دانلود و خرید کتاب صوتی روشنایی روز
معرفی کتاب صوتی روشنایی روز
کتاب صوتی روشنایی روز، نوشته یان فلمینگ، نویسنده داستانهای جنایی و جاسوسی انگلیسی است. او با مجموعه کتابهای جیمزباند شناخته میشود. این کتاب با ترجمه مرضیه خسروی و صدای یاشار ابراهیمی منتشر شده است.
درباره کتاب روشنایی روز
جیمز باند یک مامور آموزش دیده و حرفهای است، او در کشورهای مختلف با تروریست مبارزه میکند و بهخصوص متخصص مبارزه با تروریستهای روس است. در داستان اول روشنایی روز جیمز باند خوشمشرب و آدمکش، به برلین اعزام میشود تا به فرار یکی از جاسوسهای انگلیسی که قرار است بهوسیله یک تک تیرانداز روس کشته شود، کمک کند. این داستان پرهیجان و جذاب است و خواننده را با خود همراه می کند.
شنیدن کتاب روشنایی روز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای پلیسی جنایی و پرهیجان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب روشنایی روز
«پانصدمتر، چهارصد، سیصد، دویست، صد. مردی که از پشت سر در حرکت بود، سرعت خود را به پنجاه کاهش داد. او دستکش راستش را میان دندانهایش گذاشت و به کمک دندانهایش آن را درآورد. دستکش را میان پاهایش گذاشت و اسلحهاش را بیرون کشید.
احتمالا در این لحظه موتور سوار جلویی او را در آینه دید، زیرا ناگهان متعجب از این که در این ساعت از صبح پیک دیگری از کماندوهای سلطنتی را میبیند، سرش را به عقب برگرداند. انتظار داشت که موتور سوار عقبی یکی از پلیسهای نظامی آمریکا یا فرانسه باشد.
ممکن بود حتی یکی از نیروهای نظامی ناتو باشد، اما هنگامی که یونیفورم نیروهای سلطنتی را بر تن مرد دید، هم متعجب و هم خوشحال شده بود. او چه کسی میتوانست باشد؟ مرد جوان انگشت شست راستش را به نشانهی آشنایی بلند کرد و سرعت خود را به سی تا رساند، تا موتورسوار عقبی به او برسد. در حالی که یک چشم را به جادهی روبرو دوخته بود و با چشم دیگر صورت محو موتورسوار دیگر را در آینه میپایید، نام تمامی موتوارسواران بریتانیایی که در واحد ترابری ویژهی سرفرماندهی خدمت میکردند را از ذهن گذراند. آلبرت، سید، والی-شاید والی باشد، او هم چنین جثهی بزرگی دارد. اسم این لعنتی چه بود؟»
زمان
۲ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۱۱۵٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۱۱۵٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
جیمز باند هه زیادی فیکه . جاسوسا بیشتر اطلاعات میگیرن تا آکروبات بازی کنن
خیلی مصنوعی بود،اگرفیلم میشد هم بیشترشبیه فیلم هندی میشد تا جیمزباند، آخرداستان جائی که اسلحه دست جیمزبانداست وبه اون مرد شلیک میکنه مجددن مرد روی اون می افته واونوقت جیمزباند مشتی حواله صورتش میکند، اینجا اسلحه کجا رفت؟
جالب نبود