کتاب روز هشتم
معرفی کتاب روز هشتم
کتاب الکترونیکی «روز هشتم» نوشتهٔ آرمان میرزایی در انتشارات ۳۶۰ درجه چاپ شده است. این رمان دربارهٔ پسر سیسالهای است که رئیس شرکتی است که مالک آن پدرش است و قرار است تا چند روز آینده با نامزدش ازدواج کند. همه چیز خوب و مرتب است تا اینکه یک روز ناگهان با اتومبیلی تصادف میکند و تمام زندگیاش در آن لحظهٔ نزدیک به مرگ برایش مرور میشود...
درباره کتاب روز هشتم
تا حالا شنیدید که میگن وقتی داری میمیری تمام عمرت در عرض چند ثانیه از جلو چشمات میگذره؟
منم شنیده بودم ولی هیچ وقت باورش نکرده بودم، یعنی شایدم باور داشتم، ولی هیچوقت بهش فکر نکرده بودم، تا اینکه چند لحظهٔ پیش، یه ماشین با سرعت بهم برخورد و منو نقش زمین کرد.
کتاب با این عبارات شروع میشود و در ادامه راوی به توصیف زندگیاش و اتفاقاتی که در لحظهٔ تصادف برایش رقم خورد میپردازد.
کتاب روز هشتم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب روز هشتم
همین الان زندگیم از جلو چشمام رد شد و من تمام کارامو دوباره دیدم. خیلی از کارای خوب انجام دادم که از دیدنشون حال کردم و به خودم افتخار کردم؛ ولی از اون طرف یه سری کارایی کردم که واقعا اون زمان فکر نمیکردم اینقدر بد باشن...
از خودم راضی نیستم. نمیدونم چرا ولی حس میکنم کارای بدم بیشتر بودن.
هر چقدر که سنم بیشتر شد، کارای بدم هم بیشتر شد.
چند لحظه پیش، وقتی خودمو و کارهای این اواخرو دیدم؛ حتی خودم هم نمیتونستم تحمل کنم.
بین تمام روزهایی که زندگی کردم، امروز بیشتر از همه یادمه؛ و امروز من بدترین آدم دوران زندگی سی سالهم بودم.
الان حتماً یه سوال ذهنتون رو مشغول کرده؛ اینکه چرا این نمیمیره. چند دقیقه گذشت از تصادفش و همینجور داره روده درازی میکنه!
باید بگم احتمالاً واسه شما چند دقیقه گذشته ولی برای من زمان خیلی داره کند میگذره.
خوبی این کند گذشتن زمان اینه که میتونم یکم بیشتر با شما صحبت کنم...بدیش هم اینه که کمر و گردنم خیلی درد میکنه؛ و متاسفانه لحظه به لحظه دارم بیشتر حسش میکنم... مرگ رو میگم.
هیچوقت فکرشم نمیکردم که بر اثر تصادف با یه ماشین، اونم کف خیابونی که پنج ساله دارم ازش رد میشم تا از محل کارم به ماشینم برسم و برگردم خونه بمیرم.
در حقیقت اصلاً فکرشم نمیکردم که توی این سن...
بیخیال... حالا که شده...
بذار بیشتر از این کشش ندم و قبل اینکه نتیجه آیندهٔ نامعلومم مشخص بشه، اتفاقات امروزم رو حداقل تعریف کنم.
حجم
۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
نظرات کاربران
من چند سال پیش فیلمی تقریبا با همین مضمون با بازی امیرجعفری و همسرش دیده بودم اما این کتاب خیلی زیباتر و متفاوت تر از اون فیلم بود...کتاب واقعا متن روان و جذابی داشت تا انتهای داستان رو یک سر