
دانلود و خرید کتاب صوتی راه خانه
معرفی کتاب صوتی راه خانه
کتاب صوتی «راه خانه» اثری است از جمعی از نویسندگان شامل «آنجی کیم»، «چارمین ویلکرسون»، «ایتاف رام»، «کریستین هارمل»، «کریستینا مک موریس»، «ربکا سِرِل» و «سجل بادانی» که با ترجمهٔ «ستاره سیدین» و صدای گروه گویندگان توسط نشر آوای موج کتاب منتشر شده است. این مجموعه داستانهایی را در خود جای داده که هرکدام با نگاهی انسانی و عمیق به مفهوم خانه، خانواده، ریشهها و بازگشت به خویش میپردازند. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب راه خانه
«راه خانه» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که هرکدام توسط نویسندهای متفاوت نوشته شدهاند و در کنار هم تصویری چندوجهی از معنای خانه، خانواده و هویت را ترسیم میکنند. این کتاب در قالب داستان کوتاه و با روایتی چندصدایی، به زندگی شخصیتهایی میپردازد که هر یک در جستوجوی معنای خانه و بازگشت به ریشههای خود هستند. روایتها از دل فرهنگها و نسلهای گوناگون عبور میکنند و دغدغههایی چون مهاجرت، فقدان، خاطره، سوگواری و پیوندهای خانوادگی را به تصویر میکشند. ساختار کتاب به گونهای است که هر داستان مستقل است اما درونمایهٔ مشترک جستوجوی خانه و بازگشت به خویش، آنها را به هم پیوند میدهد. نویسندگان این مجموعه هرکدام با سبک و نگاه خاص خود، تجربههای انسانی را در بسترهای متفاوت روایت کردهاند و کتاب را به اثری چندلایه و تأملبرانگیز بدل ساختهاند.
خلاصه کتاب راه خانه
در «راه خانه»، هر داستان با زاویهای تازه به مفهوم خانه و بازگشت مینگرد. داستان اول با روایت زندگی «مینا»، زنی مهاجر از کره جنوبی، آغاز میشود که پس از سالها زندگی در آمریکا و تجربهٔ فقدانهای متعدد، در آستانهٔ ترک خانهٔ قدیمیاش قرار میگیرد. او در میان وسایل بهجامانده، سبد پیکنیکی را پیدا میکند که یادگار مادرش است و خاطرات تلخ و شیرین ازدواج، مهاجرت، مرگ فرزند و رابطه با همسرش را زنده میکند. این سبد به نمادی از پیوندهای خانوادگی، حسرتها و آرزوهای برآوردهنشده بدل میشود و مینا را به سفری درونی برای آشتی با گذشته و پذیرش فقدانها میبرد. در داستان دیگری، «دینا» با مرگ مادرش روبهرو میشود و در جریان مرتبکردن وسایل خانه، به رازهایی دربارهٔ گذشته و هویت خود پی میبرد. او درمییابد که خانوادهای که در آن بزرگ شده، خانوادهٔ واقعیاش نبوده و در کودکی طی حادثهای طبیعی از خانوادهٔ اصلیاش جدا شده است. این کشف، دینا را به سفری برای بازشناسی ریشهها و معنای واقعی خانه سوق میدهد و او را با پرسشهایی دربارهٔ هویت، تعلق و معنای خانواده روبهرو میکند. درونمایهٔ مشترک داستانها، جستوجوی خانه بهعنوان مکانی فیزیکی و معنوی است؛ جایی که خاطرات، فقدانها، عشق و پیوندهای انسانی در آن تبلور مییابد. شخصیتها در مواجهه با بحرانها و تغییرات، ناگزیر به بازنگری در گذشته و بازتعریف معنای خانه برای خود میشوند. کتاب با روایتهایی از سوگواری، مهاجرت، جدایی، پیری و آشتی با گذشته، تصویری چندلایه از تجربهٔ انسانی ارائه میدهد و نشان میدهد که خانه گاه نه یک مکان، بلکه مجموعهای از خاطرات، روابط و احساسات است.
چرا باید کتاب راه خانه را بشنویم؟
این کتاب با روایت داستانهایی از فرهنگها و نسلهای مختلف، به دغدغههای جهانی دربارهٔ هویت، خانواده و معنای خانه میپردازد. هر داستان فرصتی است برای همدلی با شخصیتهایی که در جستوجوی ریشهها و آشتی با گذشتهاند. شنیدن این مجموعه میتواند مخاطب را به تأمل دربارهٔ پیوندهای خانوادگی، سوگواری، مهاجرت و بازگشت به خویش دعوت کند و تجربههایی انسانی را از زاویههای گوناگون به تصویر بکشد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
«راه خانه» برای کسانی مناسب است که به داستانهای چندصدایی و روایتهایی دربارهٔ خانواده، مهاجرت، هویت و بازگشت علاقه دارند. این کتاب بهویژه برای مخاطبانی که دغدغهٔ ریشهها، سوگواری یا تجربهٔ مهاجرت را دارند، میتواند الهامبخش و تأملبرانگیز باشد.
بخشی از کتاب راه خانه
«روز قبل از اسبابکشی مینا سبد پیکنیک را پیدا کرد. آن روز او کمد لباس شوهرش را بازکرده بود. داخل خانهٔ پنجاه و دو سالهاش راه میرفت و کوهی از جعبهها را با برچسب گودویل بررسی میکرد. پنجاه و هفت جعبه شمرده بود: مکس لا (دو جعبه)، آنا دالاس (سیزده جعبه)، مینا سانرایز (شش جعبه، حداکثر تعداد مجاز خانهٔ سالمندان). از وقتی فردای تشییعجنازهٔ بچههایش کمد را مرتب کرده بودند، مینا داخلش را نگاه نکرده بود. حتی بعد از سکتهٔ مغزی ویلیام در سال گذشته و انتقالش به آسایشگاه، مینا به کمد دست نزده بود تا آثار شوهرش یا شاید اسرارش حفظ شود، ردیفی منظم از پیراهنهای سفید بدون چروک، کتوشلوارها و دستکم پنجاه کراوات. حالا مینا چتری شکسته و دو چوبلباسی سیمی را به میلهای که انگار از شدت خستگی کمرش شکسته بود، آویزان کرد. رویش را برگرداند و میخواست در را ببندد که سبد پیکنیک را کنج کمد دید. قد یک متر و پنجاه و هفت سانتیمتریاش بر اثر افزایش سن آبرفته بود. برای دسترسی به قفسهٔ بالایی، صندلی میز توالت را پیش کشید و از یک رختآویز بهعنوان تکیهگاه استفاده کرد. با آویزان شدن از رختآویز بالای سرش یاد اتوبوس مدرسهاش در سئول افتاد که چطور چندین سال در بچگی روزی دو بار در اتوبوسی شلوغ میایستاد و مثل حالا از حلقههای بالای سرش تاب میخورد. مینا چوبرختی را گرفت و با کمی پیچوتاب خودش را بالا کشید و موفق شد روی صندلی بایستد. سبد سنگین بود، رویش تارعنکبوت بسته و گردوغبار نشسته بود. خیلی بزرگتر از جعبههایی که مینا پیشازاین رویهم چیده بود به نظر نمیرسید؛ اما سنگینتر بود و هنگام بلندکردن آن مچ دستش لرزید. بچههایش به او گفته بودند: «فقط به این فکر کن که اگر تنها باشی و بیفتی چه میشود.» بااحتیاط سبد را دوباره داخل قفسه گذاشت و با کمک دستهٔ عصایی چتری شکسته آن را پایین آورد. لبش به خنده باز شد. ویلیام برای جمع آوردی این خرت و پرتها مسخرهاش کرده بود و گفته بود «یک چتر کهنهٔ پاره که باز نمیشود به چه کاری میآید؟ بهدردنخور است.» مینا با خودش گفت: «امروز به دردم خورد.» و بعد سرش را تکان داد و خندهٔ ریزی کرد. این روزها با شوهر مردهاش مدام گفتوگوهای همیشگی را تکرار میکرد و آرام میخندید.»
زمان
۸ ساعت و ۴۱ دقیقه
حجم
۴۷۷٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۴۱ دقیقه
حجم
۴۷۷٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد