دانلود و خرید کتاب خطبه خاک نگین فرهود
تصویر جلد کتاب خطبه خاک

کتاب خطبه خاک

نویسنده:نگین فرهود
انتشارات:نشر حکمت کلمه
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خطبه خاک

کتاب خطبه خاک دفتر اشعار سپید با مضامین اجتماعی و عاشقانه سروده نگین فرهود است که در انتشارات حکمت کلمه به چاپ رسیده است. 

خطبه خاک دومین مجموعه شعری است که از نگین فرهود منتشر می‌شود. او پیش از این دفتر شعر دیگری به نام از رنج اشیا را منتشر کرده بود. او در شعرهایش به مسائل مختلفی توجه نشان می‌دهد و با کمک کلمات، اثری می‌آفریند که زندگی را به تصویر می‌کشد. در اشعار این کتاب، مسائل و چالش‌های زندگی اجتماعی بیان شده است و در کنارش، از زندگی، فناپذیر بودن و ... سخن رفته است. علاوه بر این، انس گرفتن با عاشقانه‌های این کتاب نیز حال و هوای خاصی به شما می‌دهد. 

کتاب خطبه خاک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب خطبه خاک را به تمام علاقه‌مندان به اشعار شاعران معاصر پیشنهاد می‌کنیم.  

بخشی از کتاب خطبه خاک

صورت چگونه بردارم از آفتاب

معنا از تو

تا در لحظه‌های پر رونقِ خواب‌بیدارت

خالی گزیده جایی، نباشم از صورت و معنی

- تاریکا صورت من

که می‌ریزد در روشنایی تو -

سنگی برداشتم از سکوت و

چه حرف‌ها شکستم

از سرشکستهٔ رنج‌ام.

خون آوردی روان

بال بال کوب بر زمین.

حقیقت اما همین پرهای ریخته از استخوان بود

در هوا می‌رقصید وُ گفتی عاشقانه به منقارش.

وَ شاید دوباره از گلوت رزقی بردارد صدا وُ

بشنومت سیر

در چند کلمهٔ کوچک که زیر دندان دارد، پرحرف.

یا به یاد آورمت

با جامهٔ علف تن کردی

پوششی شدی بر سنگ

و ریشه‌های پرآب دهانت

از ذرات خاموش خاک می‌گذشت

به یاد آورمت

وقتی از شکاف سرت پروانه‌ای به هوا خاست وُ

دیگر پیله‌ام به حواست ننشست.

مثل رودخانه که ماه را می‌شکند در چین و شکن طره‌هاش

مرا بهل

مرا که در خمیدگیِ درختان خوابیده‌ام

نومید از شادی انگورها و انارها

مرا با می‌افتادنم می‌فرورفتنم دورتر

دور از دور ساعات پر ثمر می‌ابریدنم می‌باریدنم

مرا بهل

در باغی که پوزه از خاطرهٔ آب تر می‌کند و می‌میرد.

***

چندان که بگویم وطن

کلمه در تکلم خود درمی‌ماند

می‌غلتد در شط گردان گردن

شهید می‌شود.

ای لغتِ پاشیده بر آسفالت

که دوانی به جو

و گلوی ذبحت می‌ترسد از تلقینِ مرگ

پلک بر هم نِه!

ای من موی سپیدِ توام

موی سپید زنی که دوستش می‌دارم و

نامش بلند می‌پرد در میانهٔ حرف‌ها

«تو خانم زیبا!

با توام ایرانه خانم زیبا»!

می‌دمی و رخسارهٔ سنگ می‌خراشی

و مردگانِ زمینت

شکل خود را ذره ذره

از ارواح بی بدن بازمی‌گیرند.

گوشت مردار

از طاقتِ استخوانش شکسته برمی‌خیزد

وقتی بر کتف خاک نشسته

و آواز رئوف تو می‌جنباندش

برمی‌خیزد

چگونه در هیئت غایبت می‌خرامی؟

چگونه هرگز نیافتمت می‌تمامی؟

جا گذاشته‌ای در صورتم خون خروشانت را

دو رودِ روندهٔ دستهات

صورتم را می‌بلعند

زیر پوستم آرام بگیر

تا صدایم بیاساید و

بایستد از گریز

گورِ مرا تو می‌شناسی و

می‌دانی کجاست

آن‌که از دهانش مویه برمی‌دارند موران؟

کجاست که نطفهٔ باران

از خونابهٔ رنج‌هام آب می‌خورد؟

***

قوت غالب منی

در قوام می‌گیرد بدن از چشیدنت

ای انگبین نامت روان از صمغِ زبان!

فروردین در مراودهٔ علف و آفتاب

کوبه بر شکم بکوبی و کودکی‌ات پیکر به پهلو بغلتانَد

و خطِ دردی بر پوستم بیفتد طولانی

بپیچمت دور نفس

فرو برویم و برآئیم

فرو برویم و برآئیم

فرو برویم و ...

باز

برای استخوانم کمی رمق بیاور از بازوت

وَ رستاخیز جانم باش

صدایم را شکسته/ بسته

زیر فشار لب و دندان‌ها

برگردان به بیمارستان نبوی

بپیچد در احتیاطِ جادهٔ دزفول- اندیمشک

بدود با خنده‌های دبستان پیشگام

وَ در مرکز آسم

به سرفه بیفتد و

برخیزد از زمین‌ِ چمن راه‌آهن.

اینک ماه

که می‌تابد از قرص صورتت چهارده‌ساله

و هوش از هوشیاریِ خورشید می‌پرد.

بگو تا آرام بگیرد طبیعت

چنگی بنوازد رود و

پرده بیفتد از پچپچهٔ شب‌بوها و شب‌پره‌ها

از پردهٔ گوشم بلرزد، درآ

از لابه‌لای شیپوری‌ها و

دهان مرا بشنو!

دهانِ اسرافیلِ مرا

وقتی صور از آواز تو می‌گیرد و

از تکه‌های مردهٔ خود بلند می‌شود.

ای چشم‌های بومادرانت

ریخته در کاسهٔ نگاه

بوی مادر و

آویخته‌ای به هوا

و نیش زخم‌های عتیق آدم را نوشدارویند!

دهان نشنیدهٔ مرا بشنو!

نامت را

که بال گسترده در چهار جهتِ آدمیان

و فرمان خداست به فرشتگانِ مقرب

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۳۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۸,۳۰۰
تومان