دانلود و خرید کتاب صوتی حاجی مراد
معرفی کتاب صوتی حاجی مراد
داستان صوتی حاجی مراد یکی از قصههای کوتاه صادق هدایت است که دربارهی مردی خودبین و خودپسند به اسم حاجیمراد است که اشتباه بسیار بزرگی مرتکب میشود. داستان حاجی مراد با صدای مصطفی طالبیان منتشر شده است.
دربارهی داستان صوتی داستان حاجی مراد
صادق هدایت، داستان حاجی مراد را با نگاهی به رسم و رسومات و فرهنگ غلط مرد سالار ایرانی نوشته است.
حاجی مراد مردی است بسیار سنتی و با طرز تفکری قدیمی. وقتی پدرش را از دست میدهد مادرش بر طبق وصیت او عمل میکند و تمام داراییشان را به طلا تبدیل میکند تا بتوانند به کربلا بروند. اما بعد از مدتی پولشان تمام میشود و به گدایی میافتند. حاجی مراد میتواند خودش را به عمویش برساند و پیش او بماند. و وقتی عمو فوت میکند، داراییهایش به علاوه لقب حاجی، همه به حاجی مراد میرسد. اما حاجی مراد از زن گرفتن شانس نیاورده است...
شنیدن داستان حاجی مراد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این داستان علاوه بر دوستداران داستانکوتاه، میتواند نظر پژوهشگران مردمشناسی هم جذاب باشد
دربارهی صادق هدایت
صادق هدایت در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ متولد شد. او نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. صادق هدایت را همراه محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و نیز، روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمانِ بوف کور او را مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. هرچند آوازه هدایت در داستاننویسی است، امّا آثاری از متون کهن ایرانی مانند زند وهومن یسن و نیز از نویسندگانی مانندِ آنتون چخوف و فرانتس کافکا و آرتور شنیتسلر و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کردهاست. شمار بسیاری از سخنوران ایرانی نسلهای بعدی، از غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و بهرام بیضایی تا رضا قاسمی و عباس معروفی و دیگران، هر یک به نوعی کمتر یا بیشتر تحت تأثیر کار و زندگی هدایت واقع شده و دربارهاش سخن گفتهاند.
از دیگر آثار صادق هدایت میتوان به زنده به گور، سگ ولگرد، نیرنگستان، سایه روشن و فواید گیاهخواری اشاره کرد.
صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد.
جملاتی از داستان صوتی حاجی مراد
ز این حرفها، گوش حاجی پر شده بود و یک اهمّیّت مخصوصی به لغت «حاجی» میگذاشت! به خودش میبالید و با لبخند بزرگمنشی جواب سلام میگرفت. این لغت، برای او حکم یک لقب را داشت، در صورتی که خودش میدانست که به مکّه نرفته بود! تنها وقتی که بچّه بود و پدرش مرد، مادر او مطابق وصیت پدرش، خانه و همه دارایی آنها را فروخت، پول طلا کرد و بنهکن رفتند به کربلا. بعد از یکی دو سال، پولها خرج شد و به گدایی افتادند. تنها حاجی به هزار زحمت، خودش را رسانده بود به عمویش در همدان. اتّفاقاً عموی او مرد و چون وارث دیگری نداشت، همه دارایی او رسیده بود به حاجی و چون عمویش در بازار معروف به حاجی بود، این لقب هم با دکان به او ارث رسیده بود! او در این شهر، هیچ خویش و قومی نداشت، دو سه بار هم جویای حال مادر و خواهرش که در کربلا به گدایی افتاده بودند، شده بود؛ امّا از آنها هیچ خبر و اثری پیدا نکرده بود.
دو سال میگذشت که حاجی، زن گرفته بود ولی از طرف زن، خوش بخت نبود. چندی بود که میان او و زنش پیوسته جنگ و جدال میشد. حاجی همه چیز را میتوانست تحمل کند، مگر زخمزبان و نیشهایی که زنش به او میزد و او هم برای این که از زنش چشمزهره بگیرد، عادت کرده بود او را اغلب میزد! گاهی هم از این کار خودش پشیمان میشد، ولی در هر صورت، زود روی یکدیگر را میبوسیدند و آشتی میکردند. چیزی که بیشتر حاجی را بدخلق کرده بود، این بود که هنوز بچه پیدا نکرده بود. چندین بار دوستانش به او نصیحت کرده بودند که یک زن دیگر بگیرد، امّا حاجی گولخور نبود و میدانست که گرفتن یک زن دیگر، بر بدبختی او خواهد افزود. از این رو، نصیحتها را از یک گوش میشنید و از گوش دیگر بیرون میکرد. وانگهی زنش هنوز جوان و خوشگل بود و بعد از چند سال با هم انس گرفته بودند و خوب یا بد زندگی را یک جوری به سر میبردند. خود حاجی هم هنوز جوان بود. اگر خدا میخواست به آنها بچه میداد. از این جهت، حاجی مایل نبود که زنش را طلاق بدهد ولی این عادت هم از سر او نمیافتاد: زنش را میزد و زن او هم بدتر لجبازی میکرد. به خصوص از دیشب میانه آنها سخت شکرآب شده بود.
زمان
۱۵ دقیقه
حجم
۱۳٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۵ دقیقه
حجم
۱۳٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
زن حاجی مراد از دست حاجی مراد راحت شد....
خیلی جالب بود ، خلاصه شده بود وبعضی متن ها بیان نشده بود بااینحال عالی بود.
عالی عالی اجرای درست و کاملا تکنیکی من آثار زیادی شنیدم و هست از صادق هدایت اما این عالی ترین بود ممنون از گوینده شما
داستان پردازی عالی البته ارتباط برقرار کردن با صادق هدایت یکم سخته کتاب در واقع انتقاد به شرایط آن زمان هست و اجرای بی نظیر گوینده که جزء معدود گوینده هایی است که پسندیدم
جالب بود