دانلود و خرید کتاب ارثیه ابدی (جلد اول) سروناز روحی
تصویر جلد کتاب ارثیه ابدی (جلد اول)

کتاب ارثیه ابدی (جلد اول)

نویسنده:سروناز روحی
انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۳.۰از ۶۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ارثیه ابدی (جلد اول)

کتاب الکترونیکی «ارثیه ابدی (جلد اول)» نوشتهٔ سروناز روحی در انتشارات سخن به چاپ رسیده است. این کتاب را می‌توانید از طاقچه دریافت کنید.  ارثیه ابدی  روایت خانوادهٔ پاکزاد است که با وعده‌ای توخالی، نوه‌ٔ خانواده را سردرگم کرده‌اند؛ اما با بازگشت یکی از فرزندان، اتفاقات به شکل دیگری رقم می خورد و عشقی پدیدار می‌شود که کل خاندان را به چالش می‌کشد. در این رمان سوژه‌ای قدیمی را می‌بینیم که به شکلی جدید روایت می‌شود.

درباره کتاب ارثیه ابدی

در پشت جلد کتاب و در شرح این داستان می‌بینیم:

 «می‌بینیم بعضی وقت ها آدم فراموش می کند که با چشم ها باید دید و با گوش ها باید شنید، زبان برای حرف زدن است نه بیرون کردن تکه غذای جا مانده لای دندان ها... زبان برای حرف زدن است، نه سوزاندن... زبان برای دلداری است نه درد دادن... زبان برای نجواها و زمزمه های عاشقانه است نه تکه گوشتی اضافه توی دهان که هر از چندگاهی آدم دلش بخواهد زبانش را ببرد تا حرفی را به گوش کسی نرساند. بعضی وقت ها آدم فراموش می کند، شاید هم جای همه چیز عوض شده بود. به خیالش جای چشم و گوشش عوض شده بودند، با گوش هایش می دید، با چشم هایش حرف می زد و با دهانش تمرین می کرد سکوت کند...»

کتاب ارثیه ابدی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوست‌داران رمان‌های ایرانی با محوریت خانواده، پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب ارثیه ابدی (جلد اول)

آن موقع صبح هیچ احدی از خواب نازش دل نمی‌کند و پا از عمارت بیرون نمی‌گذاشت اما او روی تاب سفیدی نشسته بود و به حافظ تفال میزد … تاب آرام آرام زیر نور کمرنگی که باغ را تا نیمه های حوض آبی روشن میکرد، جلو و عقب میرفت … یک پایش زیر تنش مانده بود و سنگینی اندام ظریفش را تحمل میکرد، یک پایش از توی دم‌پایی جلو بستهٔ قرمز گاه با جلو آمدن تاب، تو می‌رفت و گاه با عقب رفتن تاب، بیرون می آمد. هوا سرد بود و آذر ماه توی باغ رخنه کرده بود … پنجه‌اش گاه از سرما بی حس می‌شد، گاه از حرصی که توی تنش جاری بود لمس نگاهش به ناخن های قرمز رنگش افتاد … سر لاک ناخن شست پایش پریده بود … نفس عمیقی کشید، بخار دهانش در فضای گرگ و میش دیده نمی شد … حافظ هنوز سر زانویش معطل بود … انگشت اشاره‌اش لای کتاب جا مانده بود و نگاهش به حوض بود.

ماهی های خواب رفته … حتی میو خان هم این دم صبح، هوس ماهی قرمز به دلش نزده بود و دور حوض نمی پلکید … چشم چرخاند و دور تا دور عمارت را تماشا میکرد … میزهای شیشه ای روی هم تلنبار شده بودند و صندلی هایی که حاضر و آماده مانده بودند ته باغ …

سارا
۱۴۰۰/۰۹/۱۵

مشکل این نویسنده کش دادن بیش از حد داستاناشه و نقطه قوتش ایده های غیر تکراری و قلم روان .. با این حال این کتابشون خیلی معمولی تر از بقیه داستاناشونه .. در یک کلام یک داستان معمولی همین .

zahra.z
۱۴۰۰/۰۹/۰۷

من تقریبا همه اثار سرو روحی رو خوندم(همون خورشید.ر خودمون😂) و دیگه از نویسنده های مورد علاقم شده. این کتاب هم مطمئنا ارزش خوندن داره اما نباید توش دنبال داستان عاشقانه بود. بیشتر یه روایت خیلی قشنگه از یه خانواده

- بیشتر
فاطمه
۱۴۰۰/۰۹/۱۹

جالب بود و میشه گفت نمیشد حدس زد قضیه از چه قراره ولی به نظرم زیاده گویی زیاد داشت میتونست کمتر باشه ولی درکل مشکلات یک طایفه مذهبی رو میخواد عنوان کنه ولی خب یک اشکالاتی هم داره مثلا فردی

- بیشتر
s.nazari
۱۴۰۰/۰۹/۱۳

قلم نویسنده خوب بود ولی بیش از حد کتاب طولانی و خسته کننده بود جلد دومشو من خسته شده بودم از خوندنش. کتاب میتونست نهایتا توی ۸۰۰صفحه جمع بندی شه نه ۲۱۰۰صفحه فکر نکنم دیگه دلم بخواد از این نویسنده کتابی

- بیشتر
zahra
۱۴۰۰/۰۸/۲۱

روند داستان خیلی خوب و سریع هست و شخصیت پردازی عالی ، یک حس کنجکاوی در حین خوندن کتاب وجود داره که مخاطب را ترغیب می کند دائما به خواندن ادامه دهد

کاربر ۱۱۳۴۵۴۰
۱۴۰۰/۰۸/۱۸

نثر روان و موضوع پرکششی داره و تکراری نیست

f.s
۱۴۰۱/۰۳/۱۵

اگه دنبال داستان عاشقانه هستین این رمان روتوصیه نمیکنم ،رمان های ایشون روایت قشنگی داره وروان هست ،ولی عاشقانه نیست

راحله
۱۴۰۰/۱۲/۰۱

من خیلی ذوق داشتم برای خوندن رمان ولی انقدر طولانی بود و بدون هیچ هیجان خاصی فقط میخوندم که تموم شه...اخراش که فقط صفحه رد میکردم...نکات اموزنده خوبی هم داشت فقط کاش اینقدر بیخود کش داده نمیشد...بهرحال سلیقه ای هست

- بیشتر
maryam.m
۱۴۰۳/۰۵/۰۲

کتاب خسته کننده ای بود نمیدونم چرا با استرس تمامش کردم تند تند خوندم که برسم به پایان داستان و انتخاب امیرعلی 🤔 نمیدونم چرا دوست نداشتم انتخاب امیرعلی رو !!! یخورده واسم قابل هضم نبود که انتخاب پسر مذهبی قصه چنین

- بیشتر
b
۱۴۰۱/۰۳/۱۸

دوستش نداشتم

هر جور که فکر می‌کنی درسته، زندگی کن. فقط یه چیزی رو بدون... اگر درست تو غلط منه، حق نداری به زور بهم تحمیلش کنی!
محبوبه غلامی
زمونه عوض شده! هر ساله آدما باتجربه‌تر می‌شن! روز و ماه و ساعت هر چی بیشتر بگذره، سن آدما بیشتر بشه، دوران عوض می‌شه. زمان آدما رو باتجربه‌تر می‌کنه، پخته‌تر می‌کنه... وقتی از مرتبهٔ خامی به پختگی اعلا برسی... اینجا استثنائاً سوختن جایزه!
محبوبه غلامی
خوب باش. خوب باشی دنیا خوبه!"
محبوبه غلامی
خوب باش. خوب باشی دنیا خوبه!"
محبوبه غلامی
زندگی مثل قصه است درسته تموم می‌شه و حکایت تازه شروع می‌شه. اما وقت خواب، همهٔ مادرا برای بچه‌هاشون قصهٔ تکراری می‌خونن تا خوابشون ببره امیرعلی. تکرار جایزه... به شرطی که دلت قرص باشه.
محبوبه غلامی
یه چیزی بوده تموم شده. می‌خوای شروع بشه، به خودم بگو از در دُرستش برم... این‌طوری منو می‌ندازی تو دالون‌های تاریک و تنگ... همهٔ درا قفل... همهٔ چراغا خاموش.
محبوبه غلامی

حجم

۴۸۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۲۸ صفحه

حجم

۴۸۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۲۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰
۷۰%
تومان