کتاب انا در چرخش زمان
معرفی کتاب انا در چرخش زمان
کتاب انا در چرخش زمان، نوشته مارگارت مونتی مور است که با ترجمه نوشین تاجیک منتشر شده است. این کتاب پر فروش ترین رمان علمی – تخیلی به انتخاب سایت آمازون و رمان برگزیده فوریه ۲۰۲۰ به انتخاب سایت آمازون بوده است. همچنین رمان تحسین شده در برنامه تلوزیونی گود مورنینگ آمریکا، یو اس ای تودی، آسوشیتد پرس، گردین، پاپ شوگر، بوگ رایت، سیاتل بوک، پابلیشرز، ویکلی، لایبرری ژورنال، بوک لیست است.
درباره کتاب انا در چرخش زمان
شب سال نو میلادی ۱۹۸۲ اُنا لاکهارت در نیمه شب تولد ۱۹ سالگیاش ناگهان از هوش می رود و به عنوان یک جوان ۱۹ساله که در بدن یک خانم ۵۱ ساله گیرکرده است از خواب بیدار میشود و بمتوجه میشود زمان در زندگیاش به هم ریخته است.
در اول ژانویه هر سال او در سال دیگری از زندگی خودش بیدار میشود. هر سال باید اتفاقات متفاوتی را پشت سر بگذارد. هر سال دستاوردها، دوستان و اشتباهات خود را به همراه دارد و در پایان هر سال نامهای برای خود میگذارد تا به او کمک کند سال جدید را آغاز کند. هر جهش زمانی مزایا و معایب خود را دارد او باید اشتباهات و کارهای درست خودش را ببیند و بتواند زندگیاش را مدیریت کند اما این پریدنهای زمانی همهچیز را برایش دشوار میکند.
خواندن کتاب انا در چرخش زمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انا در چرخش زمان
بوسهای کوچک بر گونۀ او زد و گفت: «میشه من دیجِی بشم و تو بری برقصی؟ قول میدم هر دو تا صفحه رو پخش کنم.»
درحالیکه صفحهها را به او میداد، همچنان شانههایش بالا بود.
«باشه. من میرم دستمالکاغذی و یخ بیشتر ...»
«من میآرم. امشب تنها وظیفۀ تو اینه که از مهمونی لذت ببری.»
سپس چشمکی زد که با لحن جدیاش مغایرت داشت.
ناگهان از طبقۀ بالا صدای افتادن و شکستن چیزی به گوش رسید. دیگر کسی نمیرقصید و همه به سقف خیره شده بودند. آیا یک مزاحم فضول بود؟ آیا چیزی از میانِ پنجره پرت کرده بودند؟ دیل و اُنا بهسرعت از پلهها بالا رفتند.
دیل به اُنا گفت: «همینجا بمون. من میرم ببینم چی شده.»
«منم باهات میآم.»
جسارت اجباری مثل یک حس سرمازدگی بر او غلبه کرد. چند لحظه روی پلهها مکث کرد، برگشت و گفت: «مطمئنم که چیزی نیست ولی برای اینکه خیالت راحت بشه میرم کوری رو پیدا میکنم تا باهم بریم ببینیم چی شده.»
اُنا به پشت سر او اشاره کرد و گفت: «پیداش کن.»
بالای پلهها کوری از ترس خم شده بود و موهای سیخ سیخی سیاهش، سایههایی به شکل اشکال هندسی روی صورتش انداخته بود.
«ببخشید رفیق! داشتم چندتا حرکت رقص به این خانمها نشون میدادم که فرشِ زیر پام سُر خورد و افتادم روی میز قهوهخوریت. متأسفم که باعث شدم میزت بشکنه! ولی هیچکس طوریش نشد. خودم همهجا رو مرتب میکنم داداش، خیالت راحت.»
پشتِسر کوری، دو دختر نحیف با چشمهای سیاه و لباسهای لمه، از ترس قایم شده بودند. دیل برقآسا از پلهها پایین آمد و درحالیکه نفسنفس میزد، اُنا بهآرامی از پشت به او نزدیک شد و دستش را بر کمر او گذاشت.
دیل آهی کشید و گفت: «توی هر مهمونی حتماً باید چیزی بشکنه، وگرنه مهمونی، مهمونی نمیشه.» سپس برای کوری و دخترها دست تکان داد و گفت: «خودم تمیزش میکنم، لطفاً دیگه چیزی رو نشکن. مرسی.»
سه نفر خرابکار به سمت پایین رفتند و اُنا به دنبال دیل، به آشپزخانه رفت و جارو و خاکانداز را برداشت. دیل غُرغُرکنان گفت: «مهمونِ افتخاریه امشب نباید تمیزکاری کنه. خودم جمعش میکنم.»
اُنا یک کیسۀ آشغال را از زیر ظرفشویی بیرون کشید و گفت: «بذار کمکت کنم. از وقتی مهمونی شروع شده، خیلی کم دیدمت.»
«میدونم.»
حجم
۳۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۶ صفحه
حجم
۳۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۶ صفحه
نظرات کاربران
نخوندم ولی صد هزار تومن آخه!!! چاپی و الکترونیکی یه قیمت؟ 😑
من که میدونم احتمالا دست تون خورده و ریال و تومن رو جابهجا زدین. آخه 100 هزاااار تومن برای کتاب الکترونیکی؟؟؟ 😱
من این کتاب رو خوندم و انتظاری ک ازش داشتم رو براورده نکرد .... راستش . شخصیت اصلی داستان برای من جذاب نبود ......ترجمه هم پراز سانسور و ابهامه در کل حرف هاییی برای گفتن داشت داستان ....مثل اینکه شاید اگه
علی بود 😍😍😍
ایده کتاب که بینهایت جالبه اما ترجمه زیاد به دل نشین نیست که بخوام کتابو بخرم😕