کتاب ساعت بغداد
معرفی کتاب ساعت بغداد
رمان ساعت بغداد شهدالراوی اول بار در سال ۲۰۱۶ توسط انتشارات دار الحکمه در لندن منتشر شد. راوی حوادث این رمان که در منطقه مرفه بغداد در دهه نود قرن بیستم اتفاق میافتد، کودک دختری است که خود را در کنار خانوادهاش در پناهگاهی امن در برابر حملات هوایی آمریکا میبیند.
درباره کتاب ساعت بغداد
این رمان با ساختاری غیرمتعارف، ساختاری فراتر از منطق جانشینی رویدادها، نگاشته شده است. الراوی با جسارت روایی خویش توانسته رؤیاها، خاطرات و توهماتش را با واقعیت همراه سازد و داستان همنسلانش را که در دوره جنگ به دنیا آمده و در محاصره زیسته و پس از جنگ دیگری مهاجرت کرده، تعریف کند. الراوی با بهرهگیری از عناصر اسلوب رئالیسم جادویی تصویری مطلوب و زنده از زندگی عراق دهه ۱۹۹۰ عرضه میکند، چنانکه برخی منتقدان عرب او را موج نخست رماننویسهای زن جهان عرب در روزگار کنونی میدانند. ساعت بغداد اولین رمان راوی، پیش از قرارگرفتن در فهرست نهایی جایزه بینالمللی داستان عربی، جایزه نوکر، از پرفروشترین کتابها به زبان عربی، بهویژه، در عراق و امارات متحده عربی بوده است.
خواندن کتاب ساعت بغداد را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
این کتاب برای دوستداران رمانهای خارجی پیشنهاد میشود.
درباره شهد الراوی
شهد الراوی در اول فوریه ۱۹۸۶ در بغداد متولد شد از پدرومادری عراقی که اصالتا اهل شهر راوه استان انبار، در غرب عراق، بودند. در بغداد دیپلم گرفت و سال ۲۰۰۳ به سوریه مهاجرت کرد و مدرک کارشناسی مدیریت بازرگانیاش را از دانشگاه دمشق دریافت کرد و مدتی بعد کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی را از همان دانشگاه، و در سال ۲۰۱9 نیز موفق به دریافت درجه دکتری شد. وی هم اکنون در امارات متحده عربی به فعالیتهای مدنی مشغول است.
درباره دکتر حبیبالله عباسی
دکتر حبیبالله عباسی، زاده ۱۳۴۵، عضو هیئتعلمی دانشگاه خوارزمی، صاحب آثار تألیف، ترجمه و تصحیح فراوان در حوزه نثر کهن فارسی، تصوف، ادبیات تطبیقی و نثرهای تاریخی و عرفانی است. آثار تألیفی همچون سفرنامه باران، نقدوتحلیل شعر شفیعی کدکنی؛ سماع قرآن و کشتههای آن؛ فرهنگ مؤلفان صوفیه، فرهنگ صوفیه؛ دائرةالمعارف حکایتهای عرفانی؛ آثار ترجمه شده همچون رویکردهای شعر معاصر عرب؛ تصوف و سورئالیسم؛ هیرگلیف در قرآن کریم؛ متن قرآنی و آفاق نگارش و آثار تصحیح شده و خیال حلاج و انبوه مقالات علمی و پژوهشی در کارنامه دکتر حبیبالله عباسی وجود دارد.
بخشهایی از کتاب ساعت بغداد
شب دوم، کمی پیش از آنکه خورشید غروب کند، همراه خانوادههایمان از خانه به پناهگاه آمدیم و پیش از آنکه وارد شویم، دوتایی روی پلکان نردبان کوچکی که ما را به داخل پناهگاه هدایت میکرد، شروع به بازی کردیم. من از پله دوم در هوا به زمین پریدم. او بالا رفت و از پله سوم در هوا به زمین پرید. من هم از پله سوم پریدم. او بر لبه پله چهارم ایستاد و دچار تردید شد. نظرش را عوض کرد و از روی نردبان پایین آمد، برای اینکه نمیتوانست از جای بلندی بپرد. بچههایی که از نزدیک در بازی میکردند، آمدند و یکی پس از دیگری از نردبان بالا رفتند و شروع به پریدن و خندیدن کردند. در این لحظه، صدای آژیر خطر بلند شد، صدایی که آن را دوست نمیداشتم و هیچ یک از مردم آن را دوست نمیداشتند.
دستش را گرفتم و به جایی دویدیم که مادر من و مادرش نشسته بودند. پاهایش به فانوس بزرگی که وسط پناهگاه قرار داشت، خورد و شیشهاش شکست. نفت روی زمین ریخت و آتش، چند قدمی در زمین مرطوب دوید. در جای خودمان در میان تاریکی میخکوب شدیم و در همان حال، پرتو نور پخش شده سایههایمان را بر روی دیوار سیمانی مقابل حرکت میداد.
پس از اندک زمانی، صدای شلیک بمبهایی را بعد از آژیر خطر شنیدیم و به دنبال آن همصدای انفجارهای وحشتناکی که کمکم به ما نزدیک و بعد دور میشدند. یکبار نزدیک و یکبار دور. زمین مثل تخت سبکی تکان میخورد. در این لحظه، مادرانمان مشغول خواندن دعا و سورههایی از قرآن بودند و من فکر میکردم که باید از این جهان ناپدید شوم. در آن تاریکی بلند شدم و پیش مادرم رفتم:
«مامان؟»
«بله، عزیزم.»
«میدانی من از تو چه میخواهم؟»
«چه میخواهی؟»
«میخواهم که در این دنیا نباشم.»
قبل از آنکه بهجای خود برگردم، یکی از افراد سیگارش را با کبریت روشن کرد، سایهام را دیدم که بر روی دیوار حرکت میکرد و بزرگ میشد و تا سقف پناهگاه امتداد مییافت و ناپدید میشد. در اندیشه سایهام در جای خودم ماندم ... در این لحظه به کجا میرود؟! سایههای ما در کجای این زندگی پنهان میشوند؟! آیا، در حقیقت، من سایه خودم هستم؟
حجم
۲۳۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۳۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه