کتاب دست و پا باش
معرفی کتاب دست و پا باش
دست و پا باش کتابی از نیک وویچیچ یکی از توانمندترین سخنرانهای انگیزشی دنیا است که با ترجمه محمد صداقتی جهرمی به چاپ رسیده است.
درباره کتاب دست و پا باش
نیک وویچیچ سخنرانی موفق است که از لحاظ جسمی با تمامی افراد جهان متفاوت است. تفاوتی جسمانی که به تمایزی رفتاری تبدیل شده است. نیک وویچیچ متولد استرالیاست و به علت ابتلا به یک بیماری نادر در هنگام تولد از نعمت دست و پا محروم بوده است. در کودکی متوجه شد که هیچ شباهتی با دیگر کودکان ندارد. او دست نداشت، پا نداشت و دلیلی هم برای خوشحالی نداشت. همکلاسیهایش او را مسخره میکردند و روزبهروز بر ناراحتیهایش افزوده میشد. هر چند در کودکی دچار افسردگی شده بود، اما کمکم و با کمک پدر و مادرش آموخت تا قابلیتهایش را افزایش دهد.
بهرغم اینکه بدون دست و پا به دنیا آمده، هرگز در حصار شرایط خود نمانده است. به سراسر دنیا سفر میکند و میلیونها نفر را تحتتأثیر قرار میدهد. او یک الگوی انگیزشی تمامعیار است. او به مردم دنیا میآموزد تا با ایمان، امید، عشق و شجاعت خویش بر ناملایمات زندگی چیره شوند، مسیر الهی را در پیش گیرند و به اهداف خود برسند. او به همهٔ ما یادآور میشود که نباید اجازه دهیم اهدافمان به آرزو تبدیل شوند. با اینکه محدودیت دارد، اما هرگز خود را ناتوان ندیده است. او در رشتههای شنا، موجسواری و گلف فعالیت میکند و عاشق هیجان است.
شرایط استثنایی نیک میتوانست نقطه ضعفی بزرگ به حساب آید، اما او دقیقاً همین نقطه ضعف را به فرصت تبدیل کرد. حضور خداوند در زندگیاش باعث شده تا معنای زندگی را درک کند. او همهٔ افراد دنیا را به قدم گذاشتن در مسیر الهی فرا میخواند. هماکنون یکی از تأثیرگذارترین سخنرانان انگیزشی در دنیا محسوب میشود و مؤسسهٔ «زندگی بدون دست و پا» را اداره میکند. نیک در این کتاب به همهٔ ما یاد میدهد چگونه خداوند در سختترین لحظات زندگی با ماست.
خواندن کتاب دست و پا باش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوست داران کتابهای انگیزشی و موفقیت مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب دست و پا باش
خوشبختی، مربی است
اکنون با هم به بررسی برخی نصایح جدی مربیگونه میپردازیم. من معتقدم که همهٔ معتقدان این وظیفه را برعهده دارند تا بهعنوان یک مربی مذهبی ایفای نقش کنند و همهٔ افراد معتقد یا غیرمعتقد دیگر را راهنمایی کنند. آنها میبایست تا زمانی که آن افراد وارد مسیر الهی شوند، استوار در این راه قدم بردارند.
من هیچوقت اینگونه فکر نکردهام که میتوانم بهعنوان یک مربی، اعتقاد را ترویج کنم، مگر آنکه جوانترها درخواست کردهاند تا آنها را نصیحت یا راهنمایی کنم. من در سنین نوجوانی و اوایل بیستسالگی، درحال ساخت حرفه و شغل حرفهای خودم بودم. همواره خودم را یک دانشآموز دانستهام نه یک معلم. از زمانی که با اعتقادات و ایمان، بزرگ شدم، رشد کردم و هدفم را گسترش دادم، ترویج و تبلیغ بهطور طبیعی به طرف من میآمد. همان مواقعی که توسط جوانترهایی که میخواستند سخنرانهای عمومی، مبلغان مذهبی و بشارتدهنده شوند، محاصره میشدم. در سیسالگی متوجه شدم بدون آنکه متوجه باشم، مبلغ مذهبی دیگر افراد شدهام. درحقیقت به اندازهٔ کافی تجربه داشتم تا بتوانم دیگران را در این مسیر یاری دهم.
داشتن این نقش بدون کمک خداوند و راهنماییهای او، هیچگونه ارزشی ندارد. ایفای نقش بهعنوان یک مربی همیشه آسان نیست، زیرا من نیز انسانی هستم که کامل نیست. من صرفاً تلاش میکنم تا بهترین خودم باشم و امیدوارم تا مسیر رشد اعتقادی را هر روز بهتر و پرقدرتتر بپیمایم. «دستورالعمل را به یک مرد عاقل بدهید و او عاقلتر خواهد شد. به یک مرد نیکوکار بیاموزید و او دانشش را افزایش خواهد داد.»
