کتاب نمی تونی به من آسیب بزنی
معرفی کتاب نمی تونی به من آسیب بزنی
کتاب نمی تونی به من آسیب بزنی نوشته دیوید گاگینز است که با ترجمه منا زنگنه منتشر شده است. کتاب نمی تونی به من آسیب بزنی به شما مدیریت ذهن و غلبه بر غیرممکنها را یاد میدهد.
درباره کتاب نمی تونی به من آسیب بزنی
دیوید گاگینز، دونده اِلترا ماراتون و رکورد دار سابق جهان برای بیشترین تعداد پول آپ در ۲۴ ساعت است. او در قالب یگان ویژه نیروی دریایی ایالات متحده فعالانه در جنگهای افغانستان و عراق خدمت کرده است. اما حقیقت زندگی این فرد موفق چیز دیگری است. او در کودکی بسیار ترسو بوده و البته بخش زیادی از زندگیاش اضافه وزن بالایی داشته است. اما یک تصمیم زندگیاش را تغییر میدهد، در ۳ ما ۴۵ کیلوگرم از وزنش را کم میکند و تبدیل به فردی میشود که میخواهد.
نویسنده درباره خودش میگوید زندگی روی خوشش را به من نشان نداده بود. من فقیر به دنیا آمده بودم و با بدبختی بزرگ شده بودم. در مدرسه شکنجه میشدم و همیشه مرا کاکاسیاه صدا میزدند. ما فقیر بودیم و با کمک دولت و در خانهٔ دولتی زندگی میکردیم. من افسردگی گرفتم. ما در ته چاه بودیم و آیندهٔ روشنی پیشرو نداشتم.
شاید شما دوران کودکی بهتری نسبت به نویسنده داشتید و یا حتی اکنون بهتر از او زندگی کنید؛ اما مهم نیست که چه کسی هستید، پدر و مادر شما چه کسانی هستند و یا بودند، کجا زندگی میکنید، شغلتان چیست، چقدر درآمد دارید؛ اما بدانید که تنها با ۴۰ درصد از تواناییهای خود زندگی میکنید. این کتاب به شما کمک میکند توانمندیهای خود را بشناسید و برای موفقیت قدم بردارید.
خواندن کتاب نمی تونی به من آسیب بزنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که در زندگی به دنبال موفقیت هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نمی تونی به من آسیب بزنی
سال ۱۹۸۱، کلاس اول بودم. من در کلاسها میخوابیدم؛ نه اینکه درسها برایم سخت باشد ـ حداقل نه در آن مقطع ـ بلکه نمیتوانستم بیدار بمانم. صدای آوازگونهٔ معلم برایم حکم لالایی را داشت. دستهایم را مانند یک بالشت روی میز میگذاشتم. روزی وقتی معلم مچم را گرفت، کلماتش همچون زنگ ساعتی بود که خاموش نمیشد. بچههای کوچک شبیه اسفنج، مفاهیم را با سرعت زیادی به خود جذب میکنند و از همان ابتدا مهارتهایی همچون خواندن، نوشتن و ریاضیات در آنها پایهریزی میشود؛ اما ازآنجاییکه من شبها کار میکردم، صبحها بر روی چیزی جز بیدارماندن نمیتوانستم تمرکز کنم.
زنگهای تفریح و ورزش داستان کاملاً متفاوتی داشت. آسانترین بخش آن، این بود که حواسم را جمع کنم و سختترین بخش پنهانشدن بود. نباید اجازه میدادم بلوزم کنار میرفت، نباید شلوارک میپوشیدم. زخمها همچون پرچم قرمزی بودند و باید آنها را پنهان میکردم؛ زیرا میدانستم که تعدادشان بیشتر هم خواهد شد. تازه، حداقل برای مدتی در زمین بازی و یا در کلاس احساس امنیت میکردم. زیرا تنها جایی بود که او دستش به من نمیرسید حداقل بهصورت فیزیکی. وضعیت برای برادرم هم در طول شش سال دبستان و سال اول دبیرستانش نیز به همین ترتیب ادامه داشت. او نیز باید زخمهایش را پنهان میکرد و دور از چشم همه چرت میزد، و زمانیکه زنگ میخورد، تازه زندگی واقعی ما شروع میشد.
از ویلیامز ویل تا محلهٔ ماستن در شرق بوفالو با ماشین تقریباً نیم ساعت راه بود. این دو محله یک دنیا باهم تفاوت داشتند. در شهر ماستن، مانند شرق بوفالو، کارگران سیاهپوست زندگی میکردند و وجههٔ خوبی نداشت. در اوایل سالهای ۱۹۸۰، اکثر ساکنینش سیاهپوست بودند. در آن زمان، کارخانهٔ فولاد بیتلحم، هنوز فعال و بوفالو جزو آخرین شهرهای مهم استخراج فولاد بود. اکثر مردهای شهر، سیاهپوست و سفیدپوست کارهای خوبی با درآمد بالا داشتند، تجارت در ماستن رونق داشت. البته برای پدرم وضعیت همیشه خوب بود.
حجم
۷۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۷۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
نظرات کاربران
اگه شما هم یه دیونه ی کله خر اید که مثله ابرقهرمانا ورزش میکنید تبریک میگم این کتاب ، کتاب مورد علاقتون میشه... توصیه میکنم قبل از خوندن این کتاب سری فیلم های راکی و کرید رو ببینید این کتاب راجع به
راه برای غلبه و رهایی بر تمام مشکلات که سد راه مون رو گرفته است.
عالی بهترین تعریفی که از افکار و توانایی های ما هست و اینکه نویسنده با گفتن داستان کلی خودش عقایدش رو نمایش میده که واقعا تاثیر بسیار مثبتی روی زندگی شخصی خودمون داره