل ماشینت!»

اگر بتوانیم هیجان‌های درونی را به‌نحوی کنترل کنیم که مغز را به این طرف و آن طرف پرتاب نکنند، کمک بزرگی به خود کرده‌ایم. در فصول سوم و چهارم یاد گرفتید که چگونه می‌توانید از تسلط واکنش‌های جسمانی و ترس بکاهید. حالا وقت این رسیده که به سایر حالت‌های هیجانی خود توجه کنید و در مواقع لزوم، با سرعت و توجه‌آگاهی بیشتری بر اوضاع مسلط شوید.

وقتی هیجان‌ها بر صندلی ریاست تکیه می‌زنند

اصطلاح «تنظیم هیجان» اغلب باعث سردرگمی افراد می‌شود. «اگر احساساتم رو تنظیم کنم، یه‌جورایی ملال‌آور و خسته‌کننده به نظر نمی‌رسم؟» یا «مگه درمانگرها توصیه نمی‌کنند که خشم خودتون رو نشون بدید و خودتون رو خالی کنید و گریه کنید؟»

اجازه دهید روشن‌تر صحبت کنم: تنظیم هیجان به هیچ وجه به این معنا نیست که از دست هیجان‌های خود خلاص شوید یا آنها را در نطفه خفه کنید. خشم، ترس و ناراحتی- در واقع، تمامی هیجان‌های شما- اهداف مهمی دارند. زمانی‌که دستگاه کناره‌ای احساس خطر می‌کند و پدال گاز را فشار می‌دهد، هیجان‌هایی را تجربه می‌کنید که برخی‌اوقات به معنای واقعی کلمه، زندگی شما را نجات می‌دهند! تنها وظیفهٔ هیجان‌ها، حفاظت از شما نیست بلکه آنها عنصری حیاتی و ضروری برای انسان‌بودن هستند. آنها زندگی- روابط، کار، والدگری- را تبدیل به تجربه‌ای پرشور و ارزشمند می‌کنند. اغلب فکر می‌کنیم که برخی هیجان‌ها منفی یا بد هستند اما بهتر است این طبقه‌بندی را کنار بگذاریم و این نیروهای به‌ظاهر منفی را ابزارهایی قدرتمند به حساب بیاوریم. درست است که گاهی ما را به شکلی بی‌رحمانه (و ناهشیار) در هم می‌شکنند و به ما ضربه می‌زنند، اما اگر یاد بگیریم که از تسلط آنها بر زندگی خود جلوگیری کنیم، مزایای تجربهٔ آنها و سرزندگی ناشی از آن مثل مقایسهٔ زندگی سیاه و سفید با زندگی رنگی خواهد بود.

مسئله این است که اگر هیجان‌ها را فقط به شکلی شدید تجربه کنید (جوش‌آوردن، تصادف‌های ناخواسته، فیوز پراندن یا بنزین تمام‌کردن)، تجارب بسیاری را از دست خواهید داد. از طرف دیگر، اگر سعی کنید با دندهٔ خلاص حرکت کنید اما پایتان را روی پدال ترمز نگه دارید، تجارب خود را بسیار محدود خواهید کرد. فکر می‌کنم دکتر دَنیل گُلمَن «تاب‌آوری هیجانی» را به‌خوبی توصیف کرده است: «حضور در برابر رنج‌ها و سختی‌ها- به‌جای فرارکردن به‌سمت خوشی‌ها و لذت‌ها- و توانایی انتخاب پاسخی که با توجه‌آگاهی بیشتری همراه است. این‌گونه می‌توانید از تمایل خود به «اجتناب» آگاه باشید و به‌اندازه‌ای قوی شوید که بدون تسلیم‌شدن، حتی احساسات ناراحت‌کننده را نیز در حیطهٔ آگاهی خود تجربه کنید.»

در چنین وضعیتی نه از هیجان‌ها اجتناب می‌کنید و نه در آنها غرق می‌شوید. به‌محض اینکه با هیجان‌های خود روبه‌رو شوید و با توجه‌آگاهی آنها را ابراز کنید (به خود و دیگران)، متوجه می‌شوید که دستیابی به یک زندگی غنی هیجانی از آنچه فکر می‌کردید آسان‌تر است؛ بدون اینکه گاهی‌اوقات منفجر شوید، در تنگنا قرار بگیرید یا به بی‌حسی هیجانی مبتلا شوید.

همان‌طور که دکتر ریچارد دیویدسن گفته: «هیجان منفی هیجانی است که بیشتر از زمانی‌که باید، فعال مانده است. تنظیم به این معنی است که اجازه ندهیم ادامه یابد و به وضعیت عادی برگردیم.» زنده‌باد!

ارزیابی اختلالات شخصیت براساس راهنمای تشخیصی روان پویشی (PDM)
محمدامین شریفی
اگر مردان را یارای سخن بود
آلون گراچ
طرحواره های شناختی و باورهای مرکزی در مشکلات روانشناختی
لارنس ریزو
ارتباط درمانی
پل واکتل
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ACT
ریچارد بنت
نا ناخودآگاه آقای روانپزشک
محمدرضا سرگلزایی
کتاب کار تاب‌آوری؛ مهارت های ضروری برای بازیابی از استرس، ضربه های روحی و مصیبت
گلن آر شیرالدی
راهنمای عملی درمان مبتنی بر پذیرش و پا‌ی بندی
استیون هیز
تاب آوری
اریک گریتنز
در جستجوی کودک فراموش شده
آلیس میلر
درمان شناختی - رفتاری برای اختلال اضطراب اجتماعی
استفان گ. هوفمان
رابطه درمانی در درمان های شناختی رفتاری
پائول گیلبرت
راهنمای بالینی ارزیابی عملکردهای ایگو (EFA)
محمدامین شریفی
مثلث و مثلث‌سازی در خانواده (الفبای درمان)
فرشاد بهاری
مرا ترک مکن
الهه اولیازاده
درمان مبتنی برپذیرش و تعهد برای زوج‌ها
آویگیل لیو
موارد بالینی بر اساس DSM-5
صادق فلاح تفتی
شخصیت سالم
سیدنی جرارد
درمان شناختی - رفتاری اختلال استرس پس از سانحه
ژاکلین س. فیدر
حکمت اینیاگرام
دان ریچارد ریسو
Lea
۱۴۰۱/۰۷/۰۱

درمورد بخش‌های مختلف مغز که در شکل‌گیری روابط و بروز رفتارهامون نقش دارن صحبت کرده‌بود و راهکارهایی هم درباره‌ی نحوه‌ی تقویت ارتباط بین بخش‌های بالایی و پایینی مغز ارائه داده‌بود که باعث می‌شه متوجه بشیم چه زمان‌هایی داریم براساس حافظه‌ی

- بیشتر
نگار
۱۴۰۱/۰۶/۲۳

بسیارعالی و کاربردی

f
۱۴۰۳/۰۴/۰۶

بی نظیره فصل اول کتاب رو همین الان تموم کردم طاقت نیاوردم که نظرم رو ننویسم کتابی مفید و کاربردی به قدری زیبا وقابل فهم و درک موضوع علمی را بیان میکند که از خوندنش لذت میبرم

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۳۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۳۳۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان