کتاب چشم خفاش
معرفی کتاب چشم خفاش
کتاب چشم خفاش نوشتۀ سید مهدی شجاعی است. فیلمنامۀ «چشم خفاش» درباره یک عملیات شناسایی و فریب دشمن توسط نیروهای ایرانی است.
درباره کتاب چشم خفاش
فیلمنامۀ «چشم خفاش» اثر مشترک سید مهدی شجاعی و بهزاد بهزادپور است. ماجرای فیلمنامۀ «چشم خفاش» از یک دکل آغاز میشود. دکلی در عمق لشکر عراق در دوران دفاع مقدس که دیدهبانی دشمن از روی آن تلفات زیادی را بر رزمندگان ایرانی تحمیل کرده است.
آثار سید مهدی شجاعی، داستاننویس فیلمنامه و نمایشنامهنویس تاکنون بارها از سوی ناشران مختلف و همچنین انتشارات «کتاب نیستان» منتشر شدهاند.
خواندن کتاب چشم خفاش را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب چشم خفاش برای دوستداران ژانر ادبیات مقاومت و پایداری مناسب است.
درباره سید مهدی شجاعی
سید مهدی شجاعی نویسنده و روزنامهنگار در سال 1339 در تهران متولد شد، وقتی جوان بود تحصیلاتش را در رشتههای ادبیات نمایشی و حقوق همزمان شروع کرد و به دلیل علاقهاش به نوشتن تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. او در روزنامههای مختلف و مطبوعات مثل صفحات هنری و فرهنگی روزنامۀ جمهوری اسلامی، ماهنامۀ صحیفه و مجلۀ رشد جوانان فعالیتش را دنبال کرد و مدتی هم سرپرست انتشارات برگ را برعهده داشت، پس از نقدهای اجتماعی او که در مجله منتشر کرد، مجبور به متوقف کردن فعالیت این ماهنامه شد و بعد از تعطیلی این نشریه انتشارات نیستان را تأسیس کرد.
او علاوه بر فعالیت در نشریههای متفاوت چند فیلمنامه هم نیز نوشته است و با کارگردانانی چون مجید مجیدی، بهزاد بهزادپور همکاری داشته و فیلمنامههایی از جمله: پدر، چشم خفاش، دیروز بارانی و ... نیز از فعالیتهای سینمایی او است. او بهعنوان داور در جشنوارۀ فیلم فجر، جشنوارۀ تئاتر فجر، جشنوارۀ بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنوارۀ مطبوعات هم حضور داشته است. او در کتابهای کودک و نوجوان نیز پرکار بوده، از جمله پهلوان و فیل، قصۀ پلنگ سفید و ...
بخشهایی از کتاب چشم خفاش
مجروحین، خونین و خاکآلود، بر روی خاک، کنار هم ردیف شدهاند و هرکدام عکسالعملی در قبال جراحت خود دارند؛ بعضی ناله میکنند، بعضی ائمه را صدا میزنند و برخی زیر لب ذکر میگویند. حاجی، عباس و مجتبی در کنار هم ایستادهاند. دستها را سایهبان چشم کردهاند و به سویی خیره شدهاند. حاجی کمی مسنتر از عباس و مجتبی است، با ریش و موی کموبیش جوگندمی و صورتی نورانی اما مصیبت چشیده و سختی دیده. پیداست که نسبت به دو نفر دیگر تفوق دارد. عباس و مجتبی هر دو جواناند اما کارکشته و جنگدیده. هر سه بیقرارند و التهاب و انتظار در نگاههایشان موج میزند. سمت نگاه این سه نفر، آمبولانس از دور نقطهای است که آرامآرام هویت مییابد و در میان گردوغبار رخ مینماید.
مجتبی: اومد.
نگاه هر سه به سویی برمیگردد. Pov آنها در دو سه کیلومتری، دکل دیدهبانی است؛ باریک و بلندبالا در داخل جبهۀ عراق که به کل منطقه احاطه دارد. نگاهها به آمبولانس برمیگردد.
عباس: حتم میزنه.
آمبولانس همچنان نزدیک میشود. چپ و راست و پسوپیش آمبولانس را انفجارهای پیدرپی محاصره میکند. نگاه بچهها به دکل برمیگردد و بعد به زخمیهایی که در کنارشان - پشت خاکریز - ردیف شدهاند. زخمیها ناله میکنند و ذکر میگویند. حال یکی از آنها خیلی وخیم است. آمبولانس همچنان در معرض گلولههای دشمن است. نگاهها همچنان دکل، مجروحین و آمبولانس را دوره میکند.
حاجی: نفس خط رو بریده این دکل!
حجم
۷۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۷۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه