دانلود و خرید کتاب بیرون امیر عباسیان
تصویر جلد کتاب بیرون

کتاب بیرون

انتشارات:انتشارات هوپا
امتیاز:
۳.۸از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیرون

کتاب بیرون نوشتهٔ امیر عباسیان است و انتشارات هوپا آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب بیرون

بیرون سرگذشت شخصیتی به نام آتیلاست. آتیلا در کودکی مادرش را از دست می‌دهد و همین موضوع باعث می‌شود زندگی او و پدرش تغییر کند. وجود آتیلا با خشم و سرخوردگی همزاد می‌شود. هرچه بزرگ‌تر می‌شود مشکلاتش با پدر بیشتر می‌شود. پدری که پس از مرگ همسرش، علاقه‌ای به بیرون‌رفتن از خانه ندارد و ترجیح می‌دهد در اتاق خودش کار کند. درگیری‌های آتیلا و پدر آن‌قدر زیاد می‌شود که آتیلا تصمیم می‌گیرد از خانه فرار کند. سوار قطار می‌شود و خودش را به رودخانه‌ٔ ارس می‌رساند. از اینجا به بعد زندگی آتیلا دستخوش اتفاقات گوناگونی می‌شود که باید ببینیم چطور از پس آن‌ها برمی‌آید.

داستان بیرون پر است از فضاسازی‌های فراوان و سرشار و گفت‌وگوهای خواندنی؛ به همین دلیل خواندن آن درست شبیه این است که یک فیلم می‌‌بینید با وقایع پشت‌سر‌هم و هیجان‌انگیز.

خواندن کتاب بیرون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب بیرون را به دوستداران داستان فارسی و همچنین جوانان ماجراجو پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بیرون

تمامِ عصر، تمامِ شب، تمامِ شام، تمامِ نفس‌هایم، تمامِ نگاه‌ها، تمامِ وقتی که نشسته بودم و مسیح را نگاه می‌کردم، تنم کِرِخت بود. انگار تمام خستگی‌های این سفر یک‌جا جمع شده بودند توی پاهایم. شبیه وقتی که بهش وزنه آویزان کرده باشند. یا مثلاً انگار توی تمام رگ‌هایم سرب تزریق کرده باشند، سرب جذب بدنم شده باشد، مثل چربی پشت پوست.

شب مثل همیشه آتش، ولی سکوت آدم‌ها بیشتر. آدم‌ها حلقهٔ همیشگی را ندارند، انگار خوششان نمی‌آید دیگر از هم. جداجدا از هم نشسته‌اند. می‌ترسم پشت‌سر مسیح حرف بزنند، پشت‌سر من حرف بزنند. می‌ترسم یکی‌شان، مثلاً نشاط، اس‌ام‌اس بدهد به مهرگان و آمار دعوا را بدهد. هوا بوی علف و خاک مرطوب می‌دهد، بوی تازگی، بوی خیلی تازگی. باید بلند بشوم بروم سمت آتش که گرم بشوم یک‌کم شاید. بس که نشستم، سرما دوید توی تنم. گرسنه‌ام، از عصر تا الان میلم به چیزی نرفته. مثل سرماخورده‌ها، دربه‌در دنبال یک چیزی بودم که گرم بشوم. یک چیزی که کمرم را گرم کند، بازوهایم را گرم کند. این‌جور موقع‌ها، فقط باید برگر خورد، از آن‌ها که مزهٔ آب پیاز و روغنش قاتی می‌شود توی هم؛ برگر هاکوپیان. یکی، دو تا. بعد هدفون بگذاری توی گوشَت: این مای پِلِیس: کُلد پِلِی.

لیلا قدّ یک سیخ برایم نگه داشته. چپانده لای نان روغنی. سرد است ساندویچ، سیخ را می‌کنم تویش، یک طوری که نریزد چیزی ازش. می‌گیرمش روی آتش. چهار دقیقه بعد، قفل آرواره‌هایم می‌شکند و طعم نان و گوشت می‌رود توی تمام بدنم.

نگاهشان می‌کنم... آدم‌هایی که باهاشان آمده‌ام تا اینجا را خوب نگاه می‌کنم: شش روز با این‌ها. چقدر دلم می‌خواست باهاشان حرف می‌زدم، چقدر دلم می‌خواست من هم مثل همهٔ این‌ها یک زندگی ساده و راحت داشته باشم. مثل این‌ها آمده باشم برای خوش‌گذرانی، برای ورزش، برای انجام یک کار مثلاً خفن، برای دورشدن از تهران، از شهر، برای دیدن طبیعت، برای لذت‌بردن از طبیعت، از این کارهایی که آدم‌بزرگ‌ها می‌کنند برای بهترشدن حالشان.

من این کار را کردم که چی بشوم؟ نمی‌دانم. فقط بدون هیچ فکری موهایم را رنگ کردم، قیافه‌ام را عوض کردم، کارت اِبی را کش رفتم، یکهویی زدم بیرون، که چی بشوم؟ که زندگی‌ام را عوض کنم؟ نمی‌شد بمانم پیش اِبی و زندگی‌ام را عوض کنم؟ مثلاً می‌ماندم و خودم را پرت می‌کردم از یک جایی پایین. آن‌وقت آمبولانس می‌آمد، زنگ می‌زدند بهش، می‌گفتند بیا. خبر خودکشی اگر می‌شنید، دلواپس می‌شد. خبر خودکشی اگر می‌شنید، دست و پایش می‌لرزید، غبغبش می‌لرزید و آن مانیتور مزخرف را ول می‌کرد و می‌زد بیرون.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

عالی بود حتما سنین بالای 10 سال بخونن . محشره❤☺💜

AMIr AAa i
۱۴۰۰/۱۲/۰۶

بسیار زیباست فقط لطفاً در رده سنی مناسب مطالعه کنید اگر سن تون پایین تره ممکنه خسته کننده باشه براتون

....
۱۴۰۳/۰۲/۳۰

نویسنده کلی موضوعو شروع می‌کنه اما هیچ‌کدومو تموم نمی‌کنه. بد نبود

داتیس
۱۴۰۳/۰۲/۰۴

قشنگ بود،سبک نوشتاری جالبی داشت.

هنوز یادم است آن چشم‌هایش را. اِبی مامان را خیلی دوست داشت، هنوز هم دارد. آن روز توی چشم‌هایش مامان نشسته بود...
maryam
آخ اگر زمستان بود و برف بود... می‌رفتم تا خود مرگ.
....

حجم

۱۶۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۶۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان