دانلود و خرید کتاب ضربت متقابل: کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) حسین بهزاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب ضربت متقابل: کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) اثر حسین بهزاد

کتاب ضربت متقابل: کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ضربت متقابل: کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

«ضربت متقابل» کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در نبرد رمضان از تیر تا پایان شهریور ماه ۱۳۶۱ است که توسط گل‌علی بابایی( -۱۳۴۲) و حسین بهزاد( -۱۳۴۰)، گردآوری و تهیه شده است. این کتاب در دوازدهمین جشنواره کتاب سال دفاع مقدس در رشته پژوهش به عنوان اثر برگزیده معرفی شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «مرحله‌ی چهارم عملیات عظیم «الی بیت‌المقدس» در سوم خرداد ماه ۱۳۶۱ با فتح خرمشهر به پایان رسید اما سؤالی در همان برهه تاریخی مطرح بود و آن اینکه آیا هدف غایی این عملیات تا همین‌جا؛ یعنی بازپس‌گیری خرمشهر بوده یا اهداف دیگری نیز در آن نبرد، مدنظر طراحان اصلی و فرماندهان ارشد این مصاف بوده است؟ دکترمحسن رضایی میرقائد؛ فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از -۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶- در رابطه با اهداف این عملیات می‌گوید: ... قصد ما در عملیات الی بیت‌المقدس، این بود که از مرز عبور کنیم، اما دیگر امکان پیشروی وجود نداشت... اولین کار عراق به محض ورود نیروهای ما به منطقه[ بین جاده‌ی اهواز- خرمشهر تا دژ مرزی یعنی از جنوب «پادگان حمید» تا روبروی «ایستگاه حسینیه» به عرض ۶۰ کیلومتر و عمق ۱۵ کیلومتر ]، عقب‌نشینی از روبروی «اهواز» بود... وقتی که ما به «قلب منطقه»[ که از آن یاد شد ]رسیدیم، دشمن عقب کشید. برای این که او زمینِ روبروی «اهواز» را فدای «بصره» می‌کرد. عراق راهی جز این نداشت، چرا که احتمال داشت «بصره» را هم از دست بدهد. رفتن ما به سمت «بصره» جدی بود. ما می‌خواستیم به «اروند» بچسبیم. از نظر سیاسی می‌گفتیم اگرچیزی می‌خواهیم از عراق بگیریم، باید همزمان با آزادی «خرمشهر» باشد. چون احتمالِ آتش‌بس را می‌دادیم. ما در حقیقت با[ تصرف ]سرزمین‌های بعدی، می‌توانستیم[ از موضع قدرت ]با عراق مذاکره کنیم...»
پایی که جا ماند
سیدناصر حسینی‌پور
نورالدین پسر ایران
معصومه سپهری
فرار از موصل: خاطرات شفاهی محمدرضا عبدی
حسین نیری
بابانظر: خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد
سیدحسین بیضایی
گمشده من‏‫: سرگذشت قرارگاه سری نصرت و نقش شهید علی هاشمی به روایت دکتر محسن رضایی‏‫
محمدمهدی بهداروند
شنام
کیانوش گلزار راغب
سنگ‌ریزه‌هایی که شمارش نشدند (خاطرات سرتیپ قیس صبیح الزیدی)
فاطیما فاطری
۱۳۳ نفر آخر: خاطرات اسیر آزاد‌شده ایرانی شریف صابری
محسن سنچولی پردل
لشکر خوبان: خاطرات مهدی‌قلی رضایی
معصومه سپهری
جهنم تکریت؛ خاطرات سرگرد آزاده مجتبی جعفری
مجتبی جعفری
زندانی فاو؛ خاطرات گروهبان دوم عراقی عماد جبار زعلان الکنعانی
عماد جبار زعلان کنعانی
زیر پوست جنگ
وحید خضاب
دلیل
حمید حسام
توفان سرخ؛ خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعظیم الشکرچی
عبدالعظیم الشکرچی
تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر: خاطرات ناخدا یکم هوشنگ صمدی فرمانده گردان تکاوران در خرمشهر
سیدقاسم یاحسینی
آسمان مال من بود؛ خاطرات سرهنگ خلبان صمدعلی‌ بالازاده
ساسان ناطق
حمله هوایی به الولید (اچ -۳)
احمد مهرنیا
همپای صاعقه
حسین بهزاد
تک آور گردان یکم
اکبر پیرپور
جنایت‌های ما در خرمشهر؛ خاطرات افسران عراقی از خرمشهر
محمدنبی ابراهیمی

نظرات کاربران

گمنام
۱۴۰۰/۱۰/۱۰

تا قبل از این کتاب فقط یک سری خاطرات و مسائل کلی از شهید همت شنیده بودم همونی که همه مون میدونیم ولی باید این کتاب رو خوند تا فهمید همت چقدر زحمت کشیده/واقعا اینها اَبَر مرد بودن، چقدر زحمت

- بیشتر
سید مهدی
۱۴۰۲/۰۴/۱۳

کتابی که خواندن آن را برای شناخت قهرمانان جنگ به ویژه شهید بزرگوار حاج ابراهیم همت توصیه می‌کنم. در کنار این، همچون یک فیلم سینمایی و مستند، جنگ در عملیات رمضان بخوبی تجسم می‌یابد. البته در قسمتی از کتاب در

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۲)
مرحوم سید احمد خمینی در قسمتی از مصاحبه چاپ نشده‌ای که پس از وفات وی منتشر شد در این باره می‌گوید: «... در مقابل مسأله خرمشهر، امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما سرانجام مسؤولین جنگ گفتند: «که ما باید به کنار شط‌العرب برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم.» امام اصلاٌ با این کار موافق نبودند و می‌گفتند: «اگر بناست شما جنگ را ادامه بدهید، بدانید که اگر این جنگ با وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست. ما باید این جنگ را تا نقطه‌ای خاص ادامه بدهیم و الآن هم که قضیه‌ی فتح خرمشهر پیش آمده، بهترین موقع برای پایان جنگ است. »
محمد
وقتی لشکری افسران و درجه داران آن کشته بشوند، دیگر افسر و درجه دار نخبه را که نمی‌توانند یک شبه مثل هزار نفر مشمول، لباس تن شان کنند و به این واحدها بفرستند. سرباز به این لشکر می‌شود داد، ولی تهیه‌ی افسر و درجه دار مجرب برای آن که به این سادگی نیست.
سید مهدی
خیلی با ظرفیت با این کم و کسری‌ها کنار آمدند و فقط فکر و ذکرشان معطوف به این بود که حمله چه وقت شروع می‌شود تا بروند به حساب دشمن برسند.
سید مهدی
منتهی این «ریپر»‌ها مستقیم به[ مثلث ]چهارمی‌ خوردند. همّت حمله کرده،[ وبر اساس قرائنی که داشته ]رفته به[ طرف ]خود مثلث سومی و درست هم گفته، اما این ریپر ما آنجا خورده و دیدیم چهارمی است. حالا این کار اینطور شده.
سید مهدی
الحق هم جای تعجب داشت زدن این خاکریز عظیم. چطور می‌شود باور کرد در شرایطی که به مسافتی کمی جلوتر از مهندسی، بچه‌ها با دشمن شدیداً درگیر هستند، پشت سر آنها، لودرها و بلدوزرها بیاید و خاکریز بزند و جلو بیایند؟ بچه‌های ما، با مشاهده‌ی همین صحنه‌ها بود که شارژ روحی می‌شدند. وقتی می‌دیدند بلدوزرها و لودرها پشت سرشان دارند بی‌وقفه جلو می‌آیند و برای آنها خاکریز تأمینی را می‌زنند، از حیث روحیه خیلی تقویت می‌شدند.
سید مهدی
امام صراحتاً اعلام می‌کند؛ «هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود! و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، بیشتر فحش شنیدید و می‌شنوید.»
سید مهدی
حین مراجعت، سیاهه‌ی حدود چهل، پنجاه نفر را دیدیم که دارند از طرف جاده به سمت کانال می‌روند. ما و آنها به فاصله ۱۰ متر از هم از کنار همدیگر عبور کردیم. وقتی به کنار جاده برگشتیم، برادر خالصی با لحنی عجیب گفت: آقای مطلب‌زاده؟! گفتم: بفرمایید. پرسید: آیا شما آن عراقی‌ها را ندیدید؟ بهت‌زده گفتم: عراقی‌ها؟ نه! عدّه‌ای از کنارمان رد شدند و رفتند طرف کانال، گفتیم لابد از بچّه‌های خودمان اند. برادر خالصی ناخشنود سر تکان داد و گفت: «نه برادر! آنها عراقی بودند، چه راحت از کنار شما در رفتند!»
سید مهدی
در یک مورد، یکی از این تانک‌ها، تخته گاز داشت فرار می‌کرد و هر چه برادرها به طرف آن آر. پی. جی. می‌زدند، به آن کارگر نمی‌شد. دفعتاً دیدیم یکی از بچه‌ها از مقابل این تانک فراری سردرآورد و درست عین مسافری که در خیابان‌های تهران بخواهد تاکسی بگیرد، با حرکت دست به تانک علامت توقف نشان داد. با کمال حیرت دیدیم تانک عراقی متوقف شد. آن برادر از جثه غول پیکر تانک بالا رفت، گوش راننده را گرفت و او را از تانک پائین کشید.
سید مهدی
در داخل نفربر مرکز پیام، اسماعیل قهرمانی؛ قائم مقام فرماندهی تیپ ۲۷ در تذکری دوستانه, با اشاره به مکالمه با منتظری, خطاب به فرمانده تیپ۲۷ می‌گوید: قهرمانی: حاجی؛ لطف بفرمائید که سوء تفاهم یک وقت نشود! موقعی که بچه‌ها دارند صحبت می‌کنند، وسط حرف شان نپر. قطع نکن حرف‌شان را. همّت: چشم!...
سید مهدی
لحاظ تسلیحات هم خب، خودتان می‌دانید، واحدهای رزمی بسیج کلاً به سلاح سبک مجهزند؛ یعنی تفنگ هجومی آ. کا. ۴۷ کلاشنیکف و موشک‌انداز انفرادی آر. پی. جی. هفت و تیربار ژ-۳ یا گرینوف. ما هم به همین تجهیزات مسلح بودیم و شکر خدا کم و کسری نداشتیم.
سید مهدی

حجم

۸٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰۹ صفحه

حجم

۸٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰۹ صفحه

قیمت:
۲۰۱,۰۰۰
تومان