دانلود و خرید کتاب صوتی خون به پا می شود
معرفی کتاب صوتی خون به پا می شود
کتاب صوتی خون به پا می شود نوشتهٔ استیفن کینگ و ترجمهٔ مهتا عافیت طلب است. گویندگی این مجموعه داستان کوتاه و آمریکایی و صوتی را فرهاد اتقیایی و مریم محبوب انجام دادهاند و آوانامه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی خون به پا می شود
کتاب صوتی خون به پا می شود، حاوی چهار داستان کوتاه و ترسناک است. عنوان این داستانها عبارت است از «تلفن همراه آقای هریگان» و «زندگی چاک» و «موش» و «خون به پا میشود». این کتاب به قلم استیفن کینگ، دومین کتاب ترسناک در سال ۲۰۲۰ میلادی معرفی شده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
شنیدن کتاب صوتی خون به پا می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب داستان کوتاه ترسناک پیشنهاد میکنیم.
درباره استیفن کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استیفن کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت؛ بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت.
استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد.
استیفن کینگ اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و او بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت او به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استفن کینگ فیلم ساخته شده است؛ داستانهای مشهوری مانند «مسیر سبز»، «جآنی»، «درخشش»، «منطقهٔ مرده»، «رهایی از شاوشنگ» و «کری و کریستین».
بخشی از کتاب صوتی خون به پا می شود
«بابا چشمهایش را چرخاند و گفت: «ایمیل باحالتره. تلفن همراه باحالتره. به نظر من این چیزها شبیه معجزهست. تو خیلی کوچیکی؛ درک نمیکنی. اگه تو هم فقط با یه خط تلفن بزرگ شده بودی که تازه اونهم بین چهارتا خونه مشترک بود... که یکی از اونها هم خانم ادلسونِ وراج بود... میفهمیدی چی میگم.»
«من کِی میتونم یه تلفن همراه داشته باشم؟» این سؤال را آن سال زیاد میپرسیدم؛ مخصوصاً از وقتیکه اولین گوشی آیفون به بازار آمد.
«وقتیکه ببینم بهاندازۀ کافی بزرگ شدی.»
«ایبابا!» این بار نوبت من بود که چشمهایم را بچرخانم. با این کار بابا خندهاش گرفت. بعد یکهو جدی شد.
«میدونی جان هریگان چقدر پول داره؟»
شانههایم را بالا انداختم. «فقط میدونم که کارخونهدار بوده.»
«خیلی بیشتر از کارخونهدار. تا وقتی بازنشسته بشه، رئیس کلهگندۀ یه شرکت به اسم شرکت چوب بلوط بوده. این شرکت صاحب یه خط کشتیسازی، مراکز تجاری مختلف، تعداد زیادی سالن سینما، یه شرکت مخابرات و خدا میدونه چه چیزهای دیگهای بوده. شرکت بلوط توی بورس نیویورک یکی از کلهگندهها بود.»
«بورس چیه؟»
«بازار سهام. یهجور قمار برای پولدارها! وقتی هریگان سهامش رو فروخت، این خبر رو فقط توی قسمت اقتصادی روزنامۀ نیویورکتایمز نزدن؛ بلکه تیتر اول روزنامه شد! بله، اون آدمی که یه فورد قدیمی مدل شیش سال پیش سوار میشه، تهِ یه جادۀ خاکی زندگی میکنه، هر ماه پنج دلار به تو حقوق میده و چهار بار در سال برات یه بلیت بختآزماییِ یکدلاری میفرسته، روی بیلیونها دلار پول خوابیده!» بابا پوزخند زد. «و بیریختترین کتوشلوار من... همونی که مادرت اگه هنوز زنده بود، مجبورم میکرد بدمش به یه آدم نیازمند... از لباسی که اون برای مراسم کلیسا میپوشه، شیکتره.»»
زمان
۱۶ ساعت و ۵۹ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۳۸۵٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۶ ساعت و ۵۹ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۳۸۵٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
داستانها جالب با جزئیات و اجرا عالی.کلا کتابهایی که از آقای اتقیایی شنیدم مثل بیمار خاموش عالی اجرا کردن.کاربلد.دوستان چه کتاب دیگری از استیفن کینگ رو پیشنهاد میکنن؟
اجراها بینظیر بود!
به دوستداران کتابهای دارای محتوای تخیلی فانتزی توصیه میکنم
به شدت خام دستانه و سر دستی ، اگر شهرت این نویسنده در به فیلم درآمدن داستانهایش نبود. این کتاب حتی ارزش یک نیم نگاه را هم نداشت. البته گروه گویندگان در به صدا درآوردن کتاب زحمت زیادی کشیدند. با