دانلود و خرید کتاب با تو سقوط می کنم سارا نظری
تصویر جلد کتاب با تو سقوط می کنم

کتاب با تو سقوط می کنم

معرفی کتاب با تو سقوط می کنم

کتاب با تو سقوط می کنم نوشته سارا نظری است. این کتاب داست. این کتاب داستان یک خانواده است بعد از اتفاقی شوم و تلخ، کتاب روایتی جذاب است از تاثیر مرگ بر آدم‌های مختلف.

درباره کتاب با تو سقوط می کنم

پگاه دختر جوانی است که همراه پسرعمه‌اش کیوان به کوهنوردی رفته‌اند. زمانی که پگاه کارگاه می‌زده‌ برای فرود و کیوان برایش ته طناب را گره زده است اما او سقوط کرده و طناب باز شده است و او فوت کرده است. داستان از یک گفت‌وگو شروع می‌شود زمانی که پیوند خواهر پگاه در اتاقش نشسته است و ما متوجه می‌شویم با خواهر مرده‌اش صحبت می‌کند. خواهرش در اتاق است اما دیگران او را نمی‌بینند. این نوع روات و تعریف کردن اتفاقات از زبان پیوند برای پگاه داستان را پیش می‌برد و ما کم‌کم با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم. پدر سخت‌گیر است و این رفتارش را با ممنوعیت‌هایی که برای کیوان در انتشار عکس‌های پگاه گذاشته است نشان می‌دهد، از طرفی دیگر عمه بسیار زبان تند و تلخی دارد و از هیچ راهی برای آسیب به دیگران چشم‌پوشی نمی‌کند. او مدام تکرار می‌کند برادرش خوش‌بخت است که دخترش مرده و خودش بدبخت است که با پسری که دیوانه شده است باید زندگی کند. ما کم‌کم افراد دیگر را می‌شناسیم و در این میان روایت از طرف پیوند است دختری که همواره در سایه محبوبیت و رفتار خواهرش نادیده گرفته می‌شده. داستان روایت آدم‌هایی است که با هم صحبت نمی‌کنند و این گفت‌و‌گو تعامل نداشتن آسیب بسیاری به آن‌ها زده است. روایتی جذاب با شخصیت‌هایی عمیق.

خواندن کتاب با تو سقوط می کنم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب با تو سقوط می کنم

«کاش بیدار نمی‌شدم.»

همان اول صبح هم که پگاه پتو را از سرم کنار زد همین را به‌اش گفتم. «کاش هر روز، روز خاک کردنت بود، نه روز مسجدت.» پتو را که کنار زد، خیلی وقت بود بیدار بودم و داشتم انگشت‌های بی‌حسم را فشار می‌دادم روی گوشم تا صدای آواز بلند و غلیظ و سوزناک مادربزرگ را نشنوم که صداش تا وسط‌های کوچه می‌رفت. فکر می‌کردم تا امروز عصر که مسجد تمام شود، مادربزرگ می‌خواهد یک‌ریز این شعرها را از ته گلو بخواند و اگر توانست اشک کسی را دربیاورد، برای جایزه، اسم مُردهٔ آن‌ها را هم اضافه کند بغل اسم پگاه. الآن اسم پگاه را که می‌آورد دو خط اسمِ دیگر را هم پشت‌بندش می‌خواند. حتماً توی مسجد من و مامان هم باید سرمان را بیندازیم پایین و سعی کنیم جلوِ مردم، بیش‌تر و بهتر از توی خانه گریه کنیم.

پگاه ایستاده است بالای سرم. «پیوند، بلند شو برو نگذار گریه کند. پیرزن گناه دارد، قندش می‌افتد.» 

«حتماً خودش دوست دارد که این‌طور از ته دل گریه می‌کند. چند روز است که صبح‌ها با صدای وِی کردن‌هاش بیدار می‌شوم. خسته شدم.»

«تو می‌فهمی مادربزرگ چه می‌خواند؟»

«فقط اسم تو را می‌فهمم.»

«دربارهٔ لَختی و سنگینیِ موهای مشکی و چالِ لپ‌هام موقع خندیدن هم یک چیزهایی می‌گوید.»

مادربزرگ این چند روزه هر وقت دلش خواسته خوانده است، حتی همان شب اول که هم‌کلاسی‌های دانشگاه پگاه و دوتا از استادهاش دورتادور هال نشسته بودند روی زمین، زُل زده بودند به من و مامان و بابای معذب که نشانده بودندمان روی صندلی‌های کنار دیوار آشپزخانه و نمی‌دانستیم ژستِ صاحب‌عزا بودن چه‌طوری است تا برویم توی نقشش. همه خفه‌خون گرفته بودیم تا وقتی مادربزرگ بالاخره تکلیف‌مان را روشن کرد. خودش به‌تنهایی سکوت کش‌دار اتاق را، که فقط صدای به هم خوردن فنجان‌ها می‌شکستش، تمام کرد و شروع کرد به خواندن و آن‌قدر خواند که همه را به گریه انداخت، حتی آن استادی که پگاه عکسش را توی گوشی‌اش نشانم داده بود و گفته بود «این استادمان می‌گوید از ایرانی‌ها مُرده‌پرست‌تر نیست.» بعد که صدای موف‌موفِ همه بلند شد، مادربزرگ با رضایت و لبخند همه را یکی‌یکی نگاه کرد، بلند شد و رفت واحدِ عمه، پیشِ بقیهٔ مهمان‌ها. 

fatima afsharian
۱۴۰۱/۰۶/۱۸

خوب بود و عجیب

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۲۱۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۵۰%
تومان