دانلود و خرید کتاب آذرخش آرمان میرزایی
تصویر جلد کتاب آذرخش

کتاب آذرخش

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آذرخش

کتاب آذرخش رمانی با درونمایه ابر قهرمانی، اکشن و طنز نوشته آرمان میرزایی است. داستان درباره پسر جوانی به نام آذرخش ایرانی است که متوجه قدرت درونی‌اش می‌شود؛ قدرتی که به او توانایی تولید و کنترل الکتریسیته را می‌دهد. 

آذرخش ایرانی، به تازگی متوجه قدرت‌های عجیبش شده است. او می‌تواند الکتریسیته را تولید و کنترل کند. اما آگاهی از چنین توانایی همان و آغاز شدن مشکلات، همان. حالا او باید با رقیبی سرسخت مواجه شود و این در حالی است که مردمش از او انتظارات بسیار بالایی دارند... 

کتاب آذرخش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌های فانتزی و ابر قهرمانی لذت می‌برید، خواندن کتاب آذرخش می‌تواند لذت را به شما هدیه کند. 

بخشی از کتاب آذرخش

با تمام وجودم دویدم چون مطمئن بودم این تو بمیری، از اون تو بمیریها نیست و اگه اونجا مونده بودم تا الان غزل خداحافظی رو خونده بودم.

یه نفس تا خونه دویدم...

وقتی در خونه رو باز كردم، بدون اینكه كفشام رو در بیارم، با همون كفشای گلی دویدم تو اتاق خودم و در رو بستم.

برای اولین بار در نیم ساعت گذشته دست از دویدن برداشته بودم...

نفس نفس میزدم و قفسه سینم بالا و پایین میشد...

تلاش كردم با كشیدن نفسهای عمیق و آروم راه رفتن توی اتاقم، ضربان قلبم رو پایین بیارم.

بعد چند دقیقه صدای جیغ و داد مامان بلند شد... فهمیدم كه لكه‌های كفشام روی سرامیک‌های براق و تمییز خونه دیده... مامانم خیلی رو تمییزی حساسه...

لباسم رو عوض كردم و دست و صورتم رو شستم...تلاش كردم تا با چند تا چسب، آثار درگیری رو مخفی كنم... اما با اون كتكهایی كه من خورده بودم... برای پنهون كردن آثار زخمها و كبودی‌ها، باید كل سرم رو مثل مومیایی‌ها باندپیچی می‌كردم...

پس تصمیم گرفتم اتفاقی كه افتاده رو برای مامان و بابا تعریف كنم

بعد از اینكه آب قند واسه مامانم آوردم و با كمک بابا، مامان رو به هوش آوردیم، از سیر تا پیاز ماجرا رو واسشون تعریف كردم...

چی؟!... چرا برای مامانم آب قند آوردم؟!... آهان یادم رفت بگم... وقتی مامانم بادمجون زیر چشمها و زخمای روی پیشونی و گوشةلبم و روی دماغم رو دید، یهو از حال رفت... بابا با دیدن این صحنه فوراً كتاب داستان خواهر كوچیک رو از روی میز پذیرایی برداشت و شروع كرد به باد زدن مامان... منم موظف شدم آبقند درست كنم...

خواهرم ملودی، امروز اردوی مدرسه بود و خداروشكر مجبور نبودم برای یه نفر دیگه هم، اتفاقای روز بدم رو توضیح بدم.

برگردیم به ادامه داستان...

بعد تعریف كردن ماجرا برای مامان و بابا، مامانم خشكش زده بود اما بابام گفت: فكر كنم زیاد كتكت زدن پسرم... حس میكنم هذیون میگی... جیز جیز چیه اینقد میگی؟!... قدرت فرا بشری چیه؟!

آخه یكی به من نبود بگه خلوچل... چرا همه چی رو برای مامان بابات گفتی؟!..، مگه توی فیلما ندیدی؟!... اوایل هیچكسی حرفای قهرمانا رو باور نمیكنه كه قدرتهای خاصی دارن!

بگذریم...

منم چون كلاً اهل توضیح اضافه نیستم و از بحث كردن خوشم نمیاد، حرف بابام رو قبول كردم و گفتم: راست میگی بابا... حس میكنم مخم یكم تاب برداشته!

بابام اون شب خیلی عصبانی بود و بعد صحبت با من، فوراً با یكی از دوستان پلیسش تماس گرفت و گفت میخواد حتماً این آقای اژدر بی صفت و دوستان اوباشش به سزای اعمالشون برسن!

دوست پلیس بابام هم در جواب گفته بود كه، از اژدر بیصفت به علت نزدیک به پنجاه فقره زورگیری و چاقوكشی، شكایت شده و پلیسا هم سخت دنبالشن. 

🌱 آونـב
۱۴۰۰/۰۵/۰۱

سی صفحۀ ابتدای کتاب رو مطالعه کردم. نویسنده قلم طنز خوبی داره و موضوع داستان هم جذابه، ولی میزان تأثیرپذیری این کتاب از سری فیلم‌های دنیای مارول و DC آزاردهنده بود. یکی از مسئولیت‌های هر نویسنده‌ای حفظ و نگهداری زبان

- بیشتر
آسمان لاجوردی🌙
۱۴۰۰/۰۴/۰۷

سلام 🌷 فقط می خوام بگم :😆 خوبه⚡ (البته یه کم بی ادبی داشت🤕 ولی اگه این یه کوچولو رو حذف می کردیم ، در کل خوب می شد و البته (سوشال فرند)؛ یه بخش از کتاب رو بخونیم: مطمئنم برای همتون پیش اومده

- بیشتر
p.vp
۱۴۰۰/۰۳/۲۲

من یک روزه کل کتاب خوندمم عالییی بود یعنی طنز و متن و داستانش بی نظیر بودددد 😭بقیشو بنویسیدد🔥

shadow of mordor
۱۴۰۰/۰۳/۲۰

فوق العاده بود.امروز ظهر گرفتم تا همین الان نتونستم بذارم کنار.یه نفس خوندم.بی صبرانه منتظر قسمت دومش هستم.نقش اول کتاب و شوخی هاش در کتاب های ایرانی بی نظیر بود و قابل مقایسه با نسخه های خارجی و حتی بالاتر

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۱۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

حجم

۵۱۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

قیمت:
۹,۰۰۰
تومان