از شیوهای که جوانترها را راهنمایی میکنم، لذت میبرم. شیوهای را اتخاذ کردهام تا اشتباهاتی را که خودم در آن سن انجام دادهام پوشش دهم. هر زمان که جوانترها را میبینم که درسهایم را یاد گرفتهاند و آنها را به کار میگیرند، انرژی دوبارهای وجودم را فرا میگیرد. آنها این درسها را به گونهای در زندگی به کار میگیرند که بتوانند انسانهای بهتری باشند. این آموزهها را بهعنوان هدیههایی در اختیارشان میگذارم تا زندگی آرامتری داشته باشند.
خداوند همهٔ ما را بهعنوان یک خانواده آفریده است، بنابراین همه را بهعنوان خواهر و برادرهای جوانتری میبینم که میخواهم کمکشان کنم. این زیبایی داشتن خانوادهای از جانب خداوند است. ما مراقب یکدیگر هستیم. استاد لوئیز۵۰ دیدگاه دیگری را دربارهٔ نقش مربی بیان میکند:
«ما هر دو بیمارانی هستیم که در یک بیمارستان بستری شدهایم. من کمی قبل از تو آمدهام و به همین دلیل میتوانم تجاربم را با تو به اشتراک بگذارم.» این دیدگاه متواضعانه را دوست دارم. انسانیت بخش ضروری مربی بودن است. اگر خودتان را علامهٔ دهر و مصون از خطا معرفی کنید، دیگران چگونه میتوانند امید داشته باشند تا از شما چیزی یاد بگیرند؟
مربیای که ادعا میکند هیچ اشتباهی انجام نداده و نخواهد داد را نمیتوان مربی خطاب کرد. چنین فردی لیاقت مربی شدن را ندارد. به دنبال مربیانی باشید که در فرایند، یاد میگیرند و میآموزند. ریسک میکنند و از اشتباهاتشان درس میگیرند. زیرا معتقدم اینگونه مربیها به شما کمک میکنند تا از اشتباهاتی که خودشان مرتکب شدهاند، دوری کنید. همواره نقصها و شکستهایم را به دقت نگاه میکنم؛ درسهایی که از آنها میآموزم باعث میشوند تا مربی بهتری باشم و نقشم را بهتر ایفا کنم. به آدمهای اشتباهی اعتماد کردهام؛ تصمیمات به دور از فکر و بیپروایی اتخاذ کردهام؛ حتی سعی کردهام کارهای طولانی را در زمانهای خیلی کوتاه انجام دهم. برخی از این اشتباهات برای من هزینههای مالی در پی داشتهاند، برخی باعث ایجاد اختلال در روابط دوستانهام شدهاند. تعدادی از آنها برایم سخت و دردناک تمام شدهاند. اما همهٔ آنها به من درسهای فراوانی آموختهاند. آنها باعث شدهاند تا من به مربی بهتری تبدیل شوم؛ یک مربی بهتر و مؤثرتر برای همهٔ آنانی که از من حمایت، راهنمایی و نصیحت میخواهند.
مربی بودن، آسانترین چیزی نیست که میتوانید انجام دهید ــ زمانبر است و به تفکرات جدی نیاز دارد. شما نمیخواهید که راهنماییهایتان باعث شود فردی وارد مسیر اشتباهی شود؛ اینگونه نمیخواهید که اطلاعات منقضیشده یا غلط در اختیارشان بگذارید. دیگران را زیر پروبال خود گرفتن و ایفا کردن نقش مربی برای آنها، بسیار چالشبرانگیز و زمانبر خواهد بود. بعضی اوقات که به دیگران پیشنهاد میدهم تا بهعنوان مربی ایفای نقش کنند، میگویند که برای انجام این کار شایستگی، قدرت و ایمان کافی ندارند. اما بهنظر من هر فردی که یک سفر اعتقادی طولانیمدت را تجربه کرده باشد، میتواند در مسیر عقلانیت، تشویق و حمایت گام بردارد.
مربی بودن میتواند بهسادگی صرف یک فنجان قهوه به همراه یکی از دوستانتان در طول هفته و به اشتراک گذاشتن اعتقادات باشد یا میتواند به دشواری انجام یک پروژهٔ سخت، زمانبر و چالشبرانگیز باشد. همواره از راهنمایی کردن افرادی که از لحاظ اعتقادی بالغ نشدهاند و در مسیر الهی قدم نزدهاند، شادمان و مسرور میشوم. من میخواهم که به آنها کمک کنم تا رشد کنند و در زندگی قابل اتکا، شاد و پرنشاط باشند.
برادن توسط برایان و میندی، بزرگ و تربیت شده است. در زمان کودکی نسبت به والدینش و اعتقاداتشان سرکش بوده است. او اینگونه بیان میکند: «افراد زیادی همیشه در این باره با من صحبت میکردند که خداوند برنامهای برایم در نظر گرفته است، اما من به دین و مذهب اهمیتی نمیدادم. هر کاری انجام میدادم تا به هر دلیلی به دردسر بیفتم.»
حجم
۱۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
نظرات کاربران
واقعا خیلی الهام بخش و قشنگ بود.