کتاب در ذهن سال ها
معرفی کتاب در ذهن سال ها
کتاب الکترونیکی در ذهن سال ها نوشتهٔ اکبر تمسکی در نشر حکمت کلمه به چاپ رسیده است. این کتاب از شش قصهٔ به هم پیوسته تشکیل شده است. تکنیکهای قصهگویی در ذهن سالها شامل پرشها، حرکتها، لحن روایت و... همه و همه مجابت میکنند حتی وقتهایی که با اتفاقی در داستان، کامت تلخ میشود، باز هم دلت بخواهد به خواندن ادامه بدهی و در پای قصههایش بنشینی.
درباره کتاب در ذهن سال ها
در ذهن سالها کتابی بسیار خوشخوان است که همانطور که در عنوان فرعی خود مشخص است، وامدار سنت قصهگویی است. اکبر تمسکی روش قصهگویی سنتی را در دنیای مدرن و مفاهیم جدید به کار برده است و البته گاهی نیز ناگزیر از استفاده از تکنیکهای نوین بوده است.
کتاب در ذهن سال ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به تمام علاقهمندان به داستان، مخصوصاً علاقهمندان به شیوههای قصهگویی گذشته، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در ذهن سال ها
میدان نخواست از حجره بیرون بیاید. خود را در عبای کهنهاش پیچید و به چیزی هم فکر نکرد. درون عبا سر به زانو گذاشت و دلش میخواست گریهای طولانی در چشمانش چنان جای گیرد که هیچکدام از چشمهایش به کار نیاید و نیز زبانش برای همیشه به هم برآمده و بسته شود.
زن برفهای چسبیده به شیشهی پنجره را با دست پاک کرد. چند ضربه پشت سر هم زد به همان جایی از شیشهی پنجره که پاک کرده بود. جوابی دریافت نکرد. چند دقیقه در انتظار ماند. وقتی فهمید خبری از میدان نیست، در را آهسته باز کرد و دزدکی نگاهی انداخت به داخل حجره. در تاریکروشن فضای داخل حجره میدان را دید سر به زانو زیر عبا به خود فرو رفته است. از برجستگی عبای او دریافت کمانچه را مثل ستونی زیر خیمهی عبایش در بغل دارد. فکر کرد به همین حالت به خواب رفته. ظرف غذا را نزدیک او گذاشت و یواش از حجره خارج شد و در را آهسته پشت سر خود بست.
از محوطهی کاروانسرا که خارج شد برف به شدت میبارید.
او به این دلخوش بود هنگامی که از پیش میدان برمیگردد صدای کمانچهاش بلند شود و او نهانی به صدای خاطره انگیز ساز او گوش کند و به آرامی اشک بریزد. از سکوت وهمانگیز زمستان در بارش تند برف و دیدن میدان بدان صورت فرو خزیده به خود در عبا نا امید شد. دریافت این بارخبری از صدای ساز نیست. بغض کرد و نگاهی به حجره انداخت. حجره در برف و تاریکی فرو رفته بود. با دلسردی و اندوه فراوان کاروانسرا را ترک کرد.
فرات از زیادی برف که طی این چند شبانه روز یکسره میبارید دریافت رفتن با گاری در راهبندان ایجاد شده از برف ممکن نیست. نگران بود و میبایست هرطور شده امروز به میدان سر بزند. خود به خود سرما و برف سنگین این نگرانی را در او شدت میداد. تصمیم گرفت با اسب بدون گاری به کاروانسرا برود.
سوار بر اسب وارد کاروانسرا شد، چشم تیز کرد به سمت حجره و درجا میخکوب ماند.
حجم
۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه