دانلود و خرید کتاب روزگار وصل حمیده عالشی (نوشین)
تصویر جلد کتاب روزگار وصل

کتاب روزگار وصل

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب روزگار وصل

کتاب روزگار وصل نوشته حمیده عالشی(نوشن) است. این کتاب رمانی جذاب است که شما را با خود همراه می‌کند.

درباره کتاب روزگار وصل

این رمان، داستان زندگی زنی است حدودا چهل‌ساله که از سختی‌ها و ناملایمات زندگی به تنگ آمده و به دنبال راه گریزی است که او را به آرامش حقیقی و درونی برساند.

این کتاب دو ویژگی دارد؛ اول آنکه نویسنده تا حد امکان از طولانی شدن کلام خودداری کرده است، آن هم به دو دلیل، اول اینکه این موضوع باعث منحرف شدن ذهن خواننده از مفهوم اصلی موردبحث می‌شود و دو اینکه  واگذار کردن تیجه‌گیری برخی مسائل و مفاهیم به ذهن و جان خود خواننده باعث می‌شود خواننده در داستان غرق شود و با شخصیت‌ها سفر کند. 

دومین ویژگی کتاب این است که از کاربرد الفاظ پیچیده و ثقیل خودداری شده تا هر خواننده‌ای با هر سطح از معلومات، قادر به برقراری ارتباط با داستان این روایت باشد. این کتاب داستان زنی است که تلاش می‌کند تا به چیزی که می‌خواهد برسد، همه چیز از روزی شروع می‌شود که زن خسته و افسرده از دعوا با همسرش و درگیری‌هایش برای پسرش به پارک می‌رود تا پیاده روی‌ کند و زنی کنارش می‌نشیند. او برای زن حرف می‌زند و فکر می‌کند زن هم درگیر مشکلات زیادی است اما زن می‌گوید این‌طور نیست و سعی می‌کند راه پیدا کردن آرامش را به او یاد دهد. 

خواندن کتاب روزگار وصل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب روزگار وصل

در همین افکار بودم که حس کردم کسی دستم را گرفت. به خودم آمدم. خانمی کنارم روی نیمکت نشسته بود. تقریبا ۸-۷ سال از خودم جوان‌تر و خیلی بشاش، شاداب و شیک‌پوش (برعکس من). کمی اضافه‌وزن داشت، ولی نه آن‌قدر که توی ذوق بزند، شاید در حد ۳ یا ۴ کیلو. پالتوی کرم‌رنگ و شلوار قهوه‌ای پوشیده بود. شال، کیف و کفشش هم ترکیبی از دو رنگ کرم و قهوه‌ای بودند. بوی عطر گرمش را با وزش باد حس می‌کردم. لبخند لطیفی به لب داشت و آرایش خیلی ملایم و متینی به صورت. وقتی نگاهش می‌کردم احساس می‌کردم از سال‌ها پیش او را می‌شناختم.

سراسیمه گفتم: ببخشید، متوجه نشدم کی آمدید اینجا.

گفت: اشکالی ندارد. دیدم که خیلی در فکری. در این حال دیدمت، ناراحت شدم. احساس کردم به کمک نیاز داری.

با تعجب گفتم: از کجا فهمیدید؟ بله واقعاً دلم می‌خواهد با یک نفر درددل کنم. به کسی نیاز دارم که درکم کند. خیلی خسته‌ام. بریده‌ام. با همسرم کنار نمی‌آیم، با پسر نوجوانم مشکل دارم. هر روز دعوا، هر روز جنگ اعصاب. از صبح تا شب در خانه زحمت می‌کشم؛ رفت‌وروب، بشور و بپز، خرید،... کسی هم نیست قدرم را بداند. حتی کسی را ندارم که با او دردودل کنم. وقتی هم با یکی سر دردودل را باز می‌کنم یا آن‌قدر آه و ناله می‌کند که ثابت کند از من بدبخت‌تر است یا شروع می‌کند راهکارهای کارشناسانه دادن که با شوهرت این رفتار را بکن، با پسرت این‌جوری حرف بزن ... که هیچ‌کدام هم به درد من نمی‌خورند، چون آن‌ها از اصل و ریشه‌ی ماجرا و روحیات دقیق من، همسرم و پسرم اطلاع کافی ندارند. برای همین بعد از درد دل هم حالم بهتر نمی‌شود که هیچ، بدتر هم می‌شود.

کاربر ۲۱۸۴۵۱۴
۱۴۰۰/۱۰/۰۶

این کتاب قوانین فنگشویی رو خیلی راحت و روان با استناد به ایه های قرآنی آموزش میده

atabai
۱۴۰۰/۰۹/۰۲

کتابی که با قسمت حقیقی مان در ارتباط میشه و قسمت پنهان وجودمان را اشکار میکنه . به نظرم به تمام انسانها پیشنهاد میشه

هديه
۱۴۰۰/۰۸/۱۶

نثر روان و شیوایی داشت. خوندنش رو به کسانیکه به عرفان و خودشناسی علاقه دارند توصیه میکنم.

داستایوفسکی گفته است: من فقط از یک‌چیز می‌ترسم؛ آن هم این است که شایستگی رنج‌هایم را نداشته باشم.
m-a

حجم

۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